شمارهٔ ۶۸ - در مدح ملک الدهاقین
آراسته بعید برون آمد آن نگار
از فرق تا قدم همه آرایش بهار
با صورتی که هر که بر او بنگرید گفت
بادش بهار برخی ره عید برخی آر
برخاسته ز خیل ملایک ازو نفیر
وز قامتش قیامتی از سرو جویبار
آمد بعیدگاه چو سرو آن بچهره گل
بر برق چون براقی گلگون شده سوار
گل بود بار سرو چو آن بت پیاده شد
وانگه که شد سوار گل آورد سرو بار
تیر و کمان قبضه و بازوش را یکی
تیر و کمان غمزه و ابروش را هزار
پیش از نماز عید بقربان گشاد دست
وز تیر غمزه کرد دل عاشقان فکار
این رسم نو که دید که پیش از نماز عید
قربان بتیر غمزه کند لعبت تتار
گفتم بتیر غمزه چو قربان عاشقان
آیین نو نهادی و این بودت اختیار
از بهر تیر بازو قربان پدید کن
گفتا پدید نیست بداندیش افتخار
فرزند پادشاه دهاقین علی که هست
عالی محل و قدر بنزدیک شهریار
خورشید آسمان معالی و مرتبت
کز نور روی اوست منور همه دیار
خورشیدوار نور دهد بر همه جهان
جمشیدوار چون بنشیند بصدر بار
خورشید را ببرج محل چون بود شرف
او را شرف زیادت از آن دان هزار بار
از قدر بر مثال سپهر است سرفراز
وز حلم بر مثال زمین است بر دیار
دستش با بر نیسان ماند گه سخا
گر باشد ابر نیسان ز رنجش و زر نثار
هست از نسیم خلق وی آورده خلق را
شاخ درست دولت و اقبال برگ و بار
انعام و بر برحسب رزق خلق کرد
در بنده پروریدن او را نه اختیار
ای بیشمار دولت و اقبال یافته
در روزگار دولت تو اهل روزگار
در هر یکی رسیده زتو جود بی قیاس
وز هریکی رسیده بتو شکر بیشمار
آنی ز مهتران که نیاید بنام نیک
پار تو زین کنار جهان تا بدان کنار
زان تا بنام نیک برانی جهان ترا
از مهر دایه وار بپرورد در کنار
گر یار نیک خواهی شو نیکنام باش
تنها نماند آنکه بود نام نیکش یار
مهتر بسی است لیک نه همچو تو کامران
گلها بسی بود نه همه همچو کامگار
در باغ مهتری چو گل کامگار باش
تا نیکخواه بوی برد بدسگال خار
آیین عید کردی جشن بهار ساز
هم در بهار خانه چو بتخانه بهار
آواز ده بساقی و این بیت را بخوان
خیز ای بت بهشتی آن جام می بیار
اردیبهشت ماه بسر بر بیک صبوح
کاردی بهشت کرد جهانرا بهشت وار
با مطرب هزار نوا باده تو نوش کن
در موسمی که زاغ هزیمت شد از هزار
شمارهٔ ۶۷ - در مدح نظام الدین محمد بن علی: خورشید ببرج حمل آمد چو رخ یارشمارهٔ ۶۹ - در مدح دهقان علی بن احمد: هلال روزه نمود از سپهر دایره وار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آراسته بعید برون آمد آن نگار
از فرق تا قدم همه آرایش بهار
هوش مصنوعی: زیبایی خیرهکنندهای که آن معشوق از سر تا پا درخششی همچون بهار دارد، به طرز عجیبی همه را تحت تاثیر قرار میدهد.
با صورتی که هر که بر او بنگرید گفت
بادش بهار برخی ره عید برخی آر
هوش مصنوعی: کسی که به او نگاه کند، گویی فصل بهار را دیده که عطر و زیبایی بهار در او وجود دارد و هر کس تفسیر خاصی از این زیبایی دارد.
برخاسته ز خیل ملایک ازو نفیر
وز قامتش قیامتی از سرو جویبار
هوش مصنوعی: از میان گروه فرشتگان، او برآمده است و از قامتش، همچون قیامت، جلوهای شگفتانگیز و زیبا به مانند درخت سرو در کنار جویبار به نمایش درآمده است.
