گنجور

شمارهٔ ۵۶ - در مدح افتخار الدین رضا ابن شمس الدین عمر

داستان عشق فرهاد آمد و شیرین بسر
وان من نوشد ز سر در عشق آن شیرین پسر
آن بت شیرین که با یاد لب شیرین او
گردد اندر کام اگر پنداری افسنتین شکر
آنکه رویم چون کمر کرد و سرشکم چون میان
تا که بربست از بر سیمین میان زرین کمر
آذر برزین شرر شد در دل من عشق او
تا سر مژگان من شد ابر فروردین مطر
ز ابر فروردین من هرگز مطر کی کم شود
تا برافزونتر شود زان آذر برزین شرر
پیش او کردم همه راز دل مسکین عیان
راز چون کردم عیان شد از دل مسکین خبر
من چو شاهین ترازو داشتم باری بدل
در شکار جان من زلف وی از شاهین بتر
گوئیا آنکس که داند صورت داد از ستم
وین ستمکاری از آن شاهین ترین شاهین نگر
دادخواهم خواست زان شاهین شکار زاغ رنگ
ز افتخار دین رضا فرزند شمس الدین عمر
نامور میر خراسان آنکه نام نیک اوست
در عراق و شام و هند و روم و ترک چین سمر
آن پیمبر زاده آخر زمان کایزد بحق
از برای جد او را آفرید از طین بشر
صدر و بدر آل یاسین آنکه هر با دانشی
مدح صدر او کند چون سوره یس زبر
ایشه آل علی کز روی عالی همتی
هست پای همتت از فرق علیین زبر
تا شود مولای تو آید بدین جد تو
فیض آمد پیش تخت تو ز قسطنطین خبر
ذات هر کس از هنر تزیین پذیرد در جهان
وز بزرگی تو گرفت از ذات تو تزیین هنر
دیگری از صاحب و سحبان بدانائی و فضل
وز سخا و مردمی از حاتم و افشین دگر
دولتی داری و اقبالی بدانسان کز قیاس
گر بمالی بر حجر دستی شود در حین گهر
همتی داری که گیتی پر زر و گوهر شود
زر را چون خاک ره دانی و گوهر را حجر
منظری داری بدیع آئین که در هر دیده ای
نور بفزاید در آن صنع بدیع آیین نظر
گر خیال فر تو اعمی بدل صورت کند
گردد از نور دلش در وقت روشن بین بصر
ز آرزوی سم و پشت مرکب میمون تو
بر فلک گردد چو نعل و چون حنای زین قمر
هر که از بغض تو سازد باز زاد و راحله
کرد باید چار و ناچارش سوی سجین سفر
هیبت تو چون بنات النعششان بپراکند
گر کند اعدای تو چون بر فلک پروین حشر
از جفا و کین تو هر کو بیندیشد بدل
جز بجان خود نبیند جز جفا و کین اثر
حاسدت را نبت دولت بر نروید تا ابد
ور بروید نابکار آید چو بر سرگین خضر
شربت کین تو غسلین است مراعدات را
چشم باید داشتن زان شربت غسلین ضرر
ای بحق فرزند حیدر در صف اعدای خویش
مینمائی قوت و برهان که در صفین پدر
گندناگون تیغ تو چون گند سر بدرود
حاسدانت را وزان بر تو کند تحسین ظفر
از نهیب رمح طنین پیکر تو دشمنان
همچنان جویند گز تنین زهر آگین حذر
ور بناگه سایه رمح تو بر تنین فتد
از سنان چون زبانش بفکند تنین ز فر
از سر تیغ و سنان رمح خون آشام تو
خون بدخواهان تو بادا علی التعیین هدر
از تن دشمنت کم باد آنچه بر بالین نهد
آستان تو کند بهر امان بالین مگر
تا که از یغما و تکسین از برای رزم و بزم
بندگان آرند شیطان بند حور العین صور
از برای رزم دشمن وز برای بزم دوست
جز بت یغما مخوه جز لعبت تکسین مخر
پیش چشم او تبانی شوخ چون نرگس بچشم
در بر او لعبتانی نرم چون نسرین ببر
از لب و رخسار دلبندان و زلف و جعدشان
برگ گل چین و شکر مز حلقه گیر و چین شمر
آفرین ایزد از احباب تو در مگذراد
خود نداند کردن از اعدای تو نفرین گذر

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

داستان عشق فرهاد آمد و شیرین بسر
وان من نوشد ز سر در عشق آن شیرین پسر
هوش مصنوعی: داستان عشق فرهاد و شیرین به پایان رسید و من از عشق آن پسر شیرین، به شوقی عمیق رسیدم.
