شمارهٔ ۹۰ - در مدح علی بن احمد
منم منم زده در دل ز عشق یار آتش
گمان مبر که یک آتش که صدهزار آتش
چو نار شد دلم از عشق ناردان لب دوست
میان دل همه چون دانه های نار آتش
هر آفریده بترسد ز آتش و دل من
همی خوهد بدعا زآفریدگار آتش
اگر نه بر ره دیو است بیهده دل من
چرا چو دیو کند خیره اختیار آتش
خوش است آتش عشق من و زین معنی
همی کنم بدل خویش بر نثار آتش
نه دل قرار پذیرد نه در دل آتش عشق
چه بی قرار دلست و چه بی قرار آتش
در آب دیده و تاب دلم از آنکه رخش
چه آبدار گل است و چو تابدار آتش
ز دیده و دل خود کسوتی همی پوشم
چه کسوتی که بود پود آب و تار آتش
ز بسکه از مژه بارم سرشک آتش گون
گمان برند که دارم همه کنار آتش
دلم نگارپرستی گرفت بر رخ دوست
بود سزای پرستنده نگار آتش
اسیر عشق نگاری شدم بجان و بدل
که عنبر است بدو زلف و دو عذار آتش
نگار من چو سر زلف بر عذار زند
زنند گوئی در تبت و تتار آتش
حدیث زلف و عذار و تتار و تبت را
بر آب مانم و در زد بهر چهار آتش
حدیث خلق خداوندگار خود گویم
که بوی مشک دهد نایدش بکار آتش
جهان جود و سخا افتخار دین که کند
ز بهر سوختن خصمش افتخار آتش
علی که همچو خداوند ذوالفقار زند
بجان و جسم عدو در ز ذوالفقار آتش
بزرگواری کز باد خشم و هیبت او
فرو شود بدل خاک آب وار آتش
آیا سپهر معالی که از سیاست تو
همی خوهد گه باشم تو زینهار آتش
ز رشک همت عالیت هر زمان بنفیر
سوی اثیر فرست همی شرار آتش
از آنکه تا بکف زرفشان تو ماند
همی جدا کند از خود زر عیار آتش
وزآنکه تا نپزد خام دشمن تو
بود در آهن و درسنگ استوار آتش
ز بهر سوختن خصم تو در آهن و سنگ
اگر چه هست نهان گردد آشکار آتش
کسیکه گرد خود از حشمت تو دایره کرد
تفی بدو نرسد گر همه دیار آتش
بدولت تو سیاوخش وار برگذرد
که خوی نیارد بر مرکب سوار آتش
بگرم و سرد زمانش بیازماید چرخ
چو بر یمین بودش آب و بر یسار آتش
گر از تباری یکتن دم از خلاف تو زد
درافکند بهمه دوده و تبار آتش
دم خلاف تو ناچیزشان کند بدمی
برآن صفت که درافتد بمرغزار آتش
بزیر سایه سروی که دشمن تو نشست
زند درخش دران سرو جویبار آتش
گل بهار که برمیدهد بدشمن تو
چو خار گردد واندر فتد بخار آتش
زمانه دست حسود تو بشکند چو چنار
کز او سخاوت ناید چو از چنار آتش
همیشه تا نبود باد و خاک را بجهان
ز روی طبع جهان آب جفت و یار آتش
زباد ساری خصم تو باد رفته بخاک
در آب دیده شده غرق و در کنار آتش
بدانگهی که تو گلبرگ کامکار گری
بر او فشانده چو گلبرگ کامکار آتش
شمارهٔ ۸۹ - در مدح دهقان علی بن احمد: آن خط تیره گرد بناگوش روشنششمارهٔ ۹۱ - در مدح فخرالدین علی بن احمد: ایدل ز عشق یار چو از دانه نار باش
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
منم منم زده در دل ز عشق یار آتش
گمان مبر که یک آتش که صدهزار آتش
هوش مصنوعی: من عاشق یارم و شعلههای عشق در دلم روشن است. فکر نکن که این فقط یک شعله است؛ بلکه این یک آتش است که بهاندازه صدها آتش میسوزاند.
چو نار شد دلم از عشق ناردان لب دوست
میان دل همه چون دانه های نار آتش
هوش مصنوعی: وقتی که دلم از عشق به محبوب به شدت داغ و پرشور شد، در قلبم مانند دانههای انار، آتش و حرارت احساس میکنم.
هر آفریده بترسد ز آتش و دل من
همی خوهد بدعا زآفریدگار آتش
هوش مصنوعی: هر موجودی از آتش میترسد و دل من نیز در این شرایط از آفریدگار آتش درخواست دعا و کمک میکند.
