گنجور

شمارهٔ ۹۶ - در مدح فخرالدین علی بن احمد

مفکن به غمزه بر دل مجروح من نمک
وز من به قله سر مکش ای قبلهٔ نمک
دانم کز آب گرم دو چشمم به یک زمان
بگدازی از همه شکری یا همه نمک
ای ترک ماه‌چهره چه باشد اگر شبی
آیی به حجرهٔ من و گویی قتق گرک
تا من به نور ماه تو شب را برم به روز
زان پیش کز سمور به مه درکشی یلک
تا از تو یک به یک شودم کام دل روا
کم کم به کام درفکنم خامهٔ تبک
گر پیش گل کشم کله مشکبوی تو
بر من کلک مزن که نیندیشم از کلک
گل‌روی ترکی و من اگر ترک نیستم
دانم بدین قدر که به ترکی‌ست گل، چچک
از چشمم ار بر آن چچک تو چکد سرشک
ترکی مکن به کشتن من برمکش نجک
کآن گل بدین سرشک پذیرد جمال و زیب
چون باغ علم شافعی از طاهر علک
فرزانه فخر دین که شد از اهل دین خطاب
کای آدمی به صورت و با سیرت ملک
ای چون ملک به سیرت و از صورت آدمی
هم آدمی و هم ملکی یا ز هر دو یک
در دین طاهری ملکی لا شریک له
کس در فنون فضل و هنر لا شریک لک
دیری‌ست تا ریاست اصحاب را به حق
اندر کتابخانهٔ اسلاف توست چک
تو در چکان ز لفظ بر احباب ویش باش
گو بر رخ معادی تو خونِ دیده چک
آید صواب هرچه تو گویی و خصم را
یار او زهرئی که کند هیچگونه حک
بر آتش نظر دل زیرک‌ترین خصم
جوشی بر آن قیاس که در زیر بامجک
هر حجتی که گفت بدو رد کنی و باز
اندر دهان نهیش چو گل‌مهره در تفک
بسیار علم‌هاست که آن خاص مر تراست
بیرون علم شرع که با خلق مشترک
داند هر آنکه بازشناسد شک از یقین
کاندر بزرگواری تو نیست هیچ شک
گر بر شرنگ و شنگ وزو باد لطف تو
در حال شهد و شکر گردد شرنگ و شنک
گر بوی خلق تو به جنگ برگذر کند
نسرین تازه بردمد از تری حنک
ور بار حلم تو به زمین برنهد خدای
موی بشیزه بفکند از گاو و از سمک
طوفان غم بدان نرسد کو به عون تو
خود را سفینه سازد چون نوح بر فلک
زایر ز بس که زرگرد از کف راد تو
دارد به زرنگار کف خویش چون محک
یابد ز تو جواب نعم سائل نعم
از پیر سال یافته تا طفل شیر مک
با هر کسی که دست نیازی به تو نمود
احسان کنی وجود نمایی به ما ملک
نور دل تو از کرم و بر و مردمی است
چونان که نور دیدهٔ مردم به مردمک
قادر دلت ملال نیاید ز شعر من
حالی بمانم و ببرم ژاژ بی ودک
تا بر فلک بروج بود وندر او نجوم
چونان که در زمین کُوَر و در کُوَر سلک
روی زمین ز فر تو زینت‌پذیر باد
چونان که از نجوم و ز شمس و قمر فلک
تو بر شده به جنت شادی درج درج
دشمن فتاده در سقر غم درک درک
سنجاب‌گون سپهر فتک جو عدوت را
پیراسته به قهر چو سنجاب و چون فتک

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مفکن به غمزه بر دل مجروح من نمک
وز من به قله سر مکش ای قبلهٔ نمک
هوش مصنوعی: عشق تو با یک نگاه دلم را بیشتر زخمی می‌کند و از من فاصله نگیر، ای محبوب من که خودت را با زیبایی‌هایت معرفی می‌کنی.
دانم کز آب گرم دو چشمم به یک زمان
بگدازی از همه شکری یا همه نمک
هوش مصنوعی: می‌دانم که از چشم‌های گرم و اشک‌آلودم، همزمان می‌توانی از تمام شیرینی‌ها و تلخی‌ها خبری بگیری.