آن بت شیرین که با یاد لب شیرین او
گردد اندر کام اگر پنداری افسنتین شکر
هوش مصنوعی: اگر به یاد لب شیرین او دل خوش شود، فکر نکن که تلخی و زهر می‌تواند مثل شکر شیرین باشد.
آنکه رویم چون کمر کرد و سرشکم چون میان
تا که بربست از بر سیمین میان زرین کمر
هوش مصنوعی: آن که صورتش مانند کمر و اشک هایش شبیه به میان است، وقتی که به دور کمر نقره‌ای و زرینش بسته شده است.
آذر برزین شرر شد در دل من عشق او
تا سر مژگان من شد ابر فروردین مطر
هوش مصنوعی: شعله‌های عشق او در قلب من مانند آتش است و اشک‌های من به مانند باران بهاری می‌ریزد.
ز ابر فروردین من هرگز مطر کی کم شود
تا برافزونتر شود زان آذر برزین شرر
هوش مصنوعی: از ابرهای فروردین هرگز بارش کم نمی‌شود، زیرا خواهم کرد که از آتش زایشی که در آذر دارد، بیشتر گردد.
پیش او کردم همه راز دل مسکین عیان
راز چون کردم عیان شد از دل مسکین خبر
هوش مصنوعی: من تمام رازهای دل بیچاره‌ام را به او گفتم. وقتی این رازها را فاش کردم، او از دل بیچاره‌ام باخبر شد.
من چو شاهین ترازو داشتم باری بدل
در شکار جان من زلف وی از شاهین بتر
هوش مصنوعی: من مانند شاهینی که در ترازوی شکار نشسته است، در جستجوی جانم هستم، اما زلف آن معشوق از شاهین نیز خطرناک‌تر و جذاب‌تر است.
گوئیا آنکس که داند صورت داد از ستم
وین ستمکاری از آن شاهین ترین شاهین نگر
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد شخصی که حقیقت را می‌داند، از ظلمی که به او می‌شود آگاه است و این ظلم به نوعی از قدرت و سلطه‌گری شخصی باهوش و زیرک ناشی می‌شود.
دادخواهم خواست زان شاهین شکار زاغ رنگ
ز افتخار دین رضا فرزند شمس الدین عمر
هوش مصنوعی: من خواسته‌ام تا از آن شاهین شکار، که زاغی با رنگی متفاوت است، درخواست کنم. این زاغ نماد افتخار دین رضا، فرزند شمس‌الدین عمر است.
نامور میر خراسان آنکه نام نیک اوست
در عراق و شام و هند و روم و ترک چین سمر
هوش مصنوعی: این بیت اشاره به شخصیتی معروف و سرشناس دارد که نام نیکش در سرزمین‌های مختلفی همچون عراق، شام، هند، روم، ترک و چین به خوبی شناخته شده است.
آن پیمبر زاده آخر زمان کایزد بحق
از برای جد او را آفرید از طین بشر
هوش مصنوعی: آن پیامبر که نسل آخرالزمان است، خداوند او را برای خاطر جدش خلق کرده است، از خاک و ماده انسانی.
صدر و بدر آل یاسین آنکه هر با دانشی
مدح صدر او کند چون سوره یس زبر
هوش مصنوعی: آل یاسین، یعنی خانواده یاسین، در مقام و بزرگی به قدری هستند که هر عالم و دانشمندی مدح و ستایش آنها را می‌کند. آنها مانند سوره یس در عظمت و ارزش دارای جایگاه رفیعی هستند.
ایشه آل علی کز روی عالی همتی
هست پای همتت از فرق علیین زبر
هوش مصنوعی: این بیت به معنای این است که خاندان علی (علی)، با روحیه‌ای بلند و همتی بزرگ، از مقام و منزلت خاصی برخوردارند. همت و تلاش انسان باید در سطحی باشد که با این عالی‌مقامی‌ها هم‌تراز شود. در واقع، این پیام به اهمیت تلاش و اراده در برابر بزرگان و نخبگان اشاره دارد.
