گنجور

شمارهٔ ۱۷۰ - در مدح میرعمید

میر عمید عمده ملک آفتاب جاه
بر چرخ رای شاه سفرپیشه شد چو ماه
ماهی نواز در سفر از بهر شاه را
آن آفتاب حضرت شاه از جلال و جاه
اصلاح ملک در سفرش باز بسته بود
بهر صلاح ملک سفر برگزید و راه
دانست شاه عالم هرجا که او رود
باشد ازو رعیت در امن و در پناه
داند نگاه داشتن اندر میان خلق
هم حق خلق عالم و هم حق پادشاه
وندر سفر بداد چونانکه در حضر
وی حق خلق عالم و ایزد ورا نگاه
ایزد نگاهداشت که باز آمد از سفر
بارامش و سریر بسوی سریر و گاه
هر چند دیر مانده بدیم از امید او
دیر آمدن بخیر و سعادت بود بگاه
شد ز آتش حسد دل و جان حسود او
چون زر و سیم سوخته و کاسته بکاه
جان و دل حسود ور ازین دریغ نیست
گر سوخت گو بسوز و گر کاست گو بکاه
کردند اهل حضرت تا بود در سفر
بر وی دعای نیک ببسیار جایگاه
چون باز حضرت آمد باشند بیگمان
مانند اهل حضرتش از قوم نیکخواه
هرگز نکرد ورای ندید و روا نداشت
تا کار کس نگردد از رای او تباه
بگرفت دست سروری و جاه و قدر او
چون رسم و طبع اوست همه کار ملک شاه
نیکوخوه و بند زنیکوخوهی که اوست
هم شاه و هم رعیت و هم ملک و هم سپاه
همچون کمان کند بر کلک وی از شکوه
تیر عدوی مملکت شاه را دو تاه
چون روی او سیاه کند سهم روی او
روز عدوی دولت خاقان کند سیاه
آن صدر سروری است که در ملک شهریار
از جمله مهان ببزرگی است طاق و تاه
جاه از هزار مهتر و سرور فزون شود
گر بدهد از هزار یک جاه خود ز کاه
آزادگان بخدمت او داه گشته اند
از بسکه از بزرگی آزاده کرده داه
هرکو کمر بخدمت او بست بر میان
سایه بر آسمان ز شرف گوشه کلاه
وانکو کند بدولت و جاه وی التجا
بر چرخ مه رسد ز شرف جاه او زچاه
بر خلق واجبست که چون بندگان نهند
بر خاک آستانه او دیده و جباه
من بنده ام غریق بدریای بر او
از دست با شگرف ثنا میکنم شناه
از بحر و بر او بشناه و پناو شکر
نتوان گذشت و من نرسم بر کرانش آه
وین شعر هم ز من چو گیاهی است سست بیخ
لیکن غریق گشته درآویزد از گیاه
دست از ثنا و شکر بسوی دعا برم
وندر دعا بقای ورا خواهم از الله
تا موت و تا حیاة بود ز آفریدگار
مرآفریدگانرا از گشت سال و ماه
باقی خوهم حیات ورا همچو ماه و سال
از خالق الذی خلق الموت و الحیاه
فرخنده باد روز و پیروز روز عید
مقبول گشته طاعت و معفو شده گناه

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

میر عمید عمده ملک آفتاب جاه
بر چرخ رای شاه سفرپیشه شد چو ماه
هوش مصنوعی: میر عمید، فرمانده اصلی و قدرت‌مند کشور، با درخشش و عظمت خود، همچون ماه در آسمان، نقش مهمی در سفرهای سلطنتی و مسافرت‌های شاه دارد.
ماهی نواز در سفر از بهر شاه را
آن آفتاب حضرت شاه از جلال و جاه
هوش مصنوعی: ماهی نواز به خاطر بزرگی و شکوه شاه، در سفر ماهی را به عنوان هدیه‌ای ارزشمند می‌آورد.
اصلاح ملک در سفرش باز بسته بود
بهر صلاح ملک سفر برگزید و راه
هوش مصنوعی: به خاطر بهبود وضعیت مملکت، سفر به تاخیر افتاده بود و برای اصلاح امور کشور، سفر را انتخاب کرده و راهی را در پیش گرفت.