ای ترک ماه‌چهره چه باشد اگر شبی
آیی به حجرهٔ من و گویی قتق گرک
هوش مصنوعی: ای زیبای ماه‌نما، اگر شبی به اتاق من بیایی و بگویی که من بیماری عشق هستم، چه چیزی ممکن است به وجود آید؟
تا من به نور ماه تو شب را برم به روز
زان پیش کز سمور به مه درکشی یلک
هوش مصنوعی: این بیت به زیبایی و عظمت یک شب که با نور ماه روشن شده است اشاره دارد. شاعر بیان می‌کند که حضور محبوبش شب را به روز بدل می‌کند و این اندازه از زیبایی و روشنی را تنها با دیدن ماه او می‌توان حس کرد. در واقع، نور ماه نماد زیبایی و جاذبه‌ای است که می‌تواند تاریکی شب را روشن کند.
تا از تو یک به یک شودم کام دل روا
کم کم به کام درفکنم خامهٔ تبک
هوش مصنوعی: برای اینکه به خواسته‌های دل برسم، باید آرام آرام خودم را با تو یکی کنم و در این مسیر، قلمم را به کار می‌افکنم.
گر پیش گل کشم کله مشکبوی تو
بر من کلک مزن که نیندیشم از کلک
هوش مصنوعی: اگر به سمت گل بروم و بوی خوش تو مرا بگیرد، بر من منت نگذار و مرا به فکر نیاور که در آن لحظه دغدغه‌ای ندارم.
گل‌روی ترکی و من اگر ترک نیستم
دانم بدین قدر که به ترکی‌ست گل، چچک
هوش مصنوعی: اگرچه من ترک نیستم، اما می‌دانم که زیبایی گل به زبان ترکی است.
از چشمم ار بر آن چچک تو چکد سرشک
ترکی مکن به کشتن من برمکش نجک
هوش مصنوعی: اگر اشکی از چشمانم به خاطر تو بریزد، به خاطر آن از من انتقام نگیر و مرا از پا در نیاور.
کآن گل بدین سرشک پذیرد جمال و زیب
چون باغ علم شافعی از طاهر علک
هوش مصنوعی: این گل با اشک‌هایش زیبایی و جمال خاصی را می‌پذیرد، مانند باغی که از دانش و علم شافعی بهره‌مند شده و از طاهر می‌نوشد.
فرزانه فخر دین که شد از اهل دین خطاب
کای آدمی به صورت و با سیرت ملک
هوش مصنوعی: فرزانه‌ای از اهل دین خطاب به آدمی می‌گوید که تو با ظاهر خود مانند انسان‌ها هستی، اما در باطن و سیرت، از ملائکه و موجودات الهی برتری داری.
ای چون ملک به سیرت و از صورت آدمی
هم آدمی و هم ملکی یا ز هر دو یک
هوش مصنوعی: ای کسی که مانند فرشتگان هستی و از نظر ظاهری به انسان‌ها شبیه می‌مانی، تو هم انسانی و هم ملائکی، یا می‌توان گفت که از هر دو، یکی هستی.
در دین طاهری ملکی لا شریک له
کس در فنون فضل و هنر لا شریک لک
هوش مصنوعی: در دین طاهری، خداوند یگانه و بی‌همتاست و در زمینه‌ی دانش و هنر نیز هیچ کس به تو چونانی نمی‌رسد.
دیری‌ست تا ریاست اصحاب را به حق
اندر کتابخانهٔ اسلاف توست چک
هوش مصنوعی: مدت زیادی است که رواج و مدیریت افکار و دانش اهل علم در کتابخانهٔ گذشتگان متعلق به توست.
تو در چکان ز لفظ بر احباب ویش باش
گو بر رخ معادی تو خونِ دیده چک
هوش مصنوعی: تو با نرمی و زیبایی با دیگران صحبت می‌کنی و به آن‌ها احترام می‌گذاری، اما من در غم و اندوه به حالت دلتنگی نگاه می‌کنم و از چشمانم اشک می‌ریزد.
آید صواب هرچه تو گویی و خصم را
یار او زهرئی که کند هیچگونه حک
هوش مصنوعی: هرچه تو بگویی درست و صحیح است و دشمن نیز یاری دارد که قادر است هیچ تأثیری بر او نگذارد.
بر آتش نظر دل زیرک‌ترین خصم
جوشی بر آن قیاس که در زیر بامجک
هوش مصنوعی: بر آتش نگاه کن، دل زیرک‌ترین دشمنی است که در زیر آتش بام، جوش و خروش دارد.
هر حجتی که گفت بدو رد کنی و باز
اندر دهان نهیش چو گل‌مهره در تفک
هوش مصنوعی: هر دلیلی که به او می‌گویی، او را رد می‌کند و دوباره در دهانش می‌گذارد، مانند گلی که در دلش مهر و محبت دارد.
