شمارهٔ ۷۰ - در مدح دهقان اجل احمد سمسار
شاید بسرو دیده شدن پیشرو کار
کاندر سفر باد خدای همه احرار
خورشید معالی فلک فضل و محامد
دهقان اجل اصل جلال احمد سمسار
فرخنده نصیرالدین صدری که زدادش
بردوخته شد دیده بیداد بمسمار
مخدوم جهان عین دهاقین که بگیتی
بی چهره او عین خرد ندهد دیدار
آن بنده نوازی که همه عمر مراو را
جز بنده نوازی بجهان نیست دگر کار
برده بتواضع سبق از مردم خاکی
وز همت عالی شده در نیکی کردار
زانروی که تا در کف او دیر عناند
اسپیدی روی درم و زردی دینار
خورشید و کف را دو را بر زر و بر سیم
دو کار عجیب است برین گونه و کردار
از خاک زر و سیم برآرد تف خورشید
او خاک برآرد ز زر و سیم بخروار
از تابش بسیار کند سیم و زر آن خاک
وین خاک کند سیم و زر از بخشش بسیار
ای سید احرار که احرار ندارند
از بنده بدان خاک کف پای ترا عار
جان تو که تا تو بسفر بودی بودم
اندر حضر آشفته و سرگشته چو پرگار
بی مجلس تو سوز نئی بودم ضایع
چون سوزن سر ریخته و کفته بسوفار
سوفار نه تا رشته درآرند و بدوزند
سر نیز نه کز پای بیارند برون خار
تا تو بشدی نیز نرفتم بدر کس
در زاویه ای مانده بدم روی بدیوار
تیمار تو و تربیت تو شده از من
من مانده میان غم و اندیشه و تیمار
غم خوردم و تیمار کشیدم بشب و روز
ای خورده غم من رهی و داشته تیمار
تیمار کشد هر که تو تیمار نداریش
غمخوار نبود آنکه نباشیش تو غمخوار
ببریده مرا هوش و خرد از هوس شعر
خاطر شده از کار و فرمانده زاشعار
خاطر شود از کار فرمانده و از شعر
آنرا که نیابد چو تو ممدوح سزاوار
زان بار گرانتر نبدی بر دل و جانم
کم خواسته بایستی جز بر در تو بار
از خدمت تو دور نباشم بهمه حال
خواهی بحضر خوه بسفر این بار آن بار
گر در حضری بنده ترا هست ثنا خوان
ور در سفری بنده ترا هست دعا کار
من چون تو خداوند سرافراز ندیدم
تو نیز چو من بنده مطواع مپندار
تا گنبد زنگاری گرد کره خاک
آرد مه و خورشید شب و روز پدیدار
از گردش او باد مه و سال و شب و روز
در دیده اعدات فرو ریخته زنگار
بادا علم و جاه تو پیوسته سرافراز
اعدای ترا بخت نگون باد و نگونسار
شمارهٔ ۶۹ - در مدح دهقان علی بن احمد: هلال روزه نمود از سپهر دایره وارشمارهٔ ۷۱ - در مدح دهقان اجل احمد: آب روشن گشت و تاری شد هوا از ماه تیر
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
شاید بسرو دیده شدن پیشرو کار
کاندر سفر باد خدای همه احرار
هوش مصنوعی: شاید با زیبایی و دلربایی او، کار به نحوی پیش میرود که در سفر، خداوند همه خوبان را یاری میدهد.
خورشید معالی فلک فضل و محامد
دهقان اجل اصل جلال احمد سمسار
هوش مصنوعی: خورشید، نماد بالاترین فضیلتها و ویژگیهای نیکو، به عنوان مظهر جلال و عظمت، در اینجا به طور خاص به استاد بزرگ احمد اشاره دارد که برتری و مقام او را نشان میدهد. این تصویر به ما یادآوری میکند که احمد، انسانی است که دارای فضائل و صفات ممتاز است.
