شمارهٔ ۷۱ - در مدح دهقان اجل احمد
آب روشن گشت و تاری شد هوا از ماه تیر
بی گمان خم عصیر اندر هوا انداخت تیر
ریخت از شاخ درختان از نهیب تیر او
عیبه های جوشن زر آبگون بر آبگیر
زاغ بگریزد ز تیرانداز چون از هر سوی
زاغ گرد آمد چو تیرانداز شد خم عصیر
ملک باغ و بوستان بگرفت زاغ پر نعیب
سرو گلبن عضب کرد از عندلیب خوش صفیر
ماه فروردین حریر فستقی بخشیده بود
مر درخت باغ را تا باغ شد زینت پذیر
تیر مه زینت بگردانید بستانرا و داد
آن حریر فستقی را رنگ دینار و زریر
چون فقیران بار و بر یکبارگی درباختند
سایه دار و میوه دار و مذهب این دارد فقیر
هر جمادی را ندانم تا در آموزنده کیست
عادت دست جواد نایب صدر کبیر
ماه تیر از بهر آن خوانند این ایام را
کاندرین ایام خلق از خرمی یابند تیر
باده پیر و برگ برنا بود در فصل بهار
برگ پیر و باده برنا شد چو آمد ماه تیر
برگ پیر و باده برنا بهنگام نشاط
کاندر آمیزد بطبع مردم برنا و پیر
پیر و برنا را برآمیزد بروز بار و بزم
صدر برنا بخت پیر اندیشه روشن ضمیر
صدر عالی رای دهقان اجل احمد که او
هست دولت را شرف چون دین یزدان را نصیر
دیده اهل کفایت کز صریر کلک خویش
دیده اهل کفایت را همی دارد قریر
آن هنرمندی که چون او کلک بر کاغذ نهد
تیر بر گردون ز شرم او بگرداند مسیر
ملک شرق و چین بشاهست و وزیر آراسته
رأی و تدبیر ویست آرایش شاه و وزیر
ای بلند اختر خداوندی که بررفته سپهر
هست پیش همت والای تو پست و حقیر
بر سپهر حشمت و جاه و بزرگی و شرف
همچو خورشید از میان اخترانی بی نظیر
قرص خورشید مضئی از رای تو گیرد ضیا
همچنان کز قرض خورشید مضی ماه منیر
نی نظیر رأی رخشنده ات بود شمس مضی
نی عدیل کف بخشنده ات بود ابر مطیر
قطره ای از ابر جود تست صد بحر محیط
ذره ای از کوه حلم تست صد کوه تبیر
در کفایت چون سر کلک تو گردد قیرگون
روز بخت حاسد و بدخواه تو گردد چو قیر
هرکه روی از تو بتابد زو بتابد روی بخت
هرکه مأمور تو شد بر کام دل گردد امیر
جز رضای تو نگیرد دست و ننماید خلاص
هرکه را دارد زبان در چنگ و بند غم اسیر
حاسد جاه تو خواهد خویشتن را همچو تو
یافته جان عریض و یافته شغل خطیر
هرکه در جاه عریض تو نگه کرد از حسد
زان حسد خود را فکند اندر تک چاه قعیر
هرکه در آئینه حاجت بجوید روی خویش
زان غرض بی بهره باشد چون زآئینه صریر
تن چو زیر و چهره چون زر شد بداندیش ترا
تا ترا بیند که زربخشی همی بر بانگ زیر
چون تو باشی جاه و دولت را سزا ندهد فلک
آن سزاواری تو را وین ناسزا را خیر خیر
حاسد بدخواه جاه تو بمرگت آزمند
گر درین حسرت بمیر باک نبود گو بمیر
گاه بر گل ریزدی نوش و گهی بر برگ گل
از کف گلبرگ رو ماهی بلب چون شهد و شیر
تا جهان باشد نصیب تو طرب باد از جهان
بهره بدخواه تو اندیشه و کرم و زحیر
جاه بدخواه تو از ادبار در تحت الثری
رایت اقبال نگذشته از چرخ اثیر
شمارهٔ ۷۰ - در مدح دهقان اجل احمد سمسار: شاید بسرو دیده شدن پیشرو کارشمارهٔ ۷۲ - در مدح سعدالدین عمر: سیمبر یارم شد از من سیم بر
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آب روشن گشت و تاری شد هوا از ماه تیر
بی گمان خم عصیر اندر هوا انداخت تیر
هوش مصنوعی: آب زلال و شفاف شد و در آسمان به خاطر ماه تیر، هوا تاریک گردید. گویی که تیر، خم نوشیدنی را در هوا پرتاب کرده است.