آمد بعیدگاه چو سرو آن بچهره گل
بر برق چون براقی گلگون شده سوار
هوش مصنوعی: یک جوان زیبا و خوشچهره، مانند درخت سرو بلند و استوار، با ظاهری درخشان و پرشکوه به یک مکان خاص وارد شد. چهرهاش به رنگ گلهای سرخ و شفاف میدرخشید و حالتی باشکوه به او بخشیده بود.
گل بود بار سرو چو آن بت پیاده شد
وانگه که شد سوار گل آورد سرو بار
هوش مصنوعی: وقتی که آن بت زیبا (که نماد دلربایی است) از دور به سمت گل آمد، در آن لحظه گل به مانند سرو در کنار او ایستاده بود. اما وقتی که آن بت سوار شد و به حرکت درآمد، گل نیز در کنار سرو به حرکت درآمد و به سوی او آمد.
تیر و کمان قبضه و بازوش را یکی
تیر و کمان غمزه و ابروش را هزار
هوش مصنوعی: تیر و کمان به عنوان ابزار قوی و مؤثر در نظر گرفته شدهاند، اما در مقابل زیبا و دلربا بودن ابروها و نگاههای معشوق به قدری تاثیرگذار است که افسونگری آن را نمیتوان با هیچچیزی مقایسه کرد. نگاه معشوق به تنهایی صدها تیر و کمان قدرت دارد و میتواند دلها را به تسخیر درآورد.
پیش از نماز عید بقربان گشاد دست
وز تیر غمزه کرد دل عاشقان فکار
هوش مصنوعی: قبل از نماز عید قربانی، دست به دعا بلند میشود و نگاههای عاشقانه، دل عاشقان را در اندیشه و فکر فرو میبرد.
این رسم نو که دید که پیش از نماز عید
قربان بتیر غمزه کند لعبت تتار
هوش مصنوعی: این طرز جدیدی که مشاهده میشود، این است که قبل از نماز عید قربان، معشوقهی معرکهگیر با یک تیر چشمی خود را جلوهگری میکند.
گفتم بتیر غمزه چو قربان عاشقان
آیین نو نهادی و این بودت اختیار
هوش مصنوعی: به او گفتم که با ناز و چشمکهایش، عشق را به شکلی نو معرفی کرده است و این خود نشانهای از ارادت و انتخاب عاشقان است.
از بهر تیر بازو قربان پدید کن
گفتا پدید نیست بداندیش افتخار
هوش مصنوعی: به خاطر تیر اندازی (مهارت) خود قربانی (فداکاری) کن، ولی او گفت: همانا چیزی درخور افتخار از افکار بد بر نمیخیزد.
فرزند پادشاه دهاقین علی که هست
عالی محل و قدر بنزدیک شهریار
هوش مصنوعی: فرزند پادشاه، دهاقین علی، در مکان و مقام خود بسیار والا و ارجمند است و در نزد شهریار از اعتبار بالایی برخوردار است.
خورشید آسمان معالی و مرتبت
کز نور روی اوست منور همه دیار
هوش مصنوعی: خورشید آسمان، نشانهای از بزرگی و مقام والای اوست که به واسطه نور چهرهاش، تمام سرزمینها را روشن کرده است.
خورشیدوار نور دهد بر همه جهان
جمشیدوار چون بنشیند بصدر بار
هوش مصنوعی: نور و روشنی همچون خورشید به همه جهان میتابد، و وقتی جمشید در صدر (مقام والای) بار بنشیند، این نور بیشتر نمایان میشود.
خورشید را ببرج محل چون بود شرف
او را شرف زیادت از آن دان هزار بار
هوش مصنوعی: خورشید باید در آسمان بالا باشد تا به مقام و احترامی برسد، اما مقام و شرافت او از این موقعیت نیز بسیار بیشتر است و میتوان هزار بار این شرافت را بالاتر از آن دانست.
از قدر بر مثال سپهر است سرفراز
وز حلم بر مثال زمین است بر دیار
هوش مصنوعی: از منزلت و ارزش انسان به عظمت آسمان میتوان پی برد و از بردباری او میتوان به فضای آرام و وسیع زمین اشاره کرد.