فرخنده نصیرالدین صدری که زدادش
بردوخته شد دیده بیداد بمسمار
هوش مصنوعی: فرخنده نصیرالدین صدری که به او ظلمی شده است و چشمانش از این بیعدالتی بسته شده است.
مخدوم جهان عین دهاقین که بگیتی
بی چهره او عین خرد ندهد دیدار
هوش مصنوعی: سرور عالم مانند دهقانانی است که در زمین زراعت میکنند. بدون حضور او، هیچچیزی در دنیا به درستی دیده نمیشود و عقل درک صحیحی نخواهد داشت.
آن بنده نوازی که همه عمر مراو را
جز بنده نوازی بجهان نیست دگر کار
هوش مصنوعی: زندگیام فقط به خدمتگزاری و نیکی او اختصاص یافته و هیچ کار دیگری برای من در دنیا مهمتر از این نیست.
برده بتواضع سبق از مردم خاکی
وز همت عالی شده در نیکی کردار
هوش مصنوعی: افرادی که از خاک بر آمدهاند و از تواضع برخوردارند، در زمینه نیکی به دیگران پیشتاز هستند و با همت بلند خود به کارهای نیک و پسندیده دست میزنند.
زانروی که تا در کف او دیر عناند
اسپیدی روی درم و زردی دینار
هوش مصنوعی: به خاطر چهرهای که تا در دستان او هست، من به سواری که دیر جیغ میزند و به زرینی دینار، زردی و رنگش میپردازم.
خورشید و کف را دو را بر زر و بر سیم
دو کار عجیب است برین گونه و کردار
هوش مصنوعی: در این دنیا، دو چیز عجیب وجود دارد که در کنار هم به چشم میخورند: تابش خورشید و جلا و درخشش طلا و نقره. این دو به نحوی ویژه و منحصر به فرد در عمل و رفتار خود نمایان میشوند.
از خاک زر و سیم برآرد تف خورشید
او خاک برآرد ز زر و سیم بخروار
هوش مصنوعی: خورشید با نور خود از خاک طلا و نقره میخواهد برآید، اما خاک خود را از طلا و نقره نمیگیرد، بلکه از خاک به وجود میآید.
از تابش بسیار کند سیم و زر آن خاک
وین خاک کند سیم و زر از بخشش بسیار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که اگرچه خاک و زمین از طلا و نقره بینهایت درخشان هستند، اما این خاک بخاطر بخشش و generosity خود میتواند طلای بیشتری را به وجود آورد یا ارزش بیشتری پیدا کند. به عبارتی دیگر، خاک به شدت میتواند ارزشمند باشد، اگر به درستی استفاده شود و برکت و نعمت را به دیگران ببخشد.
ای سید احرار که احرار ندارند
از بنده بدان خاک کف پای ترا عار
هوش مصنوعی: ای بزرگوار آزادگان که آزادگان دیگری ندارند، برای من افتخار است که بندهی خاک پای تو باشم.
جان تو که تا تو بسفر بودی بودم
اندر حضر آشفته و سرگشته چو پرگار
هوش مصنوعی: وقتی تو در سفر بودی، من در حالت سکون و آرامش به سر میبردم و حالتی پریشان و سردرگم داشتم، مانند پرگاری که در حال چرخش است.
بی مجلس تو سوز نئی بودم ضایع
چون سوزن سر ریخته و کفته بسوفار
هوش مصنوعی: بی حضور تو، من دچار سوختگی و باقیماندهای مانند سوزنی هستم که به زمین افتاده و بافتههایش را از دست داده است.
سوفار نه تا رشته درآرند و بدوزند
سر نیز نه کز پای بیارند برون خار
هوش مصنوعی: برای بافتن یک فرش باید نه رشته نخی را به هم بافت و دوخت، اما از زیر پا نباید خار و خاری بیرون آید.