تا شود مولای تو آید بدین جد تو
فیض آمد پیش تخت تو ز قسطنطین خبر
هوش مصنوعی: تا زمانی که مولای تو به مقام والای خود برسد، از جد تو، یعنی پیشوای بزرگ، این نعمت به تو می‌رسد که خبر از قسطنطین در پیشگاه تو آمده است.
ذات هر کس از هنر تزیین پذیرد در جهان
وز بزرگی تو گرفت از ذات تو تزیین هنر
هوش مصنوعی: هر کسی به واسطه هنر و شایستگی‌هایش در دنیا شناخته می‌شود و بزرگی و عظمت تو سبب شده که ذات تو باعث زینت و زیبایی هنر در عالم باشد.
دیگری از صاحب و سحبان بدانائی و فضل
وز سخا و مردمی از حاتم و افشین دگر
هوش مصنوعی: انسان‌های دیگر از ویژگی‌هایی مانند علم و فضیلت و بخشندگی بهره‌مندند. برخی از آنها از حاتم کرمان و افشین در سخاوت و مردمی الگو گرفته‌اند.
دولتی داری و اقبالی بدانسان کز قیاس
گر بمالی بر حجر دستی شود در حین گهر
هوش مصنوعی: شما به مقام و جایگاهی رسیده‌اید که اگر سنگی را با دست بمالید، آن سنگ به جواهر تبدیل می‌شود. این نشان‌دهنده‌ی قدرت و استعدادی است که در اختیار دارید.
همتی داری که گیتی پر زر و گوهر شود
زر را چون خاک ره دانی و گوهر را حجر
هوش مصنوعی: اگر اراده‌ای قوی داشته باشی می‌توانی دنیا را پر از طلا و جواهر کنی، ولی باید بدانید که طلا را باید به اندازه خاک زمین و جواهر را به اندازه سنگ‌ها ارزیابی کنی و به ارزش واقعی آن‌ها پی ببری.
منظری داری بدیع آئین که در هر دیده ای
نور بفزاید در آن صنع بدیع آیین نظر
هوش مصنوعی: تو زیبایی خاصی را به نمایش گذاشته‌ای که هر نگاهی با دیدن آن روشن‌تر می‌شود. آثار خلاقانه و بدیع تو، هر بیننده‌ای را جذب می‌کند.
گر خیال فر تو اعمی بدل صورت کند
گردد از نور دلش در وقت روشن بین بصر
هوش مصنوعی: اگر خیالات تو باعث شود که دل‌گرمی و روشنایی در وجودت به وجود آید، آنگاه در زمان‌هایی که بصیرت و دیدگاه واضح داری، می‌توانی حقیقت را بهتر ببینی.
ز آرزوی سم و پشت مرکب میمون تو
بر فلک گردد چو نعل و چون حنای زین قمر
هوش مصنوعی: به دلیل آرزوی جلاد و پشتیبانی از مرکب میمون، تو مانند نشانه‌ای بر آسمان خواهی درخشید و همچنان که نعل بر اسب و حنا بر زین درخشان است.
هر که از بغض تو سازد باز زاد و راحله
کرد باید چار و ناچارش سوی سجین سفر
هوش مصنوعی: هر کسی که از کینه و نفرت تو دوری کند و به سفر روی آورد، باید با ناتوانی و ناچاری به سمت سجین (جایی که به عنوان عذاب تعبیر می‌شود) سفر کند.
هیبت تو چون بنات النعششان بپراکند
گر کند اعدای تو چون بر فلک پروین حشر
هوش مصنوعی: وقار و عظمت تو مانند ستاره‌های پرتو افکن در آسمان است، اگر دشمنانت به مانند ستاره‌های درخشان برفراز آسمان گردایند، به طور قطع تحت تأثیر عظمت تو قرار می‌گیرند.
از جفا و کین تو هر کو بیندیشد بدل
جز بجان خود نبیند جز جفا و کین اثر
هوش مصنوعی: هر کسی که از جفا و کینه تو فکر کند، جز آسیب و کینه در دل خود نخواهد دید و تنها اثر آن را خواهد یافت.