ریخت از شاخ درختان از نهیب تیر او
عیبه های جوشن زر آبگون بر آبگیر
هوش مصنوعی: تیر او به قدری قوی و پرقدرت است که برگها و شاخههای درختان را به سمت پایین میریزد، همچنان که زرههای زرین و درخشان در زیر آب جاری به نمایش درمیآیند.
زاغ بگریزد ز تیرانداز چون از هر سوی
زاغ گرد آمد چو تیرانداز شد خم عصیر
هوش مصنوعی: وقتی زاغی متوجه شود که تیراندازی قصد دارد به او شلیک کند، فوراً فرار میکند. اما اگر زاغها از هر سو دور هم جمع شوند و به صورت گروهی به سمت تیرانداز بروند، او به ناچار تیراندازیاش را متوقف میکند و خم میشود تا از آنها بگریزد.
ملک باغ و بوستان بگرفت زاغ پر نعیب
سرو گلبن عضب کرد از عندلیب خوش صفیر
هوش مصنوعی: پرندهای سیاه که صدای نغمهاش را به خوبی میخواند، باغ و بوستان را به تصرف خود درآورده است و از بلبل به خاطر صدایش، خشم و عذاب میگیرد.
ماه فروردین حریر فستقی بخشیده بود
مر درخت باغ را تا باغ شد زینت پذیر
هوش مصنوعی: در ماه فروردین، درختان باغ به رنگ سبز زیبا و لطیفی درآمدند که باعث شد باغ جلوهای دلنواز و زیبا پیدا کند.
تیر مه زینت بگردانید بستانرا و داد
آن حریر فستقی را رنگ دینار و زریر
هوش مصنوعی: ماه درخشانی، زیبایی باغ را تغییر داد و پارچه سبز، رنگ طلا و نقره را به خود گرفت.
چون فقیران بار و بر یکبارگی درباختند
سایه دار و میوه دار و مذهب این دارد فقیر
هوش مصنوعی: فقیران همه چیز خود را به یکباره از دست میدهند، در حالی که حالتی خاص و اعتقادی دارند که به زندگیشان شکل میدهد. آنها مانند درختی هستند که سایه و میوه دارد، اما باز هم چیزی کم دارند.
هر جمادی را ندانم تا در آموزنده کیست
عادت دست جواد نایب صدر کبیر
هوش مصنوعی: من نمیدانم که هر موجود بیجان چه ویژگیهایی دارد، مگر اینکه آن را از آموزندهای بیاموزم که عادتهای دستبند خاصی مانند جواد نایب صدر کبیر را دارد.
ماه تیر از بهر آن خوانند این ایام را
کاندرین ایام خلق از خرمی یابند تیر
هوش مصنوعی: ماه تیر را به همین دلیل اینگونه نامیدهاند که در این ایام، مردم از خرمی و سرسبزی طبیعت بهرهمند میشوند.
باده پیر و برگ برنا بود در فصل بهار
برگ پیر و باده برنا شد چو آمد ماه تیر
هوش مصنوعی: در فصل بهار، نوشیدنی کهن و برگهای جوان وجود داشت. اما وقتی ماه تیر رسید، حالا برگهای پیر و نوشیدنی جوان شدند.