تا تو بشدی نیز نرفتم بدر کس
در زاویه ای مانده بدم روی بدیوار
هوش مصنوعی: من تا زمانی که تو نبودې، به هیچکس دیگر رو نیاوردم و در گوشهای تنها ماندهام، با رویی که به دیوار است.
تیمار تو و تربیت تو شده از من
من مانده میان غم و اندیشه و تیمار
هوش مصنوعی: محبت و مراقبت تو باعث شده که من در میان غم و فکر و دلمشغولیهایم تنها بمانم.
غم خوردم و تیمار کشیدم بشب و روز
ای خورده غم من رهی و داشته تیمار
هوش مصنوعی: من در شب و روز غم خوردم و در درد و رنج بودم، ای کسی که غم من را چشیدهای و از دردم آگاهی داری.
تیمار کشد هر که تو تیمار نداریش
غمخوار نبود آنکه نباشیش تو غمخوار
هوش مصنوعی: هر کسی که به تو توجه و محبت نشان ندهد، نمیتواند غمخوار تو باشد. در واقع، آن کسی که از محبت و حمایت تو بیبهره است، نمیتواند در شرایط سخت برای تو دلسوزی کند.
ببریده مرا هوش و خرد از هوس شعر
خاطر شده از کار و فرمانده زاشعار
هوش مصنوعی: من از خیال شعر و افکار شاعرانه به شدت تحت تأثیر قرار گرفتهام و عقل و فهمم تحت شعاع این احساسات قرار گرفته است.
خاطر شود از کار فرمانده و از شعر
آنرا که نیابد چو تو ممدوح سزاوار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که هر کس در کارهایش و در شعرش، یاد و نام بزرگانی که شایسته ستایشند را به خاطر میآورد، در واقع نشاندهنده این است که آن فرد خودش لیاقت و شایستگی ویژهای دارد. به عبارت دیگر، اگر کسی نتواند به مقام و منزلت تو برسد، این نشاندهنده ارزش و بزرگی خود توست.
زان بار گرانتر نبدی بر دل و جانم
کم خواسته بایستی جز بر در تو بار
هوش مصنوعی: از آن بار سنگینی که بر دل و جانم هست، هیچچیز دیگری نمیخواهم جز اینکه بر در تو بنشینم و انتظار بکشیم.
از خدمت تو دور نباشم بهمه حال
خواهی بحضر خوه بسفر این بار آن بار
هوش مصنوعی: نمیخواهم از خدمت تو دور بمانم، در هر شرایطی که باشد، برای دیدن تو آمادهام، هر زمانی که بخواهی.
گر در حضری بنده ترا هست ثنا خوان
ور در سفری بنده ترا هست دعا کار
هوش مصنوعی: اگر در کنار تو باشم، تو را ستایش میکنم و اگر در سفر باشم، برای تو دعا میکنم.
من چون تو خداوند سرافراز ندیدم
تو نیز چو من بنده مطواع مپندار
هوش مصنوعی: من کسی را مانند تو که در مقام بلندی باشد، ندیدهام. تو هم مرا مثل خودت فکر نکن که بندهای مطیع هستم.
تا گنبد زنگاری گرد کره خاک
آرد مه و خورشید شب و روز پدیدار
هوش مصنوعی: تا زمانی که گنبد آسمان، زنگاری و کهنه شده، نور ماه و خورشید به تدریج در روز و شب نمایان میشود.
از گردش او باد مه و سال و شب و روز
در دیده اعدات فرو ریخته زنگار
هوش مصنوعی: از چرخش و حرکت او، باد، مه، سال، شب و روز، زنگارها و آلودگیها از دیدههایمان میریزد و نابود میشود.
بادا علم و جاه تو پیوسته سرافراز
اعدای ترا بخت نگون باد و نگونسار
هوش مصنوعی: به امید آنکه علم و مقام تو همواره سربلند باقی بماند و بدسگالیهای تو در مسیر زندگی به ناکامی دچار شوند.