شمارهٔ ۵۰ - در توبه و انابه
در هر گناه سخره دیوم بخیر خیر
یارب مرا خلاص ده از دیو سخره گیر
من پیر و دیو پیر و چو گردیم هر دو جفت
هر لحظه صد گناه جوان زاید از دو پیر
راه سعیر میسپرم وز فساد مغز
سودای من بحور و بتکیه گه و سریر
یک پخته نی که گویدم ای خام پر ستیز
حور و سریر کی بود اندر ره سریر
مویم چو شیر گشت و شد از عمر شیر باز
کز یک گناه باز نگردم بعمر سیر
در سر و در علانیه کردم گناه و داشت
از سر و از علانیه من خبر خبیر
بودم دوان چو گور بدشت فساد و فسق
تا زنده و مراغه گرو بار ناپذیر
صیاد پیری آمد و بر اصطیاد من
داس و کمند و تیر گشاد از چهار تیر
یک تیر او زمستان یک تیر او بهار
یک تیر او تموز و دگر تیر ماه تیر
از داس پی زد و بکمندم ببند کرد
وانگاه از کمان بمن انداخت شصت تیر
چون شصت تیر خوردم شد تیره خاطرم
آنخاطری که نور ازو یافت ماه تیر
پیری چو عمر من بمه و سال صید کرد
شد روزهای روشن من چون شبان تیر
این سال و ماه و روز و شب عمر من زمن
چون من میپرد بدو پر چو شیر و قیر
چون قیر گشت نامه اعمال من ز جرم
بر من و بال و جرم زقمطیر و از نقیر
چون طفل خرد کو شود از تربیت بزرگ
جرم صغیر من شد از اصرار من کبیر
گر باد عفو خالق اکبر بمن وزد
نی از کبیر ماند جرمم نه از صغیر
جرم کثیر دارم لیکن چو بنگرم
با عفو کردگار قلیل آید این کثیر
آسایشی نباشدم از ناله های زار
آسوده بسکه بودم بر ناله های زیر
هستم چو نار دانه در تیر مه ز شر
وز خیر همچو یخ که بود در بهار و تیر
لیسیدم آستان بزرگان و مهتران
چون یوز مسته کو طلبد کاسه پنیر
مأمور امر حق بده بایست مرمرا
من گوش خوش گشاده بفرمانده و امیر
مدح وزیر گفتم و سلطان و یافتم
روزی ز روزنامه سلطان بی وزیر
آگه شدم که خدمت مخلوق هیچ نیست
هست از همه گزیر و زالله ناگزیر
دارای آسمان و زمین خالق بشر
کز وی بماست آمده خیرالبشر بشیر
آن صانعی که هست ز تأثیر صنع او
چندین هزار شمع شب آرای بر اثیر
ملک کمینه بنده عاصیش در بهشت
افزون بود ز ملک فریدون و اردشیر
از خرمی چو عرصه جنت شود زمین
چون بگذراند از بروی عارض مطیر
جنت رضای اوست و رضای ورا ثمر
چندین هزار نعمت الوان بی نظیر
حور و قصور و مرغ و می و شیر و انگبین
حوران خوب صورت و مرغان خوش صفیر
خشم ویست دوزخ و خشم ورا اثر
بی حد عنا و کرم و فراوان غم و زحیر
اهل ورا عذاب ز هرگونه رنج و غم
وز درد آن برآمده از هر یکی نفیر
کس حمیم بر لب و زقوم بر اثر
یکروی تف نار و دگر روی زمهریر
در زیر بار جرم و زلل مانده چون خزان
از هر سوئی شهیق برآورده و زفیر
گردنده و رونده بفرمان و حکم اوست
گردون مستدیر و مه و مهر مستنیر
لاشی ء و شی ء بقدرت و تقدیر او شوند
او بر هر آنچه نام بشئی اوفتد قدیر
ای آنکه یک مفکر روشن ضمیر را
کیفیت تو ناید در فکرت و ضمیر
هستی یکی و هست مرا بر یگانگیت
اقرار و دیده و دل از اقرار من قریر
