شمارهٔ ۹۹ - در مدح افتخارالدین
آمد به صدر خویش چو خورشید در حمل
خورشید اهل بیت نبی سید اجل
شادند خلق و رسم بشادیست خلق را
هر موسمی که آید خورشید زی حمل
خورشید چرخ فضل و شرف افتخار دین
آن بی بدل ز عالم و از شمس دین بدل
زینسان که او بصدر خود آمد کجا بود
خورشید را ببرج حمل رتبت و محل
خورشید از زحل بسه منزل فروتر است
او از ستاره پیش خدم دارد و خول
خورشید یک ستاره ندارد بهمرهی
منشور بی کسوف و زوالست از ازل
خورشید را کسوف و زوالست و مرو را
او از زمینست تا بزحل برتر از زحل
بینندگان اگر که بخورشید بنگرند
در نور دیده نقص پدید آید و خلل
او را بود جمالی خورشیدوش ز نور
افزون شود ز دیدن او نور در مقل
خورشید پیش روی ز سلطان شرق و غرب
گاه از کله حجاب کند گاه از کلل
او بی حجاب تا بر سلطان همی رود
پس بر زیادتست بخورشید زین قبل
ای به گزین حضرت سلطان خسروان
وی جد تو گزیده سلطان لم یزل
خورشید از آنکه زو بهمه چیز حاکم است
از شرم زرد روی پدید آید از قلل
بر آستانش بوسه دهد از سر نیاز
پس از سرای بگذرد اندر خوی و خول
یزدان نهاد در دل سلطان محل ترا
تا پای حاسد تو فرو ماند در وحل
شاهنشه از حسود تو خالی کند جهان
چون مکه جد تو ز پرستنده حبل
نامد برون ز خانه احزان حسود تو
قادر نشد بسوزن سوفار در حمل
از کله حسود تو سودای مهتری
بیرون شود چو نخوت گیسو زفرق کل
از مجلس شهنشه اسلام یافتی
تشریف و خلعت و لقب و حشمت و عمل
مهتر توئی مسلم در روزگار خویش
وین دیگران همه حشوات و دغل مغل
آباد و خرم است بتو عالم هنر
وز جود تست عالم زفتی خراب و تل
از حزم تست یافته جرم زمین درنگ
وز عزم تست یافته دور فلک عجل
دارند از طریق تفاخر سران عقل
از گرد نعل مرکب تو دیده مکتمل
از جود تو جهانی عریان و بینوا
پاشیده در رشد و پوشیده در حلل
افزون ز صدهزار کسند از تو یافته
باغ و سرا و صنعت و املاک مستغل
روی سخا و فضل و سخندانی و شرف
دایم ز تست تازه چو ورد طری ز طل
پاک است سینه تو بخلق خدای بر
ز اندیشه منازعت و کینه و جدل
داند ترا که تو چه کسی دیگران چه کس
آنکس که فرق داند گرد انگبین زخل
پی بار منت تو کسی در جهان نماند
از بندگان باری عز اسمه و و جل
نالانی تو تا خبر آمد بنزد تو
بر ما عیان نمود همی خویشتن اجل
اندر دریغ و حسرت تو بندگانت را
دمها دخان دخان بدو دلها شغل شغل
تا بر تن تو سهل نشد رنجه عارضه
اندیشه تو بر دل ما بود چون جبل
جان ترا خطای عطا داد باز تا
بر تو اثر نماند ز نالانی و علل
چون آدمی شدی چو فرشته بیامدی
تن پاک گشته از علل و نامه از زلل
اکنون که آمدی بسعادت بصدر باز
بر دشمن تو زهر شود عیش چون عسل
در مستقر عز و شرف جاودان بزی
تا حاسدت حزین شود و خوار مستذل
تا عز و ذل ناصح و حاسد در این جهان
ضدند یکدگر را بی زرق و بی حیل
جاوید باد عمر تو و دشمنانت را
چنگ اجل گرفته گریبانگه امل
شمارهٔ ۹۸ - در مدح تمغاج خان: ز آمدن سال نو بفرخی فالشمارهٔ ۱۰۰ - در مدح صفی الدین: هلال روزه میمون لقای فرخ فال
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آمد به صدر خویش چو خورشید در حمل
خورشید اهل بیت نبی سید اجل
هوش مصنوعی: به نزدیکی عرش و مقام عالی خودش، مانند خورشید که در میان آسمان قرار میگیرد، آمد. او از خاندان پیامبر و بهترین افراد است.
