گنجور

شمارهٔ ۱۶۹ - در توبه از گناهان

چون در هوای دل تن من گشت پادشاه
آمد به پیش سینه من از سفه سپاه
لشکرگه سفاهت من عرضه داد دیو
من ایستاده همبر عارض بعرضه گاه
دیو سیه گلیم بران بود تا کند
همچون گلیم خویش لباس دلم سیاه
بنمود خیل خیل گنه پیش چشم من
تا در کدام خیل کنم بیشتر نگاه
آن خیل را بچشم من آرایشی دهد
زان نوع دانه سازد و دام افکند براه
رفتم براه دیو و فتادم بدام او
وز دیو دیوتر شدم از سیرت تباه
یکروز بی گناه نبودم بعمر خویش
گوئی که بود بی گنهی نزد من گناه
هرگونه گناه ز اعضای من برست
چون از زمین نم زده هرگونه گیاه
فردا بروز حشر گر امروز منکرند
اعضای من بوند بر اعمال من گواه
ای تن که پادشاه شدی بر هوای دل
هم بنده ای از آنکه الله است پادشاه
در قدرت اله نگه کن بچشم عقل
تا عجز خویش بینی در قدرت الله
قامت دو تاه کردی یکتا شو و مباش
همتای دیو تا نروی از جهان دو تاه
پیری رسید و موی سیاهت سپید شد
یار سپید روی سیه موی را مخواه
زین پس بنعت چه ذقنان بر غزل مگوی
کز نظم نعت چه ذقنان اوفتی بچاه
گر جاه و آبروی خوهی معصیت مورز
از طاعت خدای طلب آبروی و جاه
یکدم مباش از آنکه دو دم پیش نیست عمر
بی حسرت و ندامت و بی آب چشم و آه
نیران دو رخ از تو برآرد شرار دود
گر از ندم نباری از دیدگان میاه
گر از عذاب نار بترسی بجو پناه
تو توبه را و سایه طوبی ترا پناه
ای سوزنی اگر تنت از کوه آهنست
در کوره دل چو سوزن ز غم بکاه
در پیش چشم عقل جهان فراخ بین
چون چشم سوزنی کن و بندیش گاهگاه
ناآمد از تو هیچ گناهی ز کوه کم
با هیچ طاعتی ز تو آید فزون ز کاه
ز اهل سموم هاویه ای و همی خوهی
تا نزد تو نسیم شمال آید از هراه
عصیان کنی و جای مطیعان کنی طمع
بسیار کله هاست بسودای این کلاه
با توبه آشنا شو و بیگانه شو زجرم
تا در بحار رحمت یزدان کنی گناه
با چهره چو زر شو و با اشک همچو در
بگذار تن چو سیم و سرب در میان کاه
دینرا نگاه دارد که دارد زهر بدی
ایزد ترا نگاه چو دین داشتی نگاه
ای قادری که هست بتقدیر حکم تو
گردنده چشم اخضر و تابنده مهر و ماه
هستم یگانه عاصی و عاصی چو من بسی است
جمله نیازمند بفضل تو سال و ماه
از روی بی نیازی بخشای و فضل کن
بر من یگانه عاصی و بر جمله عصاه
کافی توئی و قاضی حاجات هم توئی
نی بر کفا تکیه ما و نه بر قضاه
حاجات جمله مکفی و مقضی تو کن بفضل
ما را مران بصدر قضاة و در کفاه
از ما بخوابگاه پیمبر رسان درود
ما را ز خواب غفلت روزی کن انتباه
ایمان ما و قوت اسلام و دین ما
از ما جدا مکن بجدا گشتن حیاه
بر ما لباس خاک چو جیب کلیم گن
تا چون کف کلیم برآریم ازان جباه
ای راوی این قصیده بخوان و مرا به بین
کالسمع بالمعیدی خیر من ان تراه

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چون در هوای دل تن من گشت پادشاه
آمد به پیش سینه من از سفه سپاه
هوش مصنوعی: وقتی دل من احساسات قدرتمندی را تجربه کرد، فرمانروایی بر آن حاکم شد و گروهی از افکار و احساسات به سوی قلب من آمدند.
لشکرگه سفاهت من عرضه داد دیو
من ایستاده همبر عارض بعرضه گاه
هوش مصنوعی: من در میدان نادانی خود، لشکری از سفاهت و بی‌عقلی را به نمایش گذاشتم و دیوانگی‌ام در برابر من ایستاده و خود را به رخ می‌کشد.
دیو سیه گلیم بران بود تا کند
همچون گلیم خویش لباس دلم سیاه
هوش مصنوعی: دیو سیاه در کمین است تا مانند گلیم خودم، لباس دل من را نیز تیره و تار کند.
بنمود خیل خیل گنه پیش چشم من
تا در کدام خیل کنم بیشتر نگاه
هوش مصنوعی: در برابر من جمعیتی از گناهان خود را به نمایش گذاشتند، حالا نمی‌دانم به کدام یک از آنها بیشتر و دقیق‌تر نگاه کنم.