برگ پیر و باده برنا بهنگام نشاط
کاندر آمیزد بطبع مردم برنا و پیر
هوش مصنوعی: در زمان شادی و نشاط، برگهای کهنه و شراب جوان به طرز شگفتانگیزی با هم ترکیب میشوند و این ترکیب بر دلها و روحهای جوان و پیر تاثیر میگذارد.
پیر و برنا را برآمیزد بروز بار و بزم
صدر برنا بخت پیر اندیشه روشن ضمیر
هوش مصنوعی: نسلهای مختلف را با هم جمع میکند و برکت و شادی را به جوانان میدهد، ولی خرد و اندیشهی روشن در دل پیران است.
صدر عالی رای دهقان اجل احمد که او
هست دولت را شرف چون دین یزدان را نصیر
هوش مصنوعی: صدر عالی، نظر قاطع کشاورز برتر است که او، همانند یاری برای دین یزدان، موجب بزرگی و شرافت دولت میشود.
دیده اهل کفایت کز صریر کلک خویش
دیده اهل کفایت را همی دارد قریر
هوش مصنوعی: چشم کسانی که لایق و شایستهاند، از صدای قلم خودشان متوجه دیگران میشوند و این افراد را نیز در قید توجه و احساسات خود دارند.
آن هنرمندی که چون او کلک بر کاغذ نهد
تیر بر گردون ز شرم او بگرداند مسیر
هوش مصنوعی: این شاعر میگوید که هنرمندی وجود دارد که وقتی قلم را بر روی کاغذ میکشد، آثارش به قدری زیبا و تاثیرگذار است که حتی ستارهها از شرم و زیبایی کار او مسیرشان را تغییر میدهند.
ملک شرق و چین بشاهست و وزیر آراسته
رأی و تدبیر ویست آرایش شاه و وزیر
هوش مصنوعی: ملک شرق و چین زیر نظر پادشاه و با تدبیر و مدیریت وزیر است و زیبایی و شکوه آن به خاطر آراستگی شاه و وزیر است.
ای بلند اختر خداوندی که بررفته سپهر
هست پیش همت والای تو پست و حقیر
هوش مصنوعی: ای ستارهٔ بلند و درخشان، خداوندی که در آسمانها میدرخشد، در برابر اراده و همت والای تو، همه چیز کم ارزش و حقیر به نظر میرسد.
بر سپهر حشمت و جاه و بزرگی و شرف
همچو خورشید از میان اخترانی بی نظیر
هوش مصنوعی: در آسمان شکوه و عظمت، مانند خورشیدی میدرخشد که از میان ستارههای بینظیر نمایان است.
قرص خورشید مضئی از رای تو گیرد ضیا
همچنان کز قرض خورشید مضی ماه منیر
هوش مصنوعی: خورشید بر اساس فکر و تصمیم تو روشنی می گیرد، مانند آن که ماه هم از نور خورشید بهره می برد.
نی نظیر رأی رخشنده ات بود شمس مضی
نی عدیل کف بخشنده ات بود ابر مطیر
هوش مصنوعی: رای درخشان تو مانند خورشید است و دلیری و بخشش تو به مانند ابری است که باران میبارد.
قطره ای از ابر جود تست صد بحر محیط
ذره ای از کوه حلم تست صد کوه تبیر
هوش مصنوعی: قطرهای از باران رحمت توست، همانطور که دریایی از بزرگی توست. ذرهای از کوه صبر و بردباری توست، درست همانگونه که کوههای رفیع به نظر میرسند.
در کفایت چون سر کلک تو گردد قیرگون
روز بخت حاسد و بدخواه تو گردد چو قیر
هوش مصنوعی: وقتی توانایی و مهارت تو به چیزی تبدیل شود که دیگران نتوانند به آن دست یابند، آن وقت حوادث بد و حسادتها به تو مانند قیر میچسبد و مشکلاتی برایت ایجاد میکند.
