شمارهٔ ۶۷ - در مدح نظام الدین محمد بن علی
خورشید ببرج حمل آمد چو رخ یار
هم نور بحاصل شود از تابش و هم نار
نور از پی روشن شدن عالم تاریک
نار از جهت پختن هر خام بر اشجار
تا باز جهان از تبش و تابش خورشید
برنا شود اشجار پدید آرد اثمار
برگ گل از اشجار برون آرد بستان
الوان بدایع شود از خاک پدیدار
از رنگ چمن گردد چون زرمه بزاز
وز بوی هوا گردد چون کلبه عطار
دستان زن بستان بسحرگاهان گردد
بر سرو سراینده سرود غزل یار
هنگام تماشای خداوندان گردد
کز طارم و کاشانه خرامند بگلزار
بلبل بشود از دل راوی و بخواند
بیت و غزل رودکی اندر حق عیار
رازل نه همانا که بدی همچو نظامی
در صدر نظام الدین برخواندن اشعار
صدری که نظام الملک ارزنده شود باز
از خدمت صدرش نه همانا که کند عار
مستوفی ملک ملک شرق محمد
فرزند علی بن امیر آن شه ابرار
میری که امیران سخن رایگه نظم
از مدحت او به نبود فکرت گفتار
در شغل شه شرق قلم وار میان بست
تا اهل قلم پیش وی آیند قلم وار
آن صدر سرافراز که ارباب قلم را
بر روی زمین نیست چنو صدر سزاوار
هرکس که سزاواری او را نپسندد
گردد بسر تیغ شه از نیش سزاوار
لطف و کرم او بهمه خلق رسایست
با اندک و بسیار ویند اندک و بسیار
ای اندک منت کش بسیار مروت
کس را بمروت نخوهی منت بردار
آثار تو در عالم خواهی که نماند
نی نی تو خوهی ماندن در عالم آثار
هنگام بهار است درین موسم فرخ
از خاک پدیدار شود لعبت فرخار
با لعبت فر خار نشاط و طرب انگیز
وز خار تعب چشم بداندیش همی خار
در عقد بنانت قلم سحر نمایست
چون زرین طیری که ورا مشکین منقار
چون طیر شود فرخ بمنقار خط او
ارزاق رسانیده بسوآل و بزوار
نو گشت سر سال و باقبال شه غرب
تا سال دگر در دل و جان تخم طرب کار
تا چشمه خورشید نشاط دل خود باش
هر جای که دل خواهد برج حمل انگار
در نور رخ یار نگه میکن و میگوی
خورشید ببرج حمل آمد چو رخ یار
گر سوزنی پیر دعاگوی ترا طبع
چون بحر عدن گردد پر لؤلؤ شهوار
بی در ثنای تو مبادا که همه عمر
در سوزن نظام کشد رشته بسوفار
از دست فنا نامه عمر تو مبادا
طی تا نشود دنیا طی گشته چو طومار
شمارهٔ ۶۶ - در مدح صدر الوزراء: سرو سیمین طرف ماه منیرشمارهٔ ۶۸ - در مدح ملک الدهاقین: آراسته بعید برون آمد آن نگار
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خورشید ببرج حمل آمد چو رخ یار
هم نور بحاصل شود از تابش و هم نار
هوش مصنوعی: خورشید در برج حمل طلوع کرد، مانند چهره یار که هم نور و روشنی به همراه دارد و هم میتواند آتشین و سوزان باشد.
نور از پی روشن شدن عالم تاریک
نار از جهت پختن هر خام بر اشجار
هوش مصنوعی: نور بهدنبال روشن کردن دنیای تاریک میآید و آتش برای پختن هر ناپختهای بر درختان وجود دارد.
تا باز جهان از تبش و تابش خورشید
برنا شود اشجار پدید آرد اثمار
هوش مصنوعی: تا زمانی که جهان از گرما و نور خورشید جوان و پرطراوت شود، درختان میوههای خود را نمایان میسازند.
برگ گل از اشجار برون آرد بستان
الوان بدایع شود از خاک پدیدار
هوش مصنوعی: درختان گلها را به صورت زیبایی به نمایش میگذارند و از خاک، شگفتیهای رنگارنگی به وجود میآید.
از رنگ چمن گردد چون زرمه بزاز
وز بوی هوا گردد چون کلبه عطار
هوش مصنوعی: چمن رنگی همانند زر میشود و بوی هوا همچون عطر عطار میگردد.
دستان زن بستان بسحرگاهان گردد
بر سرو سراینده سرود غزل یار
هوش مصنوعی: در صبحگاهان، دستان زن باغ به زیبایی، به درخت سرو میرسد و آواز غزل یار را میسراید.
هنگام تماشای خداوندان گردد
کز طارم و کاشانه خرامند بگلزار
هوش مصنوعی: وقتی که به تماشای معشوق میرویم، انگار از بالا و از درون خانهی خود حرکت کرده و به باغی پر از گل میرویم.
بلبل بشود از دل راوی و بخواند
بیت و غزل رودکی اندر حق عیار
هوش مصنوعی: بلبل از دل راوی سرشار از احساس میشود و اشعار رودکی را دربارهی شخصیتهای نیکو و بافضیلت میخواند.
رازل نه همانا که بدی همچو نظامی
در صدر نظام الدین برخواندن اشعار
هوش مصنوعی: راز نه این است که بدی را مانند نظامی در مقام نظام الدین شعر بخوانند.
صدری که نظام الملک ارزنده شود باز
از خدمت صدرش نه همانا که کند عار
هوش مصنوعی: اگر مقام و منزلتی که نظام الملک به دست آورده، دوباره از خدمت او ارزش پیدا کند، این نشاندهنده این نیست که او از خدمت خود شرمنده خواهد شد.