هر چند کز گناه مرا آبروی نیست
باشد بتو هآب من و مرجع و مصیر
بپذیر توبه من و بگذر ز جرم من
وز آتش جحیم خلاصم ده ای مجیر
ور دیو با من از ره توبه جدل زند
من بنده را تو باش در آن معرکه نصیر
ای سوزنی چو سوزن زنگاره خورده ای
بی آب و بی فروغ و فرومایه و حقیر
بیرنگ شو که تابد خیاط صنع حق
دوزد هم از پی تن تو حله و حریر
بسیار هزل گفتی یک چند زهد گوی
بنمای نقد نظم بهر ناقد بصیر
چون طبع را مخمر کردی برهد و پند
زان گفته ها چو موی برون آی از خمیر
چونان شوی که باشی استاد شاعران
اندر تنور نظم تو بندند زو فطیر
بر مهر مصطفی زی و اصحاب و آل او
با دوستی شبرزی با دوستی شبیر
چون نامه بقای تو خواهند در نوشت
عنوان بنام حق کن و بر نام حق بمیر
یارب ز دیو دین مرا در حصار دار
زین پس همان بسلسله او مرا اسیر
شمارهٔ ۴۹ - در مدح مؤید: ای عامل خراج کفایت نمای رادشمارهٔ ۵۱ - در مدح قدر خان: سلطان شرق شاه قدرخان ملکدار
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
در هر گناه سخره دیوم بخیر خیر
یارب مرا خلاص ده از دیو سخره گیر
هوش مصنوعی: در هر گناهی که مرتکب میشوم، شیطان مرا به دردسر میاندازد. خداوندا، مرا از دست این شیطان نجات بده.
من پیر و دیو پیر و چو گردیم هر دو جفت
هر لحظه صد گناه جوان زاید از دو پیر
هوش مصنوعی: من و تو هر دو کهنسال و سالها از عمرمان گذشته، اما در هر لحظه میتوانیم جدیدترین خطاها و گناهان را تجربه کنیم؛ گویی که جوانی از درون ما زاییده میشود.
راه سعیر میسپرم وز فساد مغز
سودای من بحور و بتکیه گه و سریر
هوش مصنوعی: من در مسیر سختی حرکت میکنم و از آلودگیهای فکری و احساسات منفی خود را دور میکنم، در حالی که به آرامش و سکون دست مییابم.
یک پخته نی که گویدم ای خام پر ستیز
حور و سریر کی بود اندر ره سریر
هوش مصنوعی: شخصی که در کارها و رفتار خود تجربه و دانش دارد، به فردی که هنوز خام و ناپخته است، میگوید: تو چه کسی هستی که به دنبال مقام و موقعیتهای بزرگ و بهشتی میگردی؟
مویم چو شیر گشت و شد از عمر شیر باز
کز یک گناه باز نگردم بعمر سیر
هوش مصنوعی: موهایم مانند شیر سفید شده و از عمر من کاسته شده است. دیگر به خاطر یک گناه به زندگی خوش و سعادتمند باز نخواهم گشت.
در سر و در علانیه کردم گناه و داشت
از سر و از علانیه من خبر خبیر
هوش مصنوعی: من در پنهان و آشکار گناه کردم و کسی که به همه چیز آگاه است، از سر و کار من باخبر بود.
بودم دوان چو گور بدشت فساد و فسق
تا زنده و مراغه گرو بار ناپذیر
هوش مصنوعی: من چون گورهایی که در دشت فساد و فحشا میدویدند، احساس ناپایداری و بار سنگینی را بر دوش خود حس میکردم.
صیاد پیری آمد و بر اصطیاد من
داس و کمند و تیر گشاد از چهار تیر
هوش مصنوعی: یک شکارچی مسن به سراغ من آمد و با ابزارهایش که شامل داس، کمند و تیر بود، از چهار جهت به دنبال من افتاد.
