گنجور

شمارهٔ ۵۵ - در مدح علی بن حسین بن ذوالفقار

ای شهریار شرق و شه آل ذوالفقار
با شاه ذوالفقار بنام و نبرد یار
بر ذوالفقار و بازوی تو آفرین کند
روز نبرد جان علی شیر ذوالفقار
روح از هوا بحرب علی گفت لافتی
الاعلی چو شد زعلی کشته ذوالحمار
اکنون همان منادی روحست و بر تو جست
کز تست زنده نام حسین بن ذوالفقار
خورشید حمله حشم تو رعیت است
بیش شماره ذره شمار سپاه دار
خورشیدوار نیزه تو نور افکند
جمشیدواران بنشینی بصدر بار
اندر سر حسام تو باشد قرار ملک
وندر نیام نیست حسام ترا قرار
در خدمت رکاب تو گردان لشکرند
با همت تهمتن و زور سفندیار
هریک بگاه حمله چو صرصر مصاف گر
در حمله چون سکندر گرد مصاف وار
زارست کار آنکه بوقت مبارزت
با کمترین غلام تو افتد بکارزار
از شیر رایت تو درافتد بروز حرب
ترس و هراس و بیم بشیران مرغزار
جز در مصاف دشمن تو سیر طعمه نیست
شیر اجل چو تیز کند پنجه بر شکار
هم در میان بیشه زتأثیر عدل تو
آهو بشیر سر کند و بره شیر خوار
پیش سنان نیزه سندان گداز تو
چون عنکبوت خانه بود آهنین حصار
در پیش اژدهای دمان در محاربت
بر تار عنکبوت دو اسبه شوی سوار
در حصن و آهنی بامان باشد آنکه بست
از عنکبوت هیبت تو بر میانش تار
هر دشمنی که کین تو در سینه راز داشت
شد بر زبان خنجر تو رازش آشکار
اندر مصاف رستم دستانی ارچه خصم
چون روزگار حیله و دستان برد بکار
گوئی که در تو گفت امام سخن رشید
ای در مصاف رستم دستان روزگار
آن روزگار خویش بآزادگی گذاشت
کز روزگار بندگیت کرد اختیار
یک ساعت سخای یمین و یسار تو
تا تو یمین خویش ندانستی از یسار
در چشم همیت تو کزو دور چشم بد
سیم حلال بی خطر است و زر عیار
از بسکه خازن تو بزوار زر دهد
باشد چو تنگ زر کف دستش پر از نگار
باد سخاوت تو اگر بر زمین وزد
بر سائلت خزانه قارون کند نثار
آبادتر ولایت توران بعهد تو
کز عدل تست کشور توران بهشت وار
با سرکشان توران آهنگ باده کن
ای باده هوای تو بی زحمت خمار
تا میر مجلس تو بساقی کند خطاب
خیز ای بهشتی و بمن آن جام می بیار
تا آسمان بشکل چو لشکر گهی است گرد
سیارگان چو لشکر و خورشید شهریار
بارند لشکر تو ز سیارگان فزون
بگرفته زین کنار جهان تا بدان کنار
تو شهریاروار چو خورشید آسمان
گسترده نور عدل بهر کشور و دیار
بادا هزار سال بشادی و خرمی
بر هر یک از هزار زیادت شده هزار

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای شهریار شرق و شه آل ذوالفقار
با شاه ذوالفقار بنام و نبرد یار
هوش مصنوعی: ای پادشاه بزرگ شرق و فرزند ذوالفقار، همراه با شاهی که نامش در نبردها معروف است و در کنار اوست.
بر ذوالفقار و بازوی تو آفرین کند
روز نبرد جان علی شیر ذوالفقار
هوش مصنوعی: در روز نبرد، جان علی شیر، بر شمشیر و قدرت تو آفرین می‌فرستد.
روح از هوا بحرب علی گفت لافتی
الاعلی چو شد زعلی کشته ذوالحمار
هوش مصنوعی: روح به آب دریا گفت: «من چیزی کمتر از تو نیستم.» و هنگامی که زعلی (شخصیتی با رفتار و ویژگی‌های خاص) از شیر به در آمد، او را کشته بود.