آن خیل را بچشم من آرایشی دهد
زان نوع دانه سازد و دام افکند براه
هوش مصنوعی: آن گروه افرادی که می‌بینم، با زیبایی خود نظر من را جلب می‌کنند و به گونه‌ای می‌سازند که مانند دانه‌ای برای فریب و شکار دیگران به چشم می‌آیند.
رفتم براه دیو و فتادم بدام او
وز دیو دیوتر شدم از سیرت تباه
هوش مصنوعی: رنگ و روی من تحت تأثیر دیو قرار گرفته و در دام او افتاده‌ام. از آنجا که به سمت دیو می‌روم، روح و کردارم از آنچه باید بهتر باشد، بیشتر آسیب دیده است.
یکروز بی گناه نبودم بعمر خویش
گوئی که بود بی گنهی نزد من گناه
هوش مصنوعی: در طول عمرم، هیچ وقت احساس نکردم که بی‌گناه باشم؛ انگار برایم گناهی که وجود دارد، همیشه در دسترس بود و بی‌گناهی هرگز تجربه نکردم.
هرگونه گناه ز اعضای من برست
چون از زمین نم زده هرگونه گیاه
هوش مصنوعی: هر نوع گناهی که از من سر زده، مانند گیاهی است که از زمین نمدار و آبیاری نشده روییده باشد.
فردا بروز حشر گر امروز منکرند
اعضای من بوند بر اعمال من گواه
هوش مصنوعی: اگر امروز کسی به کارهای من اعتنا نمی‌کند، فردا در روز قیامت، اعضای بدنم بر اعمال من شهادت خواهند داد.
ای تن که پادشاه شدی بر هوای دل
هم بنده ای از آنکه الله است پادشاه
هوش مصنوعی: ای جسمی که به خاطر خواسته‌های دل به سلطنت رسیده‌ای، بدان که تو نیز بندۀ کسی هستی که خداوند، پادشاه واقعی است.
در قدرت اله نگه کن بچشم عقل
تا عجز خویش بینی در قدرت الله
هوش مصنوعی: با چشم عقل به قدرت خداوند نگاه کن و در این قدرت، عجز و ناتوانی خود را ببین.
قامت دو تاه کردی یکتا شو و مباش
همتای دیو تا نروی از جهان دو تاه
هوش مصنوعی: این شعر به فردی توصیه می‌کند که ارتفاع و دوگانگی را رها کند و تلاش کند به یکتایی و حقیقت درونی خود برسد. به او هشدار داده می‌شود که نباید شبیه دیو یا موجودات مضر شود، زیرا این ممکن است او را از زندگی واقعی و معنوی دور کند. در واقع، پیامی از وحدت و تمرکز بر خود و هدف‌های بالاست.
پیری رسید و موی سیاهت سپید شد
یار سپید روی سیه موی را مخواه
هوش مصنوعی: زمان گذشت و در پیری موهای سیاهت به رنگ سپید درآمد. بنابراین، یارانی با چهره‌های روشن و موی تیره را نطلب.
زین پس بنعت چه ذقنان بر غزل مگوی
کز نظم نعت چه ذقنان اوفتی بچاه
هوش مصنوعی: از این به بعد دیگر در شعر غزل از وصف و مدح نپرداز، زیرا در این کار به دام می‌افتی و خود را به سختی می‌کشانی.
گر جاه و آبروی خوهی معصیت مورز
از طاعت خدای طلب آبروی و جاه
هوش مصنوعی: اگر به دنبال مقام و احترام هستی، از گناه کردن بپرهیز و از خداوند درخواست عزت و جایگاه کن.
یکدم مباش از آنکه دو دم پیش نیست عمر
بی حسرت و ندامت و بی آب چشم و آه
هوش مصنوعی: لحظه‌ای هم از یاد نبر که زندگی‌ات مانند یک لحظه می‌گذرد و هیچ‌کسی نمی‌داند که چه زمانی به پایان می‌رسد. پس باید از عمر خود به بهترین شکل بهره‌برداری کنی و در آن حسرت یا پشیمانی نداشته باشی و از ناراحتی و غم دور بمانی.
نیران دو رخ از تو برآرد شرار دود
گر از ندم نباری از دیدگان میاه
هوش مصنوعی: اگر دو چهره تو آتش و دود برانگیزد، اگر از چشمانم اشکی نبارد، چه فایده دارد؟
گر از عذاب نار بترسی بجو پناه
تو توبه را و سایه طوبی ترا پناه
هوش مصنوعی: اگر از عذاب آتش می‌ترسی، به توبه پناه ببر و سایه درخت طوبی را به عنوان پناهگاه خود در نظر بگیر.
ای سوزنی اگر تنت از کوه آهنست
در کوره دل چو سوزن ز غم بکاه
هوش مصنوعی: ای سوزن، اگر بدنی محکم و سخت مانند کوه آهن داری، باید در دل خود مانند سوزن از غم‌ها بکاهی و رنج‌ها را کم کنی.