یک تیر او زمستان یک تیر او بهار
یک تیر او تموز و دگر تیر ماه تیر
هوش مصنوعی: این متن به تغییرات فصول اشاره دارد. در واقع، تیر ماه به عنوان یک زمان مشخص، نماد فصول مختلف است. فصل زمستان، بهار و تابستان هر کدام فضایی خاص و تاثیر خود را بر زندگی انسانها دارند، و تیر ماه میتواند نمایانگر این تحولات و تنوع فصول باشد. این تفکرات به ما یادآوری میکند که هر فصل زیباییها و ویژگیهای خاص خود را دارد و در زندگی وجود دارد.
از داس پی زد و بکمندم ببند کرد
وانگاه از کمان بمن انداخت شصت تیر
هوش مصنوعی: او با داس به یکی ضربه زد و مرا در دام انداخت. سپس از کمان شصت تیر به سوی من پرتاب کرد.
چون شصت تیر خوردم شد تیره خاطرم
آنخاطری که نور ازو یافت ماه تیر
هوش مصنوعی: وقتی شصت تیر به من اصابت کرد، خاطر من تاریک شد. آن خاطرهای که ماه روشناییاش را از آن میگرفت.
پیری چو عمر من بمه و سال صید کرد
شد روزهای روشن من چون شبان تیر
هوش مصنوعی: وقتی که پیری به سراغم آمد و زمانی که نتوانستم شکار کنم، روزهای روشن زندگیام به تیرهگی شب تبدیل شد.
این سال و ماه و روز و شب عمر من زمن
چون من میپرد بدو پر چو شیر و قیر
هوش مصنوعی: زمان و عمر من، به مانند سالها، ماهها، روزها و شبها، در حال گذر است و من به مانند شیر و قیر، به شدت و با قدرت در این مسیر حرکت میکنم.
چون قیر گشت نامه اعمال من ز جرم
بر من و بال و جرم زقمطیر و از نقیر
هوش مصنوعی: نامه اعمال من به مانند قیر سیاه شده است. به خاطر گناهانم، بار سنگینی بر دوش من است و این بار را نمیتوان از بین برد.
چون طفل خرد کو شود از تربیت بزرگ
جرم صغیر من شد از اصرار من کبیر
هوش مصنوعی: وقتی که کودک کوچکی به وسیله آموزش و تربیت بزرگ میشود، من هم که در حالتی کوچک و غفلت بودم، به خاطر تأکید و اصرار خودم به کارهای بزرگتر گرفتار شدم.
گر باد عفو خالق اکبر بمن وزد
نی از کبیر ماند جرمم نه از صغیر
هوش مصنوعی: اگر نسیمی از بخشش خالق بزرگ به من برسد، دیگر نه گناه بزرگ باقی میماند و نه گناه کوچک.
جرم کثیر دارم لیکن چو بنگرم
با عفو کردگار قلیل آید این کثیر
هوش مصنوعی: من گناهان زیادی دارم، اما وقتی به رحمت و عفو خدای بزرگ نگاه میکنم، این گناهان زیاد، در نظر من کم به نظر میرسند.
آسایشی نباشدم از ناله های زار
آسوده بسکه بودم بر ناله های زیر
هوش مصنوعی: از نالههای دلخراش دیگران هرگز آرام نداشتم، زیرا خودم نیز در غصههای عمیق غوطهور بودم.
هستم چو نار دانه در تیر مه ز شر
وز خیر همچو یخ که بود در بهار و تیر
هوش مصنوعی: من مانند دانهی نارنجی هستم که در تیرماه وجود دارد، تحت تأثیر خوبیها و بدیها، مانند یخی که در فصل بهار و در زمان تیرماه قرار دارد.
لیسیدم آستان بزرگان و مهتران
چون یوز مسته کو طلبد کاسه پنیر
هوش مصنوعی: من به درگاه بزرگان و سرآمدان نمیروم، مانند یوزی که به دنبال کاسهای پنیر میگردد.
مأمور امر حق بده بایست مرمرا
من گوش خوش گشاده بفرمانده و امیر
هوش مصنوعی: به من بگو که باید چه کار کنم و من آمادهام تا فرمان تو را بشنوم، زیرا به دستورات تو گوش میسپارم و آمادهام که به آنها عمل کنم.
