گنجور

شمارهٔ ۴۷ - در مدح صاحب عزالدهاقین

ترک من مهر و وفا سیرت و آیین نکند
تا که بر برگ گل از غالیه آذین نکند
اندر آذین وی آیین وفا دست امید
تا که نومید ز آذین بود آیین نکند
بیقین دانم کان ترک ستمکاره من
از پی رغم مرا آن کند و این نکند
آنچه خط بر رخ آن دلبر من خواهد کرد
گر بود مانی بر روی بت چین نکند
زلف پرچینش چه بس فتنه و بیداد که کرد
چو خط آرد دگر آن زلف پر از چین نکند
کند از غالیه پیراهن گل را پر چین
تا کس آن باغ پر از گل را گلچین نکند
خود خطا باشد انصاف همی باید داد
کس چنان باغ پر از گل را پرچین نکند
از خط نامده هرچند سخن دانم راست
زلف مشکینش خطا داند و تمکین نکند
چو در آرد خط مشکین و برآراید رخ
زلف یک لحظه خلاف خط مشکین نکند
رازها گوید هر سوی خط آورده چنان
کان بجز صاحب ما عز دهاقین نکند
هنری عین دهاقین که خداوند هنر
بجز او را بخداوندی تعیین نکند
آسمان پایه تخت شرف و قدر ورا
جای جز فرقگه فرقد و پروین نکند
از بزرگی و زاحسان که کند بر همه خلق
از همه خلق کسش نیست که تحسین نکند
دین پاکیزه و عقل و خرد کامل او
مرورا جز همه نیکوئی و تلقین نکند
کین او کان بلا گردد در سینه خصم
زانکه او با همه کس مهر کند کین نکند
دشمن جاه ورا زهره و یارا نبود
کانچه او گوید در ساعت و در حین نکند
آن کند با سر دشمن چو قلم برگیرد
که قلم کند شود بر وی و مسکین نکند
باده کین ورا هر که بنوشد عجب است
گر عسل باشد ایامش غسلین نکند
لفظ شیرین ورا هر که بنوشد عجب آنک
تلخی گوش بگوش اندر شیرین نکند
از زمین سایه علم خود اگر بردارد
تا قیامت ز می از زلزله تسکین نکند
تا صبا رایحه خلق در او در ندمد
چهره باغ پر از تازه ریاحین نکند
ابر نایافته از کف جوادش تعلیم
لؤلؤ افشانی در باغ و بساتین نکند
هر که جود و کرم او بعیان دیده بود
بیهده گوش بافسانه افشین نکند
بسخا صید کند کف جوادش دل خلق
ز سخا کس بجز او با شه شاهین نکند
هر که میزان سخن سنجی داند کردن
بجز از راستی مدحش شاهین نکند
مرکب دانش و فضل و هنر و دولت را
بجز از بهر ورا دست و زبان زین نکند
شاه شطرنج کفایت را یک بیدق او
لعب کمتر زد و اسب و رخ و فرزین نکند
هر دلی کز قبل شادی او شاد بود
گرش طوفان غمان بارد غمگین نکند
هر کرا عقل و بصر باشد خاک در او
بجز از سرمه دو چشم جهان بین نکند
تا بدانگه که سر و کار شیاطین از نار
سجده بر آدم پیدا شده از طین نکند
باد بر کل بنی آدم فرمانش روا
که همی کار بفرمان شیاطین نکند
تا که از ملک بود نام و نشان از آئین
کس جز او تربیت ملک بآیین نکند

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ترک من مهر و وفا سیرت و آیین نکند
تا که بر برگ گل از غالیه آذین نکند
هوش مصنوعی: ترک من هرگز محبت و وفاداری را رها نخواهد کرد، تا زمانی که روی گل‌ها با چیدمان زیبا تزیین نشود.
اندر آذین وی آیین وفا دست امید
تا که نومید ز آذین بود آیین نکند
هوش مصنوعی: در زینت و زیبایی وفا، دست امید را دراز کن، تا آنکه ناامیدی به زینتی که ندارد، وفا نکند.
بیقین دانم کان ترک ستمکاره من
از پی رغم مرا آن کند و این نکند
هوش مصنوعی: به طور قطع می‌دانم که آن شخص بی‌رحم، به دنبال انتقام من است و هیچ‌کس دیگر چنین کاری را نخواهد کرد.
آنچه خط بر رخ آن دلبر من خواهد کرد
گر بود مانی بر روی بت چین نکند
هوش مصنوعی: هر چیزی که قلم بر چهره محبوب من بکشد، اگر شیطانی وجود داشت، هرگز نمی‌توانست بر روی چهره مجسمه زیبای خود کاری کند.