اگر نه بر ره دیو است بیهده دل من
چرا چو دیو کند خیره اختیار آتش
هوش مصنوعی: چرا دل من در مسیر دیوانگی قرار گرفته است، اگر نه اینکه این راه به دیو ختم میشود؟ چرا همچنان با اراده خود به سمت آتش میروم؟
خوش است آتش عشق من و زین معنی
همی کنم بدل خویش بر نثار آتش
هوش مصنوعی: آتش عشق من زیباست و به خاطر همین احساس، خودم را به آتش میزنم تا این عشق را بهتر درک کنم.
نه دل قرار پذیرد نه در دل آتش عشق
چه بی قرار دلست و چه بی قرار آتش
هوش مصنوعی: دل نه آرام میگیرد و نه شعله عشق در دل ساکن میشود. دل به شدت بیقراری میکند و آتش عشق نیز به همان اندازه بیقرار است.
در آب دیده و تاب دلم از آنکه رخش
چه آبدار گل است و چو تابدار آتش
هوش مصنوعی: دلم به شدت تحت تاثیر زیبایی چشمان توست، مانند آبی درخشان و گلی شاداب که در آتش تابان میدرخشد.
ز دیده و دل خود کسوتی همی پوشم
چه کسوتی که بود پود آب و تار آتش
هوش مصنوعی: از چشم و دل خود برای خود پوششی میسازم که این پوشش، از آب و آتش تشکیل شده است.
ز بسکه از مژه بارم سرشک آتش گون
گمان برند که دارم همه کنار آتش
هوش مصنوعی: به خاطر اینکه از چشمانم اشکهایی مانند آتش میریزد، فکر میکنند همواره در کنار آتش نشستهام.
دلم نگارپرستی گرفت بر رخ دوست
بود سزای پرستنده نگار آتش
هوش مصنوعی: دل من به عاشقانهپرستی مشغول شد، زیرا زیبایی او شایستهی عشق و پرستش است.
اسیر عشق نگاری شدم بجان و بدل
که عنبر است بدو زلف و دو عذار آتش
هوش مصنوعی: به خاطر عشق یک معشوق، تمام وجودم به او وابسته شده است. زلفهای او بسان عنبر و چهرهاش مانند آتش است.
نگار من چو سر زلف بر عذار زند
زنند گوئی در تبت و تتار آتش
هوش مصنوعی: عشقم مانند بارش گیسویش بر روی صورتش، درخشش خاصی دارد که همچون آتش در سرزمینهای دوردست تبّت و تاتار میدرخشد.
حدیث زلف و عذار و تتار و تبت را
بر آب مانم و در زد بهر چهار آتش
هوش مصنوعی: من درباره ویژگیهای مو، چهره و زیبایی صحبت میکنم، و همچنان با شور و شوق به دنبال چهار آتش عشق هستم که در آن غوطهور شوم.
حدیث خلق خداوندگار خود گویم
که بوی مشک دهد نایدش بکار آتش
هوش مصنوعی: من داستان آفرینش خداوند را میگویم که مانند بویی خوش و دلپذیر است و نیازی به آتش و سوخت ندارد.
جهان جود و سخا افتخار دین که کند
ز بهر سوختن خصمش افتخار آتش
هوش مصنوعی: دنیا سرشار از generosity و بخشندگی است، اما آیا دین به خاطر سوزاندن دشمنانش به خود میبالد؟
علی که همچو خداوند ذوالفقار زند
بجان و جسم عدو در ز ذوالفقار آتش
هوش مصنوعی: علی مانند خداوند با شمشیرش، دشمن را مورد هدف قرار میدهد و از ذوالفقار، آتشی بر جان و جسم او میافروزد.
بزرگواری کز باد خشم و هیبت او
فرو شود بدل خاک آب وار آتش
هوش مصنوعی: شخصیت بزرگ و شجاعی که اگر در برابر خشم و قدرتش قرار بگیری، به راحتی از خود میگذرد و تجسم خاک، آب و آتش میشود.
آیا سپهر معالی که از سیاست تو
همی خوهد گه باشم تو زینهار آتش
هوش مصنوعی: آیا آسمان بلندی که به خاطر سیاست تو از من انتظار دارد، تو را از آتش نجات دهد؟
ز رشک همت عالیت هر زمان بنفیر
سوی اثیر فرست همی شرار آتش
هوش مصنوعی: به خاطر حسادت به بلندپروازی و تلاش تو، همواره شعلههای آتش را به سمت آسمان میفرستم.