مدح وزیر گفتم و سلطان و یافتم
روزی ز روزنامه سلطان بی وزیر
هوش مصنوعی: من در ستایش وزیر و سلطان سخن گفتم و به یاد دارم که روزی در روزنامه خبری خواندم درباره سلطان که بدون وزیر است.
آگه شدم که خدمت مخلوق هیچ نیست
هست از همه گزیر و زالله ناگزیر
هوش مصنوعی: وقتی متوجه شدم که هیچ خدماتی به مخلوقان ارزش ندارد، به این نتیجه رسیدم که از همه چیز میتوان فرار کرد، اما از خداوند هیچراه فراری نیست.
دارای آسمان و زمین خالق بشر
کز وی بماست آمده خیرالبشر بشیر
هوش مصنوعی: خالق آسمان و زمین، بشر را آفرید که از او به ما رسیده است. او بهترین انسانها را بشارت میدهد.
آن صانعی که هست ز تأثیر صنع او
چندین هزار شمع شب آرای بر اثیر
هوش مصنوعی: خالق و سازندهای که با آفرینش خود، نور و روشنایی زیادی را به وجود آورده و شبها را روشن میکند.
ملک کمینه بنده عاصیش در بهشت
افزون بود ز ملک فریدون و اردشیر
هوش مصنوعی: ملک کوچکی که بنده نافرمانی دارد، در بهشت بیشتر از ملک فریدون و اردشیر است.
از خرمی چو عرصه جنت شود زمین
چون بگذراند از بروی عارض مطیر
هوش مصنوعی: وقتی زمین از دلفریبی و زیبایی پر شود، مانند باغهای بهشتی میشود و این زیبایی از چهرهی آسمانی عبور میکند.
جنت رضای اوست و رضای ورا ثمر
چندین هزار نعمت الوان بی نظیر
هوش مصنوعی: بهشت در خوشنودی اوست و خوشنودی او میوههای بیشماری از نعمتهای متنوع و بینظیر را به دنبال دارد.
حور و قصور و مرغ و می و شیر و انگبین
حوران خوب صورت و مرغان خوش صفیر
هوش مصنوعی: در اینجا به زیبایی و لذتهای بهشتی اشاره شده است. به توصیف زنان زیبای بهشتی، مکانهای دلانگیز و نوشیدنیها و خوراکیهای خوشمزه پرداخته میشود. همهی این عناصر نمایانگر شادی و خوشیهایی هستند که در بهشت وجود دارند و حس رضایت و سربلندی را به درون انسان میآورند.
خشم ویست دوزخ و خشم ورا اثر
بی حد عنا و کرم و فراوان غم و زحیر
هوش مصنوعی: خشم او همچون دوزخی است، و خشم او تأثیراتی بیانتها دارد که میتواند عنا و بخششهای فراوان و غم و رنج زیادی به همراه داشته باشد.
اهل ورا عذاب ز هرگونه رنج و غم
وز درد آن برآمده از هر یکی نفیر
هوش مصنوعی: اهلِ ورای واقعیت، از هر نوع رنج و غم و دردی که حس میکنند، آزاد شدهاند و به اوج آرامش رسیدهاند.
کس حمیم بر لب و زقوم بر اثر
یکروی تف نار و دگر روی زمهریر
هوش مصنوعی: کسی در یک طرف دچار آتش سوزان است و در طرف دیگر سردی شدید را تجربه میکند، به گونهای که در حالتی نادر گرفتار آمده و همزمان با دو احساس متضاد دست و پنجه نرم میکند.
در زیر بار جرم و زلل مانده چون خزان
از هر سوئی شهیق برآورده و زفیر
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تحت فشار گناهان و اشتباهات خود به حالتی پریشان و افسرده افتادهام. مانند فصل پاییز که با وزش باد و افسون، صدای نالهای از اطراف به گوش میرسد.
گردنده و رونده بفرمان و حکم اوست
گردون مستدیر و مه و مهر مستنیر
هوش مصنوعی: جهان و همه چیز در آن به فرمان و اراده او در حال حرکت و گردش هستند. آسمان گرد و ماه و خورشید نیز درخشان و نورانی هستند.
