گنجور

شمارهٔ ۹۴ - در مدح مؤید الدین

مؤیدین جمال ای ستودهٔ آفاق
ترا به مدح من اهلیت است و استحقاق
مرا به جود تو دانم که همچنین باشد
که از حکیمان طاقم تو از کریمان طاق
به حق من نبود جود تو به روی و ریا
به مدح تو نبود نظم من به زرق و نفاق
بدان سبب که ترا دانم از کرام جهان
سخی و راد و پسندیده سیرت و اخلاق
برِ تو بیشتر آرم ز دیگران ابرام
ز حال نیک و بد خویش خشیة الاملاق
گمان برم به کف راد تو که رازق را
به دست توست کلید خزانهٔ ارزاق
ز گندم تو به نخشب زدند چندین سال
به خانه و زن و فرزند من بنان محراق
اگر کنون به سمرقند بازشان نگرند
زنان نخشب جویند زهر را تریاق
مرا به گندم مرسوم وعده‌ای دادی
بده به دادن آن مر وکیل را اطلاق
همان که دیر دهد ناگران نیاید از آنک
گران شود چو بماند به آب در سرماق
مرا ز گندم فرمودن تو یاد آمد
رزند میخی فرمودن امیر اسحاق
تو از سخای به افراط و از مروت خویش
روا مدار که این بند بشکند میثاق
همیشه تا به شب و روز از مه و خورشید
ضیا و نور بود گستریده در آفاق
مه سعادت و خورشید جاه و دولت تو
منیر باد و مضی بالعشی و الاشراق
حسود دولت و اقبال و عز و جاه ترا
رسیده جان به مضیق و رسیده مه به محاق

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مؤیدین جمال ای ستودهٔ آفاق
ترا به مدح من اهلیت است و استحقاق
هوش مصنوعی: ای ستوده‌ی جهانیان، زیبایی تو شایسته‌ی ستایش و مدح من است، زیرا تو سزاوار آن هستی.
مرا به جود تو دانم که همچنین باشد
که از حکیمان طاقم تو از کریمان طاق
هوش مصنوعی: من می‌دانم که بخشش تو به اندازه‌ای است که اگر از حکمت و علم حکیمان بگویم، تو از بزرگی و کرامت آنها فراتر هستی.
به حق من نبود جود تو به روی و ریا
به مدح تو نبود نظم من به زرق و نفاق
هوش مصنوعی: تو به من خوبی نکردی و این همه سخاوت و بخشش تو تنها به خاطر ظاهر و ریاکاری بود. شعر من هم درباره تو نیست، بلکه به خاطر نفاق و تظاهر به وجود آمده است.
بدان سبب که ترا دانم از کرام جهان
سخی و راد و پسندیده سیرت و اخلاق
هوش مصنوعی: می‌دانم که تو از بهترین مردم هستی، با سیرت و اخلاقی پسندیده، بخشنده و نیکوکار.
برِ تو بیشتر آرم ز دیگران ابرام
ز حال نیک و بد خویش خشیة الاملاق
هوش مصنوعی: من به خاطر تو بیشتر از دیگران تلاش می‌کنم، زیرا از حال خوب و بد خودم می‌ترسم.
گمان برم به کف راد تو که رازق را
به دست توست کلید خزانهٔ ارزاق
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که تو به عنوان منبع رزق و روزی عمل می‌کنی و تمامی نعمت‌ها در دستان تو نهفته است.
ز گندم تو به نخشب زدند چندین سال
به خانه و زن و فرزند من بنان محراق
هوش مصنوعی: بیت بیانگر این است که از گندمی که شما برداشت کرده‌اید، مدت‌هاست به دیگران زحمت داده‌ام و این زحمت‌ها بر دوش خانواده و فرزندان من سنگینی کرده است. به نوعی، گوینده از شرایط دشواری که برای تأمین نیازهای خانواده‌اش متحمل شده، صحبت می‌کند.
اگر کنون به سمرقند بازشان نگرند
زنان نخشب جویند زهر را تریاق
هوش مصنوعی: اگر حالا به سمرقند بروند، زنان آنجا به دنبال زهر می‌گردند تا antidote یا داروی ضد زهر پیدا کنند.
مرا به گندم مرسوم وعده‌ای دادی
بده به دادن آن مر وکیل را اطلاق
هوش مصنوعی: تو به من وعده دادی که مانند گندم مرسوم به من کمک کنی، حالا به من آنچه را که وعده داده‌ای، بده و وکیل را نیز به این کار منصوب کن.
همان که دیر دهد ناگران نیاید از آنک
گران شود چو بماند به آب در سرماق
هوش مصنوعی: آن کس که دیر می‌رسد، نگران نباش؛ چرا که سنگین‌تر شدن و ماندن در آب سرد، او را به زودی به مقصد نمی‌رساند.
مرا ز گندم فرمودن تو یاد آمد
رزند میخی فرمودن امیر اسحاق
هوش مصنوعی: در این بیت، شخصی به یاد می‌آورد که در گذشته چه چیزی به او گفته شده بود، و به یاد می‌آورد که امیر اسحاق درباره‌ی گندم سخنرانی کرده و نکته‌ای را بیان کرده است. در واقع، این متن اشاره به خاطرات و لحظات گذشته دارد که در ذهن فرد باقی مانده و همچنان یادآوری می‌شود.
تو از سخای به افراط و از مروت خویش
روا مدار که این بند بشکند میثاق
هوش مصنوعی: تو نباید از سخاوت زیاد و از بزرگواری خود به طرز افراطی استفاده کنی، زیرا ممکن است این کار باعث شکستن عهد و پیمان‌هایت شود.
همیشه تا به شب و روز از مه و خورشید
ضیا و نور بود گستریده در آفاق
هوش مصنوعی: نور و روشنی همواره در روز و شب با تابش ماه و خورشید در سراسر دنیا پخش شده است.
مه سعادت و خورشید جاه و دولت تو
منیر باد و مضی بالعشی و الاشراق
هوش مصنوعی: ماه خوشبختی و خورشید مقام و ثروت تو، همیشه درخشان باد و پس از غروب و هنگام صبح، نورافشان باشد.
حسود دولت و اقبال و عز و جاه ترا
رسیده جان به مضیق و رسیده مه به محاق
هوش مصنوعی: حسادت دیگران نسبت به موفقیت و شرافت و مقام تو باعث شده که جان تو در تنگنا باشد و ماه نیز به نقطه‌ای تاریک برسد.