گنجور

شمارهٔ ۱۳۹ - در مدح ملک نصرة الدین علی بن هارون

ز عشق نگاری شدم مست و مجنون
که باشد سر زلف زنجیر میگون
بزنجیر میگون او بسته گشتم
چو مست از می و چون بزنجیر مجنون
نگاری که . . . بر قد و خدش
یکی سرو بستان دگر ماه گردون
چو با سرو و با مه قیاس آرم او را
یکی خار ماهی نماید . . . دگردون
الف قامتش کز الف قامت من
بنون خم زلف سازد خم نون
دلم خسته و بسته زلف او شد
چو نون از سر شست و چون یونس از نون
طبر خون رخائی که خون ریز چشمش
رخانم بشوید بآب طبر خون
ز خون دل خویش من دست شستم
چو او دست بگشاد بر ریزش خون
ستمکاره یار است و من مانده عاجز
که با یار و بیداد او چون کنم چون
تظلم کنم تا ستم باز دارد
ملک خان عادل علی بن هارون
اجل نصرت الدین که هست از بزرگی
بدانائی و داد هارون و مأمون
فریدون نسب پادشاهی که از وی
جهانداری آید چنان کز فریدون
جگر گوشه ارسلان خان غازی
دل و پشت خاقان منصور میمون
ایا پادشاهی که در ملک توران
نیارد زمانه قرین تو بیرون
سخاوت شجاعت سیاست کیاست
بذات تو در هست مجموع مقرون
بدین هر چهار ای شه هفت کشور
نیابد کس از هفت و چار از تو بیرون
چو حاتم کنی از سخاوت زرافشان
چو رستم بری از شجاعت شبیخون
چو کاوسی اندر سیاست نمودن
بگاه کیاست نمودن فلاطون
ز خشم تو وارون شود خصم والا
ز عفو تو والا شود بخت وارون
ز مهر تو محزون شود شادمانه
شود شادمانه ز کین تو محزون
غباریست از خاک حلم تو جودی
بخاریست از آب دست تو جیحون
چو موسی ترا ید بیضاست در جود
که از نسل هارونی ای خسرو ایدون
شود زآب جودت چو فرعون غرقه
برآید گر از خاک مخزون قارون
خزانه مدیح ترا در گشادم
بصحرا نهادم بسی در مکتون
گرت مدح بنده پسند آید ایشه
کنم در مکتون مقفی و موزون
. . . تا حد شعر نزدیک شاعر
مقفا و موزون بود ز اصل و قانون
هرآن شعر کز طبع شاعر برآید
در آن شعر بادا مدیح تو مشحون
الا تا خوهد بود از اینسان بگیتی
مدار فلک از بر خاک مسکون
مدار فلک بر مراد تو بادا
تو برگاه و بدخواه جاه تو مسجون