شادند خلق و رسم بشادیست خلق را
هر موسمی که آید خورشید زی حمل
هوش مصنوعی: مردم شاد هستند و شادی بخشی از زندگی آنهاست. هر زمانی که فصل جدیدی میآید، تابش خورشیدی که باعث شادی میشود، به زندگی آنها نور و رونق میبخشد.
خورشید چرخ فضل و شرف افتخار دین
آن بی بدل ز عالم و از شمس دین بدل
هوش مصنوعی: خورشید نماد شکوه و بزرگی است که افتخار دین به وجود یک شخصیت بینظیر و منحصر به فرد نسبت داده میشود، کسی که از عالم بالاتر و نورانیتر به شمار میرود.
زینسان که او بصدر خود آمد کجا بود
خورشید را ببرج حمل رتبت و محل
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است که خورشید به بالای برج برود در حالی که او خود در صدر و جایگاه بلند قرار دارد؟
خورشید از زحل بسه منزل فروتر است
او از ستاره پیش خدم دارد و خول
هوش مصنوعی: خورشید در مقایسه با سیاره زحل سه مرحله پایینتر قرار دارد و ستاره زحل به عنوان یک پیشخدمت برای خورشید محسوب میشود.
خورشید یک ستاره ندارد بهمرهی
منشور بی کسوف و زوالست از ازل
هوش مصنوعی: خود آفتاب هیچ ستارهای را ندارد که همراهش باشد، و این درخشندگی و وجودش تنها به خاطر عدم کسوف و زوال از آغاز تاریخ است.
خورشید را کسوف و زوالست و مرو را
او از زمینست تا بزحل برتر از زحل
هوش مصنوعی: خورشید دچار کسوف و زوال میشود، اما مرو (نوعی گوهر) از زمین به دور است تا اینکه در مقایسه با زحل (سیارهای در منظومه شمسی) برتر باشد.
بینندگان اگر که بخورشید بنگرند
در نور دیده نقص پدید آید و خلل
هوش مصنوعی: اگر بینندگان به خورشید نگاه کنند، در نور آن نقص و کاستی در دید آنها ایجاد میشود.
او را بود جمالی خورشیدوش ز نور
افزون شود ز دیدن او نور در مقل
هوش مصنوعی: او دارای جاذبه و زیبایی خاصی است که مانند نور خورشید میدرخشد. با مشاهده او، نور بیشتری به وجود میآید و در ظاهر اشیاء نمایان میشود.
خورشید پیش روی ز سلطان شرق و غرب
گاه از کله حجاب کند گاه از کلل
هوش مصنوعی: خورشید همواره در جلو و در دسترس سلطان شرق و غرب است؛ گاهی حجاب و پردهای به دور خود دارد و گاهی از آن پرده کنار میزند و نمایان میشود.
او بی حجاب تا بر سلطان همی رود
پس بر زیادتست بخورشید زین قبل
هوش مصنوعی: او بدون پوشش به نزد پادشاه میرود و این نشاندهنده آن است که در مقابل آفتاب، او از دیگران برتر است.
ای به گزین حضرت سلطان خسروان
وی جد تو گزیده سلطان لم یزل
هوش مصنوعی: ای کسی که انتخاب شدهای از میان پادشاهان و بزرگان، تو نوهای هستی از کسی که همیشه و برای همیشه برگزیده شده است.
خورشید از آنکه زو بهمه چیز حاکم است
از شرم زرد روی پدید آید از قلل
هوش مصنوعی: خورشید به دلیل اینکه بر همه چیز سلطه دارد، از شدت شرم و فروتنی، رنگش زرد میشود و از بلندای قلهها ظاهر میگردد.