مستوفی ملک ملک شرق محمد
فرزند علی بن امیر آن شه ابرار
هوش مصنوعی: مستوفی ملک منطقه شرقی، محمد فرزند علی، که فرزند آن بزرگ مرد نیکوکار است.
میری که امیران سخن رایگه نظم
از مدحت او به نبود فکرت گفتار
هوش مصنوعی: تو به جایی می روی که فرمانروایان با سخن خود به ستایش او می پردازند و در آنجا، طرز فکر و گفتار او را نمی توان نادیده گرفت.
در شغل شه شرق قلم وار میان بست
تا اهل قلم پیش وی آیند قلم وار
هوش مصنوعی: شخصی در مقام و مسئولیت خود به گونهای عمل میکند که دیگران به او احترام بگذارند و به سوی او بیایند، همانطور که قلم به سمت نوشتن میرود. او به خاطر دانش و هنرش، افراد اهل قلم را به خود جذب میکند.
آن صدر سرافراز که ارباب قلم را
بر روی زمین نیست چنو صدر سزاوار
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف جایگاهی بس بلند میپردازد که فقط مشاهیر و بزرگان قلمی توانایی دستیابی به آن را دارند. چنین جایگاهی برتری و شایستگی خاصی دارد و به نظر میرسد که افراد معمولی نمیتوانند به آن دست یابند. در واقع، اشاره به فضیلت و ارزش افرادی دارد که در قلمرو فرهنگ و ادبیات برجسته هستند و میتوانند تأثیر زیادی بر جامعه بگذارند.
هرکس که سزاواری او را نپسندد
گردد بسر تیغ شه از نیش سزاوار
هوش مصنوعی: هر فردی که شایستگی و لیاقت کسی را نادیده بگیرد، در نهایت به عواقب آن دچار خواهد شد و از رفتار آن شخص آسیب خواهد دید.
لطف و کرم او بهمه خلق رسایست
با اندک و بسیار ویند اندک و بسیار
هوش مصنوعی: محبت و سخاوت او به تمام مخلوق میرسد، چه بزرگ باشند و چه کوچک.
ای اندک منت کش بسیار مروت
کس را بمروت نخوهی منت بردار
هوش مصنوعی: ای کسی که کم انتظار کمک هستی، اما خیلی مهربان به دیگران، بدان که اگر بخواهی مهربانی کنی، نباید از کسی توقعی داشته باشی.
آثار تو در عالم خواهی که نماند
نی نی تو خوهی ماندن در عالم آثار
هوش مصنوعی: اگر بخواهی نشانهای وجودت در دنیا باقی بماند، باید خودت را در این جهان حفظ کنی و زنده بمانی.
هنگام بهار است درین موسم فرخ
از خاک پدیدار شود لعبت فرخار
هوش مصنوعی: در این فصل خوشایند بهار، زیبایی دلربایی از دل خاک سر برمیآورد.
با لعبت فر خار نشاط و طرب انگیز
وز خار تعب چشم بداندیش همی خار
هوش مصنوعی: با معشوقی که شادابی و خوشی را به ارمغان میآورد، همراه هستم و از خستگی و رزیت چشم بدخواهان میکاهیم.
در عقد بنانت قلم سحر نمایست
چون زرین طیری که ورا مشکین منقار
هوش مصنوعی: در حالتی نویدبخش، قدرت قرارداد عشق چنان نمایان میشود که مانند پرندهای طلایی با نوکی سیاه و جذاب است.
چون طیر شود فرخ بمنقار خط او
ارزاق رسانیده بسوآل و بزوار
هوش مصنوعی: وقتی که پرندهای خوشبخت با منقار خود حرکت کند، فراوانی روزیها به سمت من میآید و به خاطر درخواست و زحمت من است.
نو گشت سر سال و باقبال شه غرب
تا سال دگر در دل و جان تخم طرب کار
هوش مصنوعی: سال نو آغاز شده و با خوشبختی، پادشاه غرب تا سال آینده در دل و جان مردم بذر شادی و سرور میکارد.
تا چشمه خورشید نشاط دل خود باش
هر جای که دل خواهد برج حمل انگار
هوش مصنوعی: به جایی برو که برایت شادی و نشاط به ارمغان بیاورد و هر وقت که بخواهی، احساسی شبیه طلوع خورشید داشته باش.
در نور رخ یار نگه میکن و میگوی
خورشید ببرج حمل آمد چو رخ یار
هوش مصنوعی: در پرتو چهره معشوق، چشم دوخته و میگوید که خورشید به برج حمل وارد شده، مانند چهره معشوق است.
گر سوزنی پیر دعاگوی ترا طبع
چون بحر عدن گردد پر لؤلؤ شهوار
هوش مصنوعی: اگر یک سوزن دعاگو و پیر برای تو باشد، طبع تو مانند دریای عدن پر از لؤلؤ و زیبایی خواهد شد.
بی در ثنای تو مبادا که همه عمر
در سوزن نظام کشد رشته بسوفار
هوش مصنوعی: در ستایش تو نباید به گونهای زندگی کرد که تمام عمر در درد و رنج بگذرد.
از دست فنا نامه عمر تو مبادا
طی تا نشود دنیا طی گشته چو طومار
هوش مصنوعی: این بیت به ما میگوید که ای کاش نامه عمر تو تحت تأثیر انقراض و فنا قرار نگیرد. تا زمانی که دنیا از بین نرفته، زندگی تو نیز پایان نپذیرد، چرا که مانند یک طومار که باز میشود و مرود به داستان زندگی است، نباید به زودی جمع شود و به پایان برسد.