اکنون همان منادی روحست و بر تو جست
کز تست زنده نام حسین بن ذوالفقار
هوش مصنوعی: اکنون همان فریادگر روح است و بر تو ندا می‌دهد که از تو، نام حسین بن علی زنده است.
خورشید حمله حشم تو رعیت است
بیش شماره ذره شمار سپاه دار
هوش مصنوعی: خورشید، نیروها و وابستگان تو را در مسیر خود می‌سازد و به تعداد ذراتی که در آسمان وجود دارند، سپاه تو بزرگ و پرشمار است.
خورشیدوار نیزه تو نور افکند
جمشیدواران بنشینی بصدر بار
هوش مصنوعی: نیزه تو همچون خورشید می‌تابد و روشنایی می‌بخشد. اگر چون جمشید بر تخت بنشینی، بر دل باران و رحمت را نازل می‌کنی.
اندر سر حسام تو باشد قرار ملک
وندر نیام نیست حسام ترا قرار
هوش مصنوعی: در دل حسام، آسایش و ثبات پادشاهی وجود دارد، ولی در نام او هیچ آرامشی نیست.
در خدمت رکاب تو گردان لشکرند
با همت تهمتن و زور سفندیار
هوش مصنوعی: در دوام و پشتیبانی تو، این لشکرها آماده‌اند، به همت و قدرت تهمتن و نیروی سفندیار.
هریک بگاه حمله چو صرصر مصاف گر
در حمله چون سکندر گرد مصاف وار
هوش مصنوعی: هر یک از شما هنگام حمله، مانند طوفان خشمگین، در میدان نبرد حضور داشته باشید و اگر در حمله مانند سکندر باشید، در میدان جنگ جوانمردی کنید.
زارست کار آنکه بوقت مبارزت
با کمترین غلام تو افتد بکارزار
هوش مصنوعی: کسی که در زمان نبرد با تو مواجه شود و به زودترین فرصت، کمترین خدمتکار تو را به انجام کار مشغول کند، در واقع به شدت در تنگنا و پریشانی قرار دارد.
از شیر رایت تو درافتد بروز حرب
ترس و هراس و بیم بشیران مرغزار
هوش مصنوعی: وقتی پرچم تو در میدان برافراشته شود، بروز جنگ و دلهره و نگرانی در دل بشارت‌دهندگان زمین خود را نشان می‌دهد.
جز در مصاف دشمن تو سیر طعمه نیست
شیر اجل چو تیز کند پنجه بر شکار
هوش مصنوعی: تنها در نبرد با دشمن است که شکار وجود ندارد، و وقتی که مرگ با دندان‌های تیزش به جان شکار بیفتد، دیگر فرصتی برای زندگی و گریز نیست.
هم در میان بیشه زتأثیر عدل تو
آهو بشیر سر کند و بره شیر خوار
هوش مصنوعی: در دل جنگل، به لطف عدالت تو، آهو با آرامش زندگی می‌کند و حتی بره‌ی شیرخوار هم به راحتی در کنار آن‌ها حضور دارد.
پیش سنان نیزه سندان گداز تو
چون عنکبوت خانه بود آهنین حصار
هوش مصنوعی: در برابر سنان، نوردی که بر او تکیه کرده‌ای، مانند خانه‌ای برای عنکبوت است که دیوارهای آهنین دارد.
در پیش اژدهای دمان در محاربت
بر تار عنکبوت دو اسبه شوی سوار
هوش مصنوعی: در برابر خطرات بزرگ و موانع سخت، به سرعت و چابکی عمل کن و با اراده و قدرت به پیش برو.
در حصن و آهنی بامان باشد آنکه بست
از عنکبوت هیبت تو بر میانش تار
هوش مصنوعی: کسی که از قدرت و زیبایی تو به شدت تحت تأثیر قرار گرفته، مانند عنکبوتی است که تارهایش را در یک دژ محکم و آهنین قرار داده است.
هر دشمنی که کین تو در سینه راز داشت
شد بر زبان خنجر تو رازش آشکار
هوش مصنوعی: هر کسی که در دل خود نسبت به تو کینه و دشمنی داشته باشد، در نهایت با سخنانش آن کینه را نشان خواهد داد و به نوعی، مانند خنجری که حقیقت را برملا می‌کند، رازهای درونش را فاش خواهد کرد.