بر آستانش بوسه دهد از سر نیاز
پس از سرای بگذرد اندر خوی و خول
هوش مصنوعی: شخصی با تمام ارادت و نیازش سرفرود میآورد و بوسهای به آستان او میزند، سپس با ادب و احترام از محلی که در آن است عبور میکند.
یزدان نهاد در دل سلطان محل ترا
تا پای حاسد تو فرو ماند در وحل
هوش مصنوعی: خداوند عشق و محبت را در دل پادشاه قرار داده است تا دشمنانش نتوانند به او آسیب برسانند و همواره در حیرت و دلسردی باقی بمانند.
شاهنشه از حسود تو خالی کند جهان
چون مکه جد تو ز پرستنده حبل
هوش مصنوعی: شاهنشاه بزرگ به خاطر حسد، جهان را از وجود تو خالی میکند، همانطور که جد تو مکه را از عبادتکنندگان خالی میکرد.
نامد برون ز خانه احزان حسود تو
قادر نشد بسوزن سوفار در حمل
هوش مصنوعی: در این بیت به این نکته اشاره میشود که حسودان قادر نیستند به سادگی به زندگی دیگران ورود پیدا کنند و از غم و اندوهشان بهرهبرداری کنند. حسادت نمیتواند به اندازهای باشد که بتواند به دل دیگران آسیب برساند یا آنها را به دردسر بیندازد. به نوعی، این بیانگر این است که مشکلات و غمها از درون فرد نشأت میگیرند و نمیتوان انتظار داشت که حسادت دیگران بتواند در این زمینه تأثیرگذار باشد.
از کله حسود تو سودای مهتری
بیرون شود چو نخوت گیسو زفرق کل
هوش مصنوعی: زمانی که حسد و کینه تو کنار برود، آرزوی برتری و بزرگی نیز از ذهن تو حذف خواهد شد، همانطور که وقتی گردنکشی و غرور از سر کسی برطرف میشود، زیبایی و دلربایی او نیز از میان میرود.
از مجلس شهنشه اسلام یافتی
تشریف و خلعت و لقب و حشمت و عمل
هوش مصنوعی: از محفل پادشاه اسلام، تو جایگاه و نشانی با ارزش و لباس فاخر و مقام و عظمت و کار به دست آوردی.
مهتر توئی مسلم در روزگار خویش
وین دیگران همه حشوات و دغل مغل
هوش مصنوعی: تو در روزگارت بزرگتر از همه هستی و دیگران فقط افرادی بیارزش و فریبکار به شمار میروند.
آباد و خرم است بتو عالم هنر
وز جود تست عالم زفتی خراب و تل
هوش مصنوعی: دنیا به لطف و مهربانی تو شکوفا و شاداب است و به واسطه generosity تو، عالم درخشان و پر از زیبایی است. اما اگر تو نبودی، این دنیا ویران و خراب میشد.
از حزم تست یافته جرم زمین درنگ
وز عزم تست یافته دور فلک عجل
هوش مصنوعی: از دقت و احتیاط تو، جرم زمین مشخص شده و از اراده و تصمیم تو، گردش فلک به نتیجه رسیده است.
دارند از طریق تفاخر سران عقل
از گرد نعل مرکب تو دیده مکتمل
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که برخی از افراد با افتخار و خودبزرگبینی، به تواناییهای عقلانی خود میبالند و خود را برتر میدانند، ولی در واقعیت، آنچه که در بدنه و ماهیت آنها وجود دارد، تنها نشانهای از عظمت و ارزشهای بالاتر است. به عبارت دیگر، این افراد از روی ظاهر و تفاخر خود را برتر میپندارند، در حالی که حقیقت عمیقتری در پس آن وجود دارد.
از جود تو جهانی عریان و بینوا
پاشیده در رشد و پوشیده در حلل
هوش مصنوعی: از بخشش و generosity تو، جهانی پر از نیازمندی و عریانی گسترش یافته و به لطف تو، در نعمتها و پوششها قرار گرفته است.
افزون ز صدهزار کسند از تو یافته
باغ و سرا و صنعت و املاک مستغل
هوش مصنوعی: بسیاری از افراد از تو بهرهمند شدهاند و در نتیجه از تو باغ، خانه، هنر و زمینهای زراعی به دست آوردهاند.