زلف پرچینش چه بس فتنه و بیداد که کرد
چو خط آرد دگر آن زلف پر از چین نکند
هوش مصنوعی: موهای پیچ در پیچ او چه فتنه‌ها و ظلم‌ها که ایجاد کرد. وقتی که خط زیبا و دلپذیری کشیده می‌شود، دیگر آن موهای پرچین نمی‌تواند به آن زیبایی نزدیک شود.
کند از غالیه پیراهن گل را پر چین
تا کس آن باغ پر از گل را گلچین نکند
هوش مصنوعی: پیراهن زیبای گل را پر از چین و تاب می‌کند، تا اینکه هیچ‌کس نتواند از آن باغ پرگل، گل بچیند.
خود خطا باشد انصاف همی باید داد
کس چنان باغ پر از گل را پرچین نکند
هوش مصنوعی: اگر کسی در کاری اشتباه کند، باید انصاف را رعایت کند و نباید باغی که پر از گل و زیبایی است را با دیواری دور کند.
از خط نامده هرچند سخن دانم راست
زلف مشکینش خطا داند و تمکین نکند
هوش مصنوعی: هرچند من به خوبی صحبت می‌کنم و از دانش کافی برخوردارم، اما موهای مشکی او به من اجازه نمی‌دهند که در کلام خود خطا کنم و تسلیم انکارش شوم.
چو در آرد خط مشکین و برآراید رخ
زلف یک لحظه خلاف خط مشکین نکند
هوش مصنوعی: وقتی که خط سیاه بر روی کاغذ می‌آید و چهره با زلفی زیبا نمایان می‌شود، حتی برای یک لحظه هم در برابر خط سیاه تردید نمی‌کند.
رازها گوید هر سوی خط آورده چنان
کان بجز صاحب ما عز دهاقین نکند
هوش مصنوعی: رازها را هر سو بازگو می‌کند، به گونه‌ای که فقط صاحب این رازها می‌تواند به آنها دست یابد و دیگران نتوانند.
هنری عین دهاقین که خداوند هنر
بجز او را بخداوندی تعیین نکند
هوش مصنوعی: هنر باید در ریشه‌ها و اصول خود، مانند کشاورزی واقعی و زراعی باشد، چرا که خداوند تنها به کسانی که این ویژگی را دارند، مقام و ارزش می‌دهد.
آسمان پایه تخت شرف و قدر ورا
جای جز فرقگه فرقد و پروین نکند
هوش مصنوعی: آسمان پایه‌ای برای تخت شرافت و مقام اوست، و این جایگاه جز بر سر فرقد و پروین نمی‌تواند قرار گیرد.
از بزرگی و زاحسان که کند بر همه خلق
از همه خلق کسش نیست که تحسین نکند
هوش مصنوعی: از عظمت و بزرگی تو، هیچ‌کس نیست که تحسینت نکند و همه نسبت به تو دیدگاه مثبت دارند.
دین پاکیزه و عقل و خرد کامل او
مرورا جز همه نیکوئی و تلقین نکند
هوش مصنوعی: دین پاک و درست و عقل و فکر کامل او تنها به خوبی‌ها و آموزش‌های درست اشاره دارد و جز این، چیزی دیگر به همراه نمی‌آورد.
کین او کان بلا گردد در سینه خصم
زانکه او با همه کس مهر کند کین نکند
هوش مصنوعی: او مانند تیری است که در سینه دشمن نشسته و او را به درد می‌آورد، زیرا او با همه مهربانی می‌کند، اما این دشمن است که کینه بر دل دارد.
دشمن جاه ورا زهره و یارا نبود
کانچه او گوید در ساعت و در حین نکند
هوش مصنوعی: دشمن هیچوقت جرات و توانایی ندارد که آنچه را که در دلش می‌گذرد، به زبان بیاورد و ابراز کند.
آن کند با سر دشمن چو قلم برگیرد
که قلم کند شود بر وی و مسکین نکند
هوش مصنوعی: او به راحتی با سر دشمن کار می‌کند، درست مانند وقتی که قلم را به دست می‌گیرد. قلم به شکلی می‌شود که بر او تأثیر بگذارد و او را بی‌چاره می‌کند.
باده کین ورا هر که بنوشد عجب است
گر عسل باشد ایامش غسلین نکند
هوش مصنوعی: هر کس که این شراب را بنوشد، شگفت‌انگیز است؛ حتی اگر ایام او مانند عسل باشد، نباید غسل کند.