لاشی ء و شی ء بقدرت و تقدیر او شوند
او بر هر آنچه نام بشئی اوفتد قدیر
هوش مصنوعی: هر چیزی و هر پدیدهای تحت قدرت و ارادهٔ او به وجود میآید. او بر هر چه ناماش بر چیزی اطلاق شود، توانا و قادر است.
ای آنکه یک مفکر روشن ضمیر را
کیفیت تو ناید در فکرت و ضمیر
هوش مصنوعی: ای کسی که یک اندیشمند فرهیخته تو را نمیتواند در ذهن و فکر خود به درستی تصور کند.
هستی یکی و هست مرا بر یگانگیت
اقرار و دیده و دل از اقرار من قریر
هوش مصنوعی: هستی یکی است و من نیز بر یگانگی آن اعتراف میکنم. چشم و دل من از این اعتراف آرام و خرسند هستند.
هر چند کز گناه مرا آبروی نیست
باشد بتو هآب من و مرجع و مصیر
هوش مصنوعی: هرچند که به خاطر گناهانم آبرویم از بین رفته، اما تو منبعی هستی که به تو پناه میآورم و راهنمای من هستی.
بپذیر توبه من و بگذر ز جرم من
وز آتش جحیم خلاصم ده ای مجیر
هوش مصنوعی: ای مجیر، توبهام را بپذیر و از کارهای ناپسند من بگذر. مرا از آتش جهنم نجات بده.
ور دیو با من از ره توبه جدل زند
من بنده را تو باش در آن معرکه نصیر
هوش مصنوعی: اگر شیطان با من از راه توبه به بحث و جدل بپردازد، تو در آن میدان از من حمایت کن.
ای سوزنی چو سوزن زنگاره خورده ای
بی آب و بی فروغ و فرومایه و حقیر
هوش مصنوعی: ای سوزن، تو مانند سوزنی هستی که زنگ زده و بیروح، ناپاک و بیارزش شدهای.
بیرنگ شو که تابد خیاط صنع حق
دوزد هم از پی تن تو حله و حریر
هوش مصنوعی: بیرنگ و سادهدل شو تا خیاط الهی برای تو جامهای زیبا و شگفتانگیز بافته و آماده کند.
بسیار هزل گفتی یک چند زهد گوی
بنمای نقد نظم بهر ناقد بصیر
هوش مصنوعی: تو خیلی دیوانگی و بیهودهگویی کردی، حالا زاهدی خود را نشان بده تا بر اساس آثار زیبا و سنجشهای عمیق، ارزش واقعی آنها را بشناسی.
چون طبع را مخمر کردی برهد و پند
زان گفته ها چو موی برون آی از خمیر
هوش مصنوعی: وقتی که روح و خلق و خوی انسان را دگرگون کنی، دیگر از آن قید و بندها رها میشود و نصایح و آموزههای گذشته، مانند مویی که از خمیر بیرون میآید، از وجودش خارج میشوند.
چونان شوی که باشی استاد شاعران
اندر تنور نظم تو بندند زو فطیر
هوش مصنوعی: اگر مانند استادان شعر رفتار کنی، دیگران در دنیای شعر مانند نانی در تنور به تو وابسته خواهند شد.
بر مهر مصطفی زی و اصحاب و آل او
با دوستی شبرزی با دوستی شبیر
هوش مصنوعی: در دوستی با پیامبر و خانواده و اصحاب او زندگی کن، با عشق و محبت به شبیر و شبیرزادگان.
چون نامه بقای تو خواهند در نوشت
عنوان بنام حق کن و بر نام حق بمیر
هوش مصنوعی: وقتی که دیگران به فکر نگهداشتن نام و یاد تو هستند، باید کارهایت را با نام خدا شروع کنی و در پایان نیز به یاد خدا جان بدهی.
یارب ز دیو دین مرا در حصار دار
زین پس همان بسلسله او مرا اسیر
هوش مصنوعی: ای خدای بزرگ، مرا از دست دسیسههای پر از ریا و فریب نجات بده و در این تاریکی در پناه خود نگهدار؛ زیرا دیگر نمیخواهم که در بند این موارد باشم و فقط به تو وابستهام.