روی سخا و فضل و سخندانی و شرف
دایم ز تست تازه چو ورد طری ز طل
هوش مصنوعی: تو همیشه سرشار از سخاوت و فضل و فصاحت و مقام بلندی هستی، مانند گلی تازه و خوشبو که بوی خوبش همواره در فضا پخش است.
پاک است سینه تو بخلق خدای بر
ز اندیشه منازعت و کینه و جدل
هوش مصنوعی: سینه تو از هر گونه کینه و جدل پاک و خالص است، چون که به خلقت خداوند متصل است.
داند ترا که تو چه کسی دیگران چه کس
آنکس که فرق داند گرد انگبین زخل
هوش مصنوعی: میدانند که تو کیستی، اما دیگران چه میدانند؟ کسی که میتواند تفاوتها را تشخیص دهد، مانند کسی است که میان عسل و خاک فرق قائل میشود.
پی بار منت تو کسی در جهان نماند
از بندگان باری عز اسمه و و جل
هوش مصنوعی: هیچ کس در این دنیا از بندگان خداوند باقی نمانده که در برابر نعمتها و رحمتهای تو احساس دیونی نداشته باشد.
نالانی تو تا خبر آمد بنزد تو
بر ما عیان نمود همی خویشتن اجل
هوش مصنوعی: تو در حال نالیدن هستی تا زمانی که خبر مرگ تو به ما برسد و خودت را به ما نشان دهی.
اندر دریغ و حسرت تو بندگانت را
دمها دخان دخان بدو دلها شغل شغل
هوش مصنوعی: در حسرت و تأسف تو، بندگانت در حال کشیدن دمی هستند که مانند دود است و دلهاشان در حال پراکنده شدن و درگیر شغلهای مختلف میباشد.
تا بر تن تو سهل نشد رنجه عارضه
اندیشه تو بر دل ما بود چون جبل
هوش مصنوعی: تا زمانی که زشتی چهرهات بر تن تو نمایان نشده، فکر تو بر دل ما سنگینی میکند، مانند کوهی بزرگ.
جان ترا خطای عطا داد باز تا
بر تو اثر نماند ز نالانی و علل
هوش مصنوعی: روح تو را با گناه بخشیدهاند تا از نالهها و رنجها اثری بر تو باقی نماند.
چون آدمی شدی چو فرشته بیامدی
تن پاک گشته از علل و نامه از زلل
هوش مصنوعی: زمانی که تو به مقام انسانیت رسیدی و مانند فرشتگان پاک شدی، جسمت از عوامل ناپاکی پاک شده و از خطاها به دور ماندهای.
اکنون که آمدی بسعادت بصدر باز
بر دشمن تو زهر شود عیش چون عسل
هوش مصنوعی: اکنون که تو با خوشبختی به ما پیوستهای، دشمن تو از شادی و خوشحالیات به اندازه زهر میچشد، زیرا خوشی تو برایش همانند عسل است.
در مستقر عز و شرف جاودان بزی
تا حاسدت حزین شود و خوار مستذل
هوش مصنوعی: در مکانی که همیشه برای عظمت و سربلندی وجود دارد زندگی کن، تا حسادت کنندهات ناراحت و حقیر شود.
تا عز و ذل ناصح و حاسد در این جهان
ضدند یکدگر را بی زرق و بی حیل
هوش مصنوعی: در این جهان، نیکی و بدی به عنوان دو جنبه متفاوت وجود دارند. نیکوکاران و افراد خوش نیت، با مسائل و مشکلات روبرو هستند و در مقابل، افراد حسود و بدخواه وجود دارند که به طور طبیعی با یکدیگر تضاد دارند و هیچکدام نمیتوانند به یکدیگر دسیسه و نیرنگ بزنند.
جاوید باد عمر تو و دشمنانت را
چنگ اجل گرفته گریبانگه امل
هوش مصنوعی: عمر تو جاودانه باد و دشمنانت را تقدیر مرگ در چنگال خود گرفته و آرزوهایشان را در خطر قرار داده است.

سوزنی سمرقندی