بسیار علم‌هاست که آن خاص مر تراست
بیرون علم شرع که با خلق مشترک
هوش مصنوعی: بسیاری از دانش‌ها وجود دارند که مخصوص تو هستند و با وجود اینکه در علم دین نیستند، اما با دیگران مشترک هستند.
داند هر آنکه بازشناسد شک از یقین
کاندر بزرگواری تو نیست هیچ شک
هوش مصنوعی: هر کسی که به درستی تو را بشناسد، می‌داند که شک و تردید در بزرگواری تو جایی ندارد.
گر بر شرنگ و شنگ وزو باد لطف تو
در حال شهد و شکر گردد شرنگ و شنک
هوش مصنوعی: اگر بر چیزهای تلخ و زهرآگین، با محبت تو بدمند، آن چیزها هم مانند عسل و شکر شیرین می‌شوند.
گر بوی خلق تو به جنگ برگذر کند
نسرین تازه بردمد از تری حنک
هوش مصنوعی: اگر عطر وجود تو به جنگ بیفتد، گل نسرین تازه‌ای از رطوبت خاک خواهد روئید.
ور بار حلم تو به زمین برنهد خدای
موی بشیزه بفکند از گاو و از سمک
هوش مصنوعی: اگر صبر و بردباری تو از حد بگذرد، خداوند موی انسان را به زمین می‌ریزد، همان‌طور که از گاو و سمک می‌ریزد.
طوفان غم بدان نرسد کو به عون تو
خود را سفینه سازد چون نوح بر فلک
هوش مصنوعی: اگر کسی مثل نوح با توکل و یاری خداوند، خود را به مانند کشتی در طوفان غم بسازد، دیگر هیچ طوفانی نمی‌تواند به او آسیبی برساند.
زایر ز بس که زرگرد از کف راد تو
دارد به زرنگار کف خویش چون محک
هوش مصنوعی: زائر به قدری سرمایه و ثروت در دست دارد که دستش مانند کفی از طلا و نقش آن می‌درخشد.
یابد ز تو جواب نعم سائل نعم
از پیر سال یافته تا طفل شیر مک
هوش مصنوعی: اگر کسی از تو سوالی کند، پاسخ مناسب را به او بده و بدان که از پیران با تجربه گرفته تا کودکان بی‌تجربه، همه در جستجوی جواب‌های درست و مفید هستند.
با هر کسی که دست نیازی به تو نمود
احسان کنی وجود نمایی به ما ملک
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو درخواست کمک کرد، نیکوئی کن و به او محبت نشان بده؛ زیرا این کار باعث می‌شود که تو در دل ما بزرگ و ارزشمند جلوه کنی.
نور دل تو از کرم و بر و مردمی است
چونان که نور دیدهٔ مردم به مردمک
هوش مصنوعی: نور دل تو به دلیل لطف و بزرگواری‌ات است، همان‌طور که نور چشم مردم به مردمک آنها مربوط می‌شود.
قادر دلت ملال نیاید ز شعر من
حالی بمانم و ببرم ژاژ بی ودک
هوش مصنوعی: اگر دلت از شعرهای من غمگین نیست، بگذار که من همچنان بمانم و بدون نوشیدنی، سخن بگویم.
تا بر فلک بروج بود وندر او نجوم
چونان که در زمین کُوَر و در کُوَر سلک
هوش مصنوعی: تا زمانی که بر آسمان صورت‌های فلکی وجود داشته باشد و در آنها ستاره‌ها به همان شیوه‌ای که در زمین کُوَر و در کُوَر سُر می‌کشند، قرار دارند.
روی زمین ز فر تو زینت‌پذیر باد
چونان که از نجوم و ز شمس و قمر فلک
هوش مصنوعی: روی زمین به خاطر زیبایی‌های تو زیباتر شود، همان‌طور که آسمان با ستاره‌ها و خورشید و ماه زینت می‌یابد.
تو بر شده به جنت شادی درج درج
دشمن فتاده در سقر غم درک درک
هوش مصنوعی: تو به بهشت خوشبختی رسیدی، اما دشمن تو در عذاب و غم افتاده است.
سنجاب‌گون سپهر فتک جو عدوت را
پیراسته به قهر چو سنجاب و چون فتک
هوش مصنوعی: به سان سنجاب، آسمان به شدت با دشمنان خود مقابله کرده و آن‌ها را با کبریایی و قدرت خود ساماندهی می‌کند. به همین صورت، بر روی دشمنانش تسلط پیدا کرده است.