از آنکه تا بکف زرفشان تو ماند
همی جدا کند از خود زر عیار آتش
هوش مصنوعی: آتش فلزات را ذوب میکند و طلا را از ناخالصیها جدا میسازد. این یعنی در عرصه زندگی، سختیها و چالشها میتوانند ما را از چیزهای ناپسند جدا کنند و به ما کمک کنند تا بهترین نسخه خود را پیدا کنیم.
وزآنکه تا نپزد خام دشمن تو
بود در آهن و درسنگ استوار آتش
هوش مصنوعی: اگر از طرف دشمن نپخته بمانی، باید بدان که در آهن و سنگ سختی خامی تو وجود دارد.
ز بهر سوختن خصم تو در آهن و سنگ
اگر چه هست نهان گردد آشکار آتش
هوش مصنوعی: برای سوختن دشمن تو در آتش و سنگ، هرچند آتش پنهان باشد، در نهایت نمایان خواهد شد.
کسیکه گرد خود از حشمت تو دایره کرد
تفی بدو نرسد گر همه دیار آتش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که کسی که به واسطهی عظمت و شکوه تو دور خود را میچرخاند و تحت تأثیر قرار میگیرد، هیچ آسیبی از آتش دنیا به او نخواهد رسید؛ حتی اگر همهجا را آتش فرا بگیرد.
بدولت تو سیاوخش وار برگذرد
که خوی نیارد بر مرکب سوار آتش
هوش مصنوعی: به برکت وجود تو، همچون سیاوخش با شکوه و وقار، جوانمردی از این دنیا خواهد گذشت، چرا که هیچ کس نتواند بر مرکب آتش سوار شود.
بگرم و سرد زمانش بیازماید چرخ
چو بر یمین بودش آب و بر یسار آتش
هوش مصنوعی: اگر زمان به نرمی و سردی خود را امتحان کند، چرخ روزگار که در سمت راستش آب و در سمت چپش آتش وجود دارد، نشان میدهد که چگونه میتواند زندگی را تحت تأثیر قرار دهد.
گر از تباری یکتن دم از خلاف تو زد
درافکند بهمه دوده و تبار آتش
هوش مصنوعی: اگر کسی از نسل و نژاد خاصی، به شما اعتراض کند یا از شما انتقاد کند، میتواند به تمام خاندان و نسلش آسیب برساند.
دم خلاف تو ناچیزشان کند بدمی
برآن صفت که درافتد بمرغزار آتش
هوش مصنوعی: دمی که با تو به پایان میرسد، توان آنها را میکاهد؛ چرا که صفت و ویژگی آنها طوری است که مثل مرغ زاری در آتش میافتند.
بزیر سایه سروی که دشمن تو نشست
زند درخش دران سرو جویبار آتش
هوش مصنوعی: زیر سایه سروی که دشمن تو در آنجا نشسته است، آتش بر آن جویبار درخشیده میتابد.
گل بهار که برمیدهد بدشمن تو
چو خار گردد واندر فتد بخار آتش
هوش مصنوعی: گل بهاری که سر بر میآورد، اگر به دست دشمن بیفتد، همچون خاری میشود و سپس در دمای آتش قرار خواهد گرفت.
زمانه دست حسود تو بشکند چو چنار
کز او سخاوت ناید چو از چنار آتش
هوش مصنوعی: زمانه با حسادت تو مانند چناری که میشکند، از بین میرود؛ زیرا مانند چنار، از تو خیر و بخشش به کسی نمیرسد و تنها آتش درد و رنج بر جای میماند.
همیشه تا نبود باد و خاک را بجهان
ز روی طبع جهان آب جفت و یار آتش
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که همواره در شرایطی که باد و خاک وجود ندارند، باید به زیبایی و آرامش جهان توجه کرد؛ زیرا در آن هنگام آب و آتش به خوبی با یکدیگر همنشینی دارند و در هماهنگی زندگی میکنند.
زباد ساری خصم تو باد رفته بخاک
در آب دیده شده غرق و در کنار آتش
هوش مصنوعی: از بادهای ساری، دشمن تو به خاک افتاده و در آب غرق شده، و در کنار آتش نیز قرار دارد.
بدانگهی که تو گلبرگ کامکار گری
بر او فشانده چو گلبرگ کامکار آتش
هوش مصنوعی: زمانی که تو بر او چیزی میافشانی که همچون گلبرگ زیبایی و موفقیت است، احساساتش را مانند آتش شعلهور میکنی.