اندر مصاف رستم دستانی ارچه خصم
چون روزگار حیله و دستان برد بکار
هوش مصنوعی: در نبرد با رستم دستانی، اگر دشمن مانند روزگار، حیله و حقه‌بازی به کار ببرد، باز هم موفق نخواهد شد.
گوئی که در تو گفت امام سخن رشید
ای در مصاف رستم دستان روزگار
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد که در درون تو، گویی امام سخنان حکیمانه‌ای را بیان کرده است، ای کسی که در نبرد با رستم دستان، نماینده‌ی دوران هستی.
آن روزگار خویش بآزادگی گذاشت
کز روزگار بندگیت کرد اختیار
هوش مصنوعی: در آن زمان که به آزادی رسید، روزگارش را پشت سر گذاشت که در آن زمان، خود را تحت سلطه و بندگی احساس می‌کرد.
یک ساعت سخای یمین و یسار تو
تا تو یمین خویش ندانستی از یسار
هوش مصنوعی: مدت زمانی که دست راست و چپ تو در بخشش و generosity همکاری کردند، تا زمانی که تو متوجه نشدی دست راستت چیست و دست چپت کجاست.
در چشم همیت تو کزو دور چشم بد
سیم حلال بی خطر است و زر عیار
هوش مصنوعی: در نگاه تو، عشق و زیبایی وجود دارد که باعث می‌شود نه تنها خطرات از بین برود، بلکه طلا و ارزش واقعی هم نمایان شود.
از بسکه خازن تو بزوار زر دهد
باشد چو تنگ زر کف دستش پر از نگار
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی به قدری در مورد ثروت و دارایی خود سخن می‌گوید و از آن می‌بالد که دستش پر از زیبایی و جواهرات شده است. به گونه‌ای که او به خاطر زرق و برق و نام زینت‌هایش، شبیه به کسی شده که همه چیزش را به نمایش می‌گذارد.
باد سخاوت تو اگر بر زمین وزد
بر سائلت خزانه قارون کند نثار
هوش مصنوعی: اگر باد بخشش تو به زمین بوزد، بر درخواست‌کننده‌ات مانند خزانه قارون پراکنده خواهد شد.
آبادتر ولایت توران بعهد تو
کز عدل تست کشور توران بهشت وار
هوش مصنوعی: سرزمین توران در زمان تو رونق بیشتری یافته است، چرا که به لطف عدالت تو، این کشور به مانند بهشتی شده است.
با سرکشان توران آهنگ باده کن
ای باده هوای تو بی زحمت خمار
هوش مصنوعی: با سرکشان توران مخلوط شو و باده نوشی کن، ای شراب! هوای تو بدون هیچ تلاشی انسان را مست می‌کند.
تا میر مجلس تو بساقی کند خطاب
خیز ای بهشتی و بمن آن جام می بیار
هوش مصنوعی: بیا و در میخانه با من بنشین، تا آنکه رئیس مجلس با ساقی صحبت کند. ای بهشتی، جام می را برای من بیاور.
تا آسمان بشکل چو لشکر گهی است گرد
سیارگان چو لشکر و خورشید شهریار
هوش مصنوعی: آسمان مانند لشکری است که ستاره‌ها و سیّاره‌ها آن را تشکیل داده‌اند و خورشید را می‌توان به عنوان فرمانده این لشکر در نظر گرفت.
بارند لشکر تو ز سیارگان فزون
بگرفته زین کنار جهان تا بدان کنار
هوش مصنوعی: بارش لشکر تو از سیاره‌ها بیشتر شده و از این سو تا آن سوی جهان را فرا گرفته است.
تو شهریاروار چو خورشید آسمان
گسترده نور عدل بهر کشور و دیار
هوش مصنوعی: تو همانند شهریار، چون خورشید در آسمان، نور عدالت را بر روی کشور و دیار خود پخش می‌کنی.
بادا هزار سال بشادی و خرمی
بر هر یک از هزار زیادت شده هزار
هوش مصنوعی: امیدوارم که هر یک از هزار نفر برای هزار سال، در شادی و خوشحالی زندگی کنند و برکت و خوشبختی فراوانی داشته باشند.