اطلاعات

وزن: فعولن فعولن فعولن فعولن (متقارب مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز عشق نگاری شدم مست و مجنون
که باشد سر زلف زنجیر میگون
هوش مصنوعی: از عشق دختری به شدت شیدا و دیوانه شدم، که او با زلف‌هایش همچون زنجیری زیبا و جذاب، مرا اسیر کرده است.
بزنجیر میگون او بسته گشتم
چو مست از می و چون بزنجیر مجنون
هوش مصنوعی: من به خاطر عشق او به زنجیر کشیده شده‌ام، مانند فردی که از نوشیدن شراب مست شده باشد و همچون مجنون که به خاطر عشق دیوانه‌وارش گرفتار زنجیر است.
نگاری که . . . بر قد و خدش
یکی سرو بستان دگر ماه گردون
هوش مصنوعی: یک دختری است که زیبایی و قامت او به مانند سرو در باغ و چهره‌اش به مانند ماه در آسمان است.
چو با سرو و با مه قیاس آرم او را
یکی خار ماهی نماید . . . دگردون
هوش مصنوعی: وقتی که او را با زیبایی سرو و چهره دلنشین ماه مقایسه می‌کنم، فقط به چشم یک خار کوچک در مقابل آنها به نظر می‌رسد.
الف قامتش کز الف قامت من
بنون خم زلف سازد خم نون
هوش مصنوعی: دخترک با قامتش، چون الف، مرا به یاد خم زلفش می‌اندازد که مانند خم نون است.
دلم خسته و بسته زلف او شد
چو نون از سر شست و چون یونس از نون
هوش مصنوعی: دل من از عشق او خسته و پریشان شده است، مانند نانی که در آب خیس و بی‌مزه می‌شود و همچنین مانند یونس که از نان درون شکم ماهی رنج می‌برد.
طبر خون رخائی که خون ریز چشمش
رخانم بشوید بآب طبر خون
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی و لطافت افرادی که در زندگی‌ام هستند، چشمانم به اشک می‌افتد و گویی که خون عشق آن‌ها در رگانم جاری است. این احساسات قوی آن‌قدر عمیق‌اند که دوست دارم با آب، غم و خون دل خود را بشویم و پاک کنم.
ز خون دل خویش من دست شستم
چو او دست بگشاد بر ریزش خون
هوش مصنوعی: من از خون دل خود اقدام به شستن دست‌هایم کرده‌ام، همان‌طور که او دستش را باز کرد و خون ریخت.
ستمکاره یار است و من مانده عاجز
که با یار و بیداد او چون کنم چون
هوش مصنوعی: دوست من به روش ظالمانه‌ای رفتار می‌کند و من در عجز و ناتوانی به سر می‌برم که چگونه با او و ظلمش برخورد کنم.
تظلم کنم تا ستم باز دارد
ملک خان عادل علی بن هارون
هوش مصنوعی: من به ظلم و ستم اعتراض می‌کنم تا این که حکومت عادل علی بن هارون از ادامه ستم‌گری خود دست بردارد.
اجل نصرت الدین که هست از بزرگی
بدانائی و داد هارون و مأمون
هوش مصنوعی: اجل، که یاری‌گر دین است، به خاطر بزرگی علم و عدالت هارون و مأمون است.
فریدون نسب پادشاهی که از وی
جهانداری آید چنان کز فریدون
هوش مصنوعی: فریدون، که نسبش به پادشاهی می‌رسد، باعث می‌شود که فرمانروایی در جهان به وجود آید، مانند همانطور که خود فریدون در زمانش چنین کرد.
جگر گوشه ارسلان خان غازی
دل و پشت خاقان منصور میمون
هوش مصنوعی: عزیز دل ارسلان خان غازی، به قلب و پشتیبانی خاقان منصور میمون است.
ایا پادشاهی که در ملک توران
نیارد زمانه قرین تو بیرون
هوش مصنوعی: آیا پادشاهی هست که در سرزمین توران مانند تو وجود نداشته باشد؟
سخاوت شجاعت سیاست کیاست
بذات تو در هست مجموع مقرون
هوش مصنوعی: سخاوت و شجاعت، و همچنین سیاست و تدبیر، همگی در ذات تو جمع شده‌اند.
بدین هر چهار ای شه هفت کشور
نیابد کس از هفت و چار از تو بیرون
هوش مصنوعی: در این بیت به قدرت و عظمت پادشاهی اشاره شده که هیچ‌کس نمی‌تواند از قدرت او فراتر رود یا به اندازه او تاثیرگذار باشد. پادشاهی او آن‌قدر بزرگ و استثنائی است که هیچ کسی در هیچ کجای دنیا نمی‌تواند به او نزدیک شود.
چو حاتم کنی از سخاوت زرافشان
چو رستم بری از شجاعت شبیخون
هوش مصنوعی: ریا و جوانمردی تو باید مانند حاتم طایی باشد که در بذل و بخشش معروف است و شجاعت تو باید همچون رستم باشد که در جنگ‌ها و نبردها دلیر و نترس است.
چو کاوسی اندر سیاست نمودن
بگاه کیاست نمودن فلاطون
هوش مصنوعی: اگر کسی مانند کاووس در سیاست رفتار کند، آن زمان به مانند فلسفه‌های فلاطون باید بر اساس حکمت و درایت عمل کند.
ز خشم تو وارون شود خصم والا
ز عفو تو والا شود بخت وارون
هوش مصنوعی: اگر از خشم تو خصم و دشمن به زانو درآید، به واسطه‌ی عفو و بخشش تو نیز سرنوشت به نیکی تغییر خواهد کرد.
ز مهر تو محزون شود شادمانه
شود شادمانه ز کین تو محزون
هوش مصنوعی: از عشق تو، کسی که شاد است غمگین می‌شود و کسی که از دشمنی تو خشمگین است، با شادی مواجه می‌شود.
غباریست از خاک حلم تو جودی
بخاریست از آب دست تو جیحون
هوش مصنوعی: خاکی که حاصل صبر و تحمل توست، مانند غباری است. و آبی که از دستان تو جاری می‌شود، همچون جیحون است که سرشار از زندگی و برکت است.
چو موسی ترا ید بیضاست در جود
که از نسل هارونی ای خسرو ایدون
هوش مصنوعی: همان‌طور که موسی عصای خود را به آیات بزرگ تبدیل کرد، تو نیز دارای بخشش و کرم زیادی هستی. تو از نسل هارون و خاندان اویی، ای پادشاه بزرگ.
شود زآب جودت چو فرعون غرقه
برآید گر از خاک مخزون قارون
هوش مصنوعی: اگر بخشش و generosity تو مانند فرعون باشد، به زودی کسی که از ثروت خود به طور پنهانی نگهداری می‌کند، مانند قارون، از خاک برخواهد خاست و درخشان خواهد شد.
خزانه مدیح ترا در گشادم
بصحرا نهادم بسی در مکتون
هوش مصنوعی: من گنجینه ستایش و مدح تو را می‌گشایم و در مکان وسیعی قرار می‌دهم، جایی که بسیار از این مدح‌ها را می‌توان در آن نگهداری کرد.
گرت مدح بنده پسند آید ایشه
کنم در مکتون مقفی و موزون
هوش مصنوعی: اگر مدح من برای تو خوشایند باشد، آن را به شکل موزون و دارای قافیه در نوشته‌ام بیان می‌کنم.
. . . تا حد شعر نزدیک شاعر
مقفا و موزون بود ز اصل و قانون
هوش مصنوعی: تا جایی که شعر به وزن و قافیه نزدیک است، به اصول و قوانین ادبی نیز پایبند است.
هرآن شعر کز طبع شاعر برآید
در آن شعر بادا مدیح تو مشحون
هوش مصنوعی: هر شعری که از ذوق و خلاقیت شاعر بیرون بیاید، در واقع ستایش تو را در خود دارد.
الا تا خوهد بود از اینسان بگیتی
مدار فلک از بر خاک مسکون
هوش مصنوعی: به زودی خواهد آمد روزی که از این دنیای فانی خبری نیست و فلک دور خواهد شد و زمین به حالت خود بازمی‌گردد.
مدار فلک بر مراد تو بادا
تو برگاه و بدخواه جاه تو مسجون
هوش مصنوعی: آسمان به خواسته تو بچرخد، تو در مقام و منزلت خود باشی و دشمنان تو در بند و گرفتار.