لفظ شیرین ورا هر که بنوشد عجب آنک
تلخی گوش بگوش اندر شیرین نکند
هوش مصنوعی: هر کس که از کلام شیرین و خوشایند بهره‌مند شود، شگفت‌زده می‌شود که چرا تلخی و دلخوری در این کلام نمی‌رود و در واقع این تلخی نمی‌تواند با شیرینی کلام در هم آمیخته شود.
از زمین سایه علم خود اگر بردارد
تا قیامت ز می از زلزله تسکین نکند
هوش مصنوعی: اگر علم و دانش از زمین برداشته شود، تا قیامت نمی‌تواند تاثیرات زلزله را از بین ببرد یا کاهش دهد.
تا صبا رایحه خلق در او در ندمد
چهره باغ پر از تازه ریاحین نکند
هوش مصنوعی: تا هنگامیکه نسیم ملایمی وزیدن نگیرد و عطر گل‌ها را نیاورد، چهره‌ی باغ شاداب و پر از گل‌های تازه نخواهد شد.
ابر نایافته از کف جوادش تعلیم
لؤلؤ افشانی در باغ و بساتین نکند
هوش مصنوعی: اگر ابر از دست جواد خود چیزی نگیرد، هرگز نمی‌تواند در باغ‌ها و باغچه‌ها مرواریدها را به نمایش بگذارد.
هر که جود و کرم او بعیان دیده بود
بیهده گوش بافسانه افشین نکند
هوش مصنوعی: هر کسی که generosity و بخشندگی او را به وضوح مشاهده کرده باشد، بیهوده به داستان‌ها و افسانه‌های ساخته شده درباره‌اش توجه نمی‌کند.
بسخا صید کند کف جوادش دل خلق
ز سخا کس بجز او با شه شاهین نکند
هوش مصنوعی: با دست سخاوت خود، دل مردم را شکار می‌کند؛ زیرا هیچ‌کس دیگر به جز او نمی‌تواند مانند شاهین، به شاه قدرت داشته باشد.
هر که میزان سخن سنجی داند کردن
بجز از راستی مدحش شاهین نکند
هوش مصنوعی: هر کس که بتواند به درستی سخن بگوید، نمی‌تواند جز به راست‌گویی کسی را تحسین کند.
مرکب دانش و فضل و هنر و دولت را
بجز از بهر ورا دست و زبان زین نکند
هوش مصنوعی: دانش، فضیلت، هنر و ثروت تنها با دست و زبان استفاده نمی‌شوند؛ بلکه نیازمند تلاش و کوشش بیشتری هستند.
شاه شطرنج کفایت را یک بیدق او
لعب کمتر زد و اسب و رخ و فرزین نکند
هوش مصنوعی: در بازی شطرنج، شاه به تنهایی نمی‌تواند پیروز شود و به بازی ادامه دهد؛ چرا که یک سرباز (بیدق) نیز به اندازه کافی برای ادامه بازی کافی نیست. بدون مهره‌های دیگر مانند اسب، رخ و وزیر، امکان پیشرفت و پیروزی وجود ندارد.
هر دلی کز قبل شادی او شاد بود
گرش طوفان غمان بارد غمگین نکند
هوش مصنوعی: هر دلی که به خاطر شادی او شاد باشد، حتی اگر طوفان غم‌ها ببارد، باز هم اندوهگین نخواهد شد.
هر کرا عقل و بصر باشد خاک در او
بجز از سرمه دو چشم جهان بین نکند
هوش مصنوعی: هر کس که عقل و دید درستی داشته باشد، جز از درک عمیق نمی‌تواند به چیز دیگری توجه کند.
تا بدانگه که سر و کار شیاطین از نار
سجده بر آدم پیدا شده از طین نکند
هوش مصنوعی: تا زمانی که شیطان‌ها به خاطر سجده نکردن به آدم از آتش به وجود آمده از خاک شناخته شوند، دیگر تمایلی به آفرینش ندارند.
باد بر کل بنی آدم فرمانش روا
که همی کار بفرمان شیاطین نکند
هوش مصنوعی: باد بر تمام انسان‌ها سلطه دارد و هیچ‌کس نمی‌تواند کاری کند مگر اینکه به فرمان شیاطین باشد.
تا که از ملک بود نام و نشان از آئین
کس جز او تربیت ملک بآیین نکند
هوش مصنوعی: تا زمانی که نام و نشانی از سلطنت وجود داشته باشد، تربیت و پرورش هیچ‌کس به شیوه‌ای درخور و شایسته نخواهد بود.