در پیش چشم عقل جهان فراخ بین
چون چشم سوزنی کن و بندیش گاهگاه
هوش مصنوعی: به دنبال دیدی وسیع و عمیق از جهان باش، اما گاهی هم باید به جزئیات کوچک و جزئی توجه کنی، زیرا این جزئیات می‌توانند ارزشمند باشند.
ناآمد از تو هیچ گناهی ز کوه کم
با هیچ طاعتی ز تو آید فزون ز کاه
هوش مصنوعی: هیچ گناهی از تو سر نمی‌زند، مانند این که از کوه چیزی کم نمی‌شود و هیچ طاعتی نیز نمی‌تواند از تو بیشتر از کاه باشد.
ز اهل سموم هاویه ای و همی خوهی
تا نزد تو نسیم شمال آید از هراه
هوش مصنوعی: از افراد آتشین جهنم هستی و می‌خواهی تا زمانی که نسیم شمال از راه برسد، به نزد تو بیایند.
عصیان کنی و جای مطیعان کنی طمع
بسیار کله هاست بسودای این کلاه
هوش مصنوعی: اگر نافرمانی کنی و خود را در جای کسانی قرار دهی که اطاعت می‌کنند، این نشان از آرزو و طمع زیادی برای رسیدن به چیزهایی بزرگ است که در ذهن داری.
با توبه آشنا شو و بیگانه شو زجرم
تا در بحار رحمت یزدان کنی گناه
هوش مصنوعی: با توبه و بازگشت به سوی خدا آشنا شو و از گناهان و عذاب‌های آن دوری کن تا بتوانی در دریای رحمت خداوند غوطه‌ور شوی و از آغوش او بهره‌مند گردی.
با چهره چو زر شو و با اشک همچو در
بگذار تن چو سیم و سرب در میان کاه
هوش مصنوعی: با چهره‌ای درخشان و زیبا مانند طلا و با اشکی که مانند مروارید می‌درخشد، بدن خود را شبیه نقره و سرب در میان کاه قرار بده.
دینرا نگاه دارد که دارد زهر بدی
ایزد ترا نگاه چو دین داشتی نگاه
هوش مصنوعی: نگاه کن که ایمان و دینت را حفظ کنی، چون در برابر بدی‌ها، خدا تو را زیر نظر دارد. اگر دینی داشتی، آن را حفظ کن و به آن توجه کن.
ای قادری که هست بتقدیر حکم تو
گردنده چشم اخضر و تابنده مهر و ماه
هوش مصنوعی: ای توانایی که تقدیر تو را بر همه چیز حاکم ساخته، چشمان سبز و روشنی بخش خورشید و ماه همگی تحت اراده تو می‌چرخند.
هستم یگانه عاصی و عاصی چو من بسی است
جمله نیازمند بفضل تو سال و ماه
هوش مصنوعی: من تنها گنهکاری هستم، اما گناهکاران زیادی هستند که همگی به نعمت و بخشش تو نیاز دارند، در هر سال و ماه.
از روی بی نیازی بخشای و فضل کن
بر من یگانه عاصی و بر جمله عصاه
هوش مصنوعی: از روی بی نیازی خودت، به من که تنها گناهکارم، لطف و بخشش کن و بر همه گناهکاران نیز رحم آور.
کافی توئی و قاضی حاجات هم توئی
نی بر کفا تکیه ما و نه بر قضاه
هوش مصنوعی: تو خود کافی هستی و نیازهای ما را نیز تنها تو برآورده می‌کنی، نه به امید کفایت خود و نه به قضا و قدر.
حاجات جمله مکفی و مقضی تو کن بفضل
ما را مران بصدر قضاة و در کفاه
هوش مصنوعی: همه نیازها و خواسته‌ها را برآورده کن و به فضل و رحمت خود ما را از قضا و قدر دور مکن.
از ما بخوابگاه پیمبر رسان درود
ما را ز خواب غفلت روزی کن انتباه
هوش مصنوعی: از ما سلام و درود را به پیامبر برسان و ما را از خواب غفلت بیدار کن تا روزی به آگاهی برسیم.
ایمان ما و قوت اسلام و دین ما
از ما جدا مکن بجدا گشتن حیاه
هوش مصنوعی: ای کاش ایمان و استحکام دین و اسلام ما را از ما جدا نکنی، چرا که جدایی به معنای مرگ است.
بر ما لباس خاک چو جیب کلیم گن
تا چون کف کلیم برآریم ازان جباه
هوش مصنوعی: بر ما لباس خاکی پوشیده شده است، مانند جیب کلیم. تا ما هم بتوانیم همچون کف کلیم، از این لباس خاکی برآییم و به مرتبت بالا دست یابیم.
ای راوی این قصیده بخوان و مرا به بین
کالسمع بالمعیدی خیر من ان تراه
هوش مصنوعی: ای راوی این شعر، آن را بخوان و من را به چیزی بهتر از دیدن آن، آگاه کن.