دستش با بر نیسان ماند گه سخا
گر باشد ابر نیسان ز رنجش و زر نثار
هوش مصنوعی: دستش در تیرگیهای بهار هنوز گیر کرده، اما اگر سخاوت و بخشش باشد، ابر بهاری از ناراحتی و هزینهها نمیگذرد.
هست از نسیم خلق وی آورده خلق را
شاخ درست دولت و اقبال برگ و بار
هوش مصنوعی: از نسیم وجود او، خوشبختی و رونق به مردم داده شده و مانند شاخهای پرثمر، برکت و خوشی برایشان به ارمغان آورده است.
انعام و بر برحسب رزق خلق کرد
در بنده پروریدن او را نه اختیار
هوش مصنوعی: خداوند موجودات و نعمتها را بر اساس نیاز و روزی مردم آفرید و در پرورش انسانها، اختیاری برای خودشان قائل نیستند.
ای بیشمار دولت و اقبال یافته
در روزگار دولت تو اهل روزگار
هوش مصنوعی: ای کسی که در روزهای خوشبختی و موفقیت به سر میبری، تو در واقع مایهی برکت و نعمت در دوران خود هستی.
در هر یکی رسیده زتو جود بی قیاس
وز هریکی رسیده بتو شکر بیشمار
هوش مصنوعی: هر یک از نعمتهایی که از جانب تو به من رسیده، به قدری بینظیر و نیکو است که شایستهی قدردانی بسیار زیادی از من میباشد.
آنی ز مهتران که نیاید بنام نیک
پار تو زین کنار جهان تا بدان کنار
هوش مصنوعی: هر کسی که در دنیا به نام نیکو و خوشنامی مشهور نباشد، مانند کسی است که از یک طرف دنیا به طرف دیگر میرود، اما اثر خوبی از او باقی نمیماند.
زان تا بنام نیک برانی جهان ترا
از مهر دایه وار بپرورد در کنار
هوش مصنوعی: از همان ابتدا که با نام نیک خود را به جهان معرفی کنی، جهان تو را مانند دایهای مهربان پرورش خواهد داد و در کنار تو خواهد بود.
گر یار نیک خواهی شو نیکنام باش
تنها نماند آنکه بود نام نیکش یار
هوش مصنوعی: اگر دوست خوبی میخواهی، باید خودت را به خوبی معروف کنی؛ زیرا کسی که نام نیکش را دارد، تنها نمیماند.
مهتر بسی است لیک نه همچو تو کامران
گلها بسی بود نه همه همچو کامگار
هوش مصنوعی: بسیاری از بزرگترها وجود دارند، اما مانند تو موفق نیستند. گلها نیز فراواناند، اما همه مانند تو کامیاب نیستند.
در باغ مهتری چو گل کامگار باش
تا نیکخواه بوی برد بدسگال خار
هوش مصنوعی: در باغی که مربی توست، مانند گلی خوشبخت و شاداب رفتار کن، تا انسانهای نیکو و مهربان تو را با خوبی یاد کنند و تو را از زخمها و ناگواریهای دیگران دور نگه دارند.
آیین عید کردی جشن بهار ساز
هم در بهار خانه چو بتخانه بهار
هوش مصنوعی: در روز عید، با جشن و سرور به استقبال بهار برو و در خانهات همانند یک معبد زیبا و با طراوت بهار را جشن بگیر.
آواز ده بساقی و این بیت را بخوان
خیز ای بت بهشتی آن جام می بیار
هوش مصنوعی: ای ساقی، بیا و با صدای خود ما را به شادابی دعوت کن و این شعر را بخوان. ای معشوقه بهشتی، برخیز و آن جام می را بیاور.
اردیبهشت ماه بسر بر بیک صبوح
کاردی بهشت کرد جهانرا بهشت وار
هوش مصنوعی: در اردیبهشت ماه، با نوشیدن شرابی خاص، بهشتی برای خود ساختی که جهان را به شکل بهشت درآورد.
با مطرب هزار نوا باده تو نوش کن
در موسمی که زاغ هزیمت شد از هزار
هوش مصنوعی: در زمانی که زاغ به سفر میرود و دیگر در اینجا نیست، با نوازنده موسیقی هزاران آهنگ بشنود و شراب بخورد.