دانست شاه عالم هرجا که او رود
باشد ازو رعیت در امن و در پناه
هوش مصنوعی: شاه عالم می‌دانست که هر کجا که او برود، رعیتش در امنیت و آرامش خواهد بود.
داند نگاه داشتن اندر میان خلق
هم حق خلق عالم و هم حق پادشاه
هوش مصنوعی: از نظر او، مراقبت و نگه‌داری از مردم هم به نفع جامعه است و هم به نفع حکمران.
وندر سفر بداد چونانکه در حضر
وی حق خلق عالم و ایزد ورا نگاه
هوش مصنوعی: در سفر، او همچون زمان حضور، حق خلقت عالم و خداوند را می‌بیند و درک می‌کند.
ایزد نگاهداشت که باز آمد از سفر
بارامش و سریر بسوی سریر و گاه
هوش مصنوعی: خداوند نگه‌دارنده است و او کسی را که از سفر بازگردد، آرامش و مقام می‌بخشد.
هر چند دیر مانده بدیم از امید او
دیر آمدن بخیر و سعادت بود بگاه
هوش مصنوعی: هر چقدر هم که برای رسیدن به او دیر کرده‌ایم، دیر آمدن او به خیر و خوشبختی خواهد بود.
شد ز آتش حسد دل و جان حسود او
چون زر و سیم سوخته و کاسته بکاه
هوش مصنوعی: حسود به خاطر آتش حسد، دل و جانش به شدت آسیب دیده و مانند طلا و نقره‌ای است که سوخته و از ارزشش کم شده است.
جان و دل حسود ور ازین دریغ نیست
گر سوخت گو بسوز و گر کاست گو بکاه
هوش مصنوعی: اگر دل و جان حسود بسوزند، نباید نگران بود. اگر سوختند بگذار بسوزند و اگر کم شدند، بگذار کمتر شوند.
کردند اهل حضرت تا بود در سفر
بر وی دعای نیک ببسیار جایگاه
هوش مصنوعی: اهل آن مقام به خاطر سفر او، دعای خیر و نیکو برایش در جاهای بسیار کردند.
چون باز حضرت آمد باشند بیگمان
مانند اهل حضرتش از قوم نیکخواه
هوش مصنوعی: وقتی که آن حضرت دوباره ظهور کند، بدون شک افرادی از قوم نیکوکاران مانند پیروان او خواهند بود.
هرگز نکرد ورای ندید و روا نداشت
تا کار کس نگردد از رای او تباه
هوش مصنوعی: او هرگز اجازه نداد که نظرش به دیگران آسیب بزند یا باعث ویرانی کار کسی شود.
بگرفت دست سروری و جاه و قدر او
چون رسم و طبع اوست همه کار ملک شاه
هوش مصنوعی: او قدرت و مقام خود را به دست گرفته است، و همه‌چیز بر اساس رفتار و طبیعت او، در دست شاه اداره می‌شود.
نیکوخوه و بند زنیکوخوهی که اوست
هم شاه و هم رعیت و هم ملک و هم سپاه
هوش مصنوعی: انسان نیکو صفات کسی است که همریدی و همدمی با او موجب بهتر شدن حال دیگران می‌شود. او در جایگاه رفیع خویش هم مقام سلطنت را دارد و هم در کنار مردم عادی است، به گونه‌ای که همواره از ملتش حمایت می‌کند و در کنار آنها خواهد بود.
همچون کمان کند بر کلک وی از شکوه
تیر عدوی مملکت شاه را دو تاه
هوش مصنوعی: مانند کمانی که بر تیر می‌زند، دشمن شاه را از شکوه و عظمت خود ناتوان می‌کند.
چون روی او سیاه کند سهم روی او
روز عدوی دولت خاقان کند سیاه
هوش مصنوعی: وقتی که چهره او را سیاه بکنی، آن روزی که دشمنی بر دولت پادشاهی بگذرد، چهره او نیز سیاه خواهد شد.
آن صدر سروری است که در ملک شهریار
از جمله مهان ببزرگی است طاق و تاه
هوش مصنوعی: این جملات به معرفی فردی بزرگ و با ارزش می‌پردازد که در دوران حکومت یک پادشاه، در میان شخصیت‌های مهم و برجسته قرار دارد. او به نوعی نماد بلندی و مقام است و به عنوان یک سرور شناخته می‌شود.