هرکه روی از تو بتابد زو بتابد روی بخت
هرکه مأمور تو شد بر کام دل گردد امیر
هوش مصنوعی: هر کسی که از تو رویگردان شود، بخت او نیز از او رویگردان میشود. و هرکس که به خواست و فرمان تو درآید، به آرزوهای دلش دست مییابد و به مقام والایی میرسد.
جز رضای تو نگیرد دست و ننماید خلاص
هرکه را دارد زبان در چنگ و بند غم اسیر
هوش مصنوعی: هیچ کس نمیتواند به رهایی و آسایش دست یابد مگر اینکه رضایت تو را جلب کند، حتی اگر زبان و گفتار داشته باشد، در دل خود به غم و درد گرفتار است.
حاسد جاه تو خواهد خویشتن را همچو تو
یافته جان عریض و یافته شغل خطیر
هوش مصنوعی: حسود آرزوی برابری با تو را دارد و میخواهد مانند تو زندگی پررنگ و مشاغل مهمی داشته باشد.
هرکه در جاه عریض تو نگه کرد از حسد
زان حسد خود را فکند اندر تک چاه قعیر
هوش مصنوعی: هر کس که به مقام و موقعیت تو حسادت کرد، از شدت حسد، خود را به عمق یک چاه تاریک انداخت.
هرکه در آئینه حاجت بجوید روی خویش
زان غرض بی بهره باشد چون زآئینه صریر
هوش مصنوعی: هرکس بخواهد در آئینه چیزی را جستجو کند، فقط به دنبال چهره خودش میگردد و از آن هدف واقعی که دارد، بیخبر میماند. همچنان که آئینه فقط صدای خود را منعکس میکند و چیز دیگری نمیسازد.
تن چو زیر و چهره چون زر شد بداندیش ترا
تا ترا بیند که زربخشی همی بر بانگ زیر
هوش مصنوعی: تن تو به گونهای درخشنده و زیبا شده است که وقتی بداندیشان تو را میبینند، گمان میکنند که تو همواره به آنها لطف و بخشش میکنی.
چون تو باشی جاه و دولت را سزا ندهد فلک
آن سزاواری تو را وین ناسزا را خیر خیر
هوش مصنوعی: زمانی که تو وجود داشته باشی، شایسته نیست که آسمان به کسی دیگر مقام و ثروت بدهد، چرا که ارزش و شایستگی تو بیش از آن است و چیزهای نامناسب به تو تعلق نمیگیرد.
حاسد بدخواه جاه تو بمرگت آزمند
گر درین حسرت بمیر باک نبود گو بمیر
هوش مصنوعی: حسودانی که از موفقیت تو ناراحت هستند، با مرگ تو به مقصودشان میرسند. اگر در این حسرت بمیرند، نگران نباش؛ بگذار بمیرند.
گاه بر گل ریزدی نوش و گهی بر برگ گل
از کف گلبرگ رو ماهی بلب چون شهد و شیر
هوش مصنوعی: گاهی بر گلها نوشی میریزی و گاهی هم بر برگهای گل. از بین گلبرگها، ماهی مثل شه و شیر میدرخشد.
تا جهان باشد نصیب تو طرب باد از جهان
بهره بدخواه تو اندیشه و کرم و زحیر
هوش مصنوعی: تا زمانی که دنیا وجود دارد، خوشی و شادی نصیب تو باد. اما از جهان چیزی به بدخواهان نرسد و آنان در اندیشه و زحمت باشند.
جاه بدخواه تو از ادبار در تحت الثری
رایت اقبال نگذشته از چرخ اثیر
هوش مصنوعی: بدخواهی تو از نیکبختیات در زیر زمین دور نشده و به خاطر چرخ تقدیر از اقبالات کاسته نشده است.