حاسدت را نبت دولت بر نروید تا ابد
ور بروید نابکار آید چو بر سرگین خضر
هوش مصنوعی: حسادت تو باعث نخواهد شد که خوشبختی و سعادت به دست آید. حتی اگر روزی خوشبختی به تو برسد، اگر نیتت بد باشد، مانند چرک و آلودگی بر روی زمین خواهد بود.
شربت کین تو غسلین است مراعدات را
چشم باید داشتن زان شربت غسلین ضرر
هوش مصنوعی: شربت کین تو برای من مثل آب زلال است، اما برای مراقبت از خودم باید حواسم باشد که از این شربت زلال آسیب نبینم.
ای بحق فرزند حیدر در صف اعدای خویش
مینمائی قوت و برهان که در صفین پدر
هوش مصنوعی: ای فرزند واقعی علی (حیدر) تو در برابر دشمنان خود نمایش‌دهنده قدرت و دلیل هستی، همچون پدرت در جنگ صفین.
گندناگون تیغ تو چون گند سر بدرود
حاسدانت را وزان بر تو کند تحسین ظفر
هوش مصنوعی: تیغ تو که رنگ‌های مختلفی دارد، مانند گندم است و حسادت‌های دیگران نسبت به تو را به وداع می‌فرستد و در نتیجه به خاطر پیروزی‌ات بر تو تحسین می‌ورزند.
از نهیب رمح طنین پیکر تو دشمنان
همچنان جویند گز تنین زهر آگین حذر
هوش مصنوعی: با صدای تند و تیز شمشیر تو، دشمنان همچنان به دنبال آسیب زدن به تو هستند و از زهر کشنده‌ای که ممکن است از تو بگیرند، خود را دور نگه می‌دارند.
ور بناگه سایه رمح تو بر تنین فتد
از سنان چون زبانش بفکند تنین ز فر
هوش مصنوعی: اگر ناگهان سایه نیزه‌ات بر بدن بیفتد، مانند اینکه زبانش در زیر تیغ قرار گیرد، تمام آنچه را که دارد به خطر می‌اندازد.
از سر تیغ و سنان رمح خون آشام تو
خون بدخواهان تو بادا علی التعیین هدر
هوش مصنوعی: از لبه تیز شمشیر و نیزه‌های برنده‌ات، خون دشمنان تو باید به زمین بریزد.
از تن دشمنت کم باد آنچه بر بالین نهد
آستان تو کند بهر امان بالین مگر
هوش مصنوعی: باشد که دشمن تو از جانش کم شود و آنچه بر بالین می‌گذارد، به احترام تو باشد، نه اینکه برای پناه آوردن به بالین تو.
تا که از یغما و تکسین از برای رزم و بزم
بندگان آرند شیطان بند حور العین صور
هوش مصنوعی: تا وقتی که از غارت و زیبایی برای جنگ و شادی بندگان، شیطان، بند حوریان را بیاورد.
از برای رزم دشمن وز برای بزم دوست
جز بت یغما مخوه جز لعبت تکسین مخر
هوش مصنوعی: برای جنگ با دشمن و برای مهمانی با دوست، هیچ چیز نبر، جز زیبایی‌های ظاهری و زرق و برق‌های بیهوده.
پیش چشم او تبانی شوخ چون نرگس بچشم
در بر او لعبتانی نرم چون نسرین ببر
هوش مصنوعی: در حضور او، حالت‌هایی شاداب و دلربا دارم، چشمانم مانند نرگس درخشان است و در برابر او، زیبایی‌هایی نرم و لطیف دارم مانند گل نسرین.
از لب و رخسار دلبندان و زلف و جعدشان
برگ گل چین و شکر مز حلقه گیر و چین شمر
هوش مصنوعی: از زیبایی‌های چهره و موهای دلربای عاشقان، هر یک مانند گل و شکر است که به گردن زیبایی‌های آنها آویخته شده و جلوه‌ای خاص دارد.
آفرین ایزد از احباب تو در مگذراد
خود نداند کردن از اعدای تو نفرین گذر
هوش مصنوعی: خدای بزرگ از دوستان تو دست نمی‌کشد و خود را نمی‌شناسد، اما نسبت به دشمنانت نفرین می‌فرستد.