جاه از هزار مهتر و سرور فزون شود
گر بدهد از هزار یک جاه خود ز کاه
هوش مصنوعی: اگر کسی هزار سرور و رئیس داشته باشد، مقام و اعتبار او بیشتر خواهد شد. اما اگر کسی فقط یک مقام از خود داشته باشد و آن مقام را از دست بدهد، او هیچ ارزشی نخواهد داشت. در واقع، ارزش انسان به مقام و اعتبار او بستگی دارد و اگر مقامش کم ارزش‌تر باشد، تأثیری در موقعیت او نخواهد داشت.
آزادگان بخدمت او داه گشته اند
از بسکه از بزرگی آزاده کرده داه
هوش مصنوعی: آزادگان به خاطر عظمت او به خدمتش در آمده‌اند، چون او آنها را از قید و بند آزاد کرده است.
هرکو کمر بخدمت او بست بر میان
سایه بر آسمان ز شرف گوشه کلاه
هوش مصنوعی: هر کسی که برای خدمت به او تلاش کند، به نوعی در مرتبه‌ای بلند و والایی قرار می‌گیرد و مانند سایه‌ای بر آسمان دلالت بر شرافت و بزرگی او دارد.
وانکو کند بدولت و جاه وی التجا
بر چرخ مه رسد ز شرف جاه او زچاه
هوش مصنوعی: اگر کسی به مقام و قدرت برسد و به خاطر موقعیتش به درگاه الهی پناه ببرد، به او مدال و افتخاری داده می‌شود که از جهات مختلف درخشان و پر ارزش است.
بر خلق واجبست که چون بندگان نهند
بر خاک آستانه او دیده و جباه
هوش مصنوعی: بر مردم لازم است که مانند بندگان، سر و چشمان خود را بر زمین آستان او بگذارند.
من بنده ام غریق بدریای بر او
از دست با شگرف ثنا میکنم شناه
هوش مصنوعی: من غلام او هستم و در دریای محبتش غرق شده‌ام. با کمال شگفتی و احترام، او را ستایش می‌کنم و از این عشق لذت می‌برم.
از بحر و بر او بشناه و پناو شکر
نتوان گذشت و من نرسم بر کرانش آه
هوش مصنوعی: از دریا و خشکی او را می‌شناسند و شکر و پناه او قابل گذشت نیست، اما من به انتهای او نمی‌رسم و آه می‌کشم.
وین شعر هم ز من چو گیاهی است سست بیخ
لیکن غریق گشته درآویزد از گیاه
هوش مصنوعی: این شعر مانند یک گیاه ضعیف است که ریشه‌های محکمی ندارد، اما با این حال، وقتی در آب غرق می‌شود، به گیاه دیگری می‌چسبد و به زندگی خود ادامه می‌دهد. این نشان‌دهنده‌ی تلاشی برای زنده ماندن و وابستگی به دیگران است، حتی در شرایط دشوار.
دست از ثنا و شکر بسوی دعا برم
وندر دعا بقای ورا خواهم از الله
هوش مصنوعی: از ستایش و شکرگزاری دست برداشته و به دعا روی می‌آورم و در دعا از خداوند طلب بقا و استمرار او را می‌کنم.
تا موت و تا حیاة بود ز آفریدگار
مرآفریدگانرا از گشت سال و ماه
هوش مصنوعی: تا زمانی که زندگی و مرگ وجود دارد، مخلوقات خداوند تحت تأثیر گذر زمان و تغییرات سال و ماه خواهند بود.
باقی خوهم حیات ورا همچو ماه و سال
از خالق الذی خلق الموت و الحیاه
هوش مصنوعی: من همیشه خواهیم بود، زندگی من همانند ماه و سال است، که از خالقی به وجود آمده که مرگ و زندگی را خلق کرده است.
فرخنده باد روز و پیروز روز عید
مقبول گشته طاعت و معفو شده گناه
هوش مصنوعی: روز عید مبارک باد و روزی پیروز باشد. طاعات مورد قبول قرار گرفته و گناهان بخشیده شده‌اند.