گنجور

شمارهٔ ۱۲۰ - چه کردم؟

بسر هر سخنی را که ابتدا کردم
درست و راست چنان دان که من ادا کردم
بسوز سینه فرزندت ای ولی نعمت
حکیم وار ثنا گفتم و دعا کردم
پس از دعا و ثنا از عطا براندم لفظ
بحکم دوستی آن شرط را وفا کردم
هر آن سخن که تو گفتی و با تو گفت کسی
بر آن سخن زه و احسنت و مرحبا کردم
صواب رفت همه گفت و کرد مر لیکن
مگر بخانه برفتم همین خطا کردم
امید جبه و دستار داشتم از تو
ز موزه گم شدن امید را هبا کردم
در آن خمار که بی مولد من بخانه روم
بحکم دلتنگی پیرهن قبا کردم
ز بهر خار شدن یافتم مرض گفتی
که گرد نعلش در دیده توتیا کردم
چو پایهای من از موزه گشت بیگانه
بجهد و حیله دران کفشش آشنا کردم
نخست گام که بیرون نهادم از سر کوی
میان برف و گل و لای آشنا کردم
چهار پای بخانه شدم دو پایم بود
دو پای دیگر از سرو از عصا کردم
بخانه رفتم آراسته چو شه بفروش
چنانکه شهری مردم بدین گوا کردم
عصا زنان بسرای تو آمدم پس ازان
وز این سخن بسرای تو در ندا کردم
بخانه رفتم و گفتم که زه فرموده
بر اهل خانه خود زرق و کیمیا کردم
تو کیمیای زری کیمیای زرق مسم
چو زر پخته سخن از تو کیمیا کردم
بهای موزه و جورب فرست و کوکب دل
هباست نزد تو اینها که من بها کردم
بهای این همه نزدیک تو هباست و گر
بسیم خویش خرم خویشتن هبا کردم
منم یگانه که در باغ جود تو همه سال
همی نیاز خرامیدم و چرا کردم
ز بهره موزه گل کوب چون گل بویا
قصیده گفتم و دانی جز این چرا کردم
بقای عمر تو جاوید خواستم زین حسب
بنظم از پی جاویدی بقا کردم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بسر هر سخنی را که ابتدا کردم
درست و راست چنان دان که من ادا کردم
هوش مصنوعی: هر چیزی که از من شنیدی یا گفتم، آن را درست و صحیح بدان، زیرا من آن را با نیت و صداقت بیان کرده‌ام.
بسوز سینه فرزندت ای ولی نعمت
حکیم وار ثنا گفتم و دعا کردم
هوش مصنوعی: ای ولی نعمت، به خاطر فرزندت، سینه‌ام را بسوزان. من به طور عاقلانه ستایش و دعا کردم.
پس از دعا و ثنا از عطا براندم لفظ
بحکم دوستی آن شرط را وفا کردم
هوش مصنوعی: پس از دعا و ستایش، از بخشش بهره‌مند شدم. بر اساس دوستی‌ام، آن شرط را انجام دادم.
هر آن سخن که تو گفتی و با تو گفت کسی
بر آن سخن زه و احسنت و مرحبا کردم
هوش مصنوعی: هر چه تو گفتی و هر گاه کسی با تو سخن گفته است، من به آن سخنان با شگفتی و تحسین واکنش نشان دادم.
صواب رفت همه گفت و کرد مر لیکن
مگر بخانه برفتم همین خطا کردم
هوش مصنوعی: تمام کارها و صحبت‌های درست من نادیده رفت، اما تنها اشتباهی که کردم این بود که به خانه و دلش رفتم.
امید جبه و دستار داشتم از تو
ز موزه گم شدن امید را هبا کردم
هوش مصنوعی: من از تو امیدوار به پوشش و زیبایی بودم، اما حالا امیدم را از دست داده و آن را کنار گذاشته‌ام.
در آن خمار که بی مولد من بخانه روم
بحکم دلتنگی پیرهن قبا کردم
هوش مصنوعی: در آن حالت مستی که بدون دلیل خاصی به خانه بروم، به خاطر دلتنگی، لباسی به تن کردم.
ز بهر خار شدن یافتم مرض گفتی
که گرد نعلش در دیده توتیا کردم
هوش مصنوعی: به خاطر خار شدن، دچار بیماری شدم. گفتی که برای درمانش، گرد نعل را در چشمت گذاشتم.
چو پایهای من از موزه گشت بیگانه
بجهد و حیله دران کفشش آشنا کردم
هوش مصنوعی: زمانی که پای‌های من از موزه خارج شد و کسی به‌طور ناخواسته در آنجا حضور داشت، من به او ترفندی زدم و کفشش را آشنا کردم.
نخست گام که بیرون نهادم از سر کوی
میان برف و گل و لای آشنا کردم
هوش مصنوعی: همین که از محله خارج شدم، در میان برف و گل و لای، با آشنایان روبرو شدم.
چهار پای بخانه شدم دو پایم بود
دو پای دیگر از سرو از عصا کردم
هوش مصنوعی: من به خانه آمدم با دو پا، اما دو پای دیگرم هم به کمک عصا و از تنه درختی به من کمک کردند.
بخانه رفتم آراسته چو شه بفروش
چنانکه شهری مردم بدین گوا کردم
هوش مصنوعی: به خانه رفتم با ظاهری آراسته و زیبا، مانند پادشاه که در بازار می‌فروشد. مردم شهر را به این حالت دیدم و گواهی کردم.
عصا زنان بسرای تو آمدم پس ازان
وز این سخن بسرای تو در ندا کردم
هوش مصنوعی: من با عصا به سمت تو آمدم و پس از آن، با این حرف‌ها به تو سلام کردم.
بخانه رفتم و گفتم که زه فرموده
بر اهل خانه خود زرق و کیمیا کردم
هوش مصنوعی: به خانه برگشتم و به اهل خانواده‌ام گفتم که تحت تأثیر زرق و برق و زیبایی‌های دنیا قرار گرفتم.
تو کیمیای زری کیمیای زرق مسم
چو زر پخته سخن از تو کیمیا کردم
هوش مصنوعی: تو مانند کیمیا هستی که ارزشمند و گرانبهاست، اما در عین حال می‌دانی که برخی چیزها ظاهری و فریبنده هستند. من از سخنان تو بهره‌ بردم و آنها را به گوهر تبدیل کردم.
بهای موزه و جورب فرست و کوکب دل
هباست نزد تو اینها که من بها کردم
هوش مصنوعی: بهای اشیاء و هدایا و زیبایی‌های دلجویی که برای تو فرستادم، در نظر تو ارزشی ندارد؛ در حالی که من به این‌ها ارزش قائل شدم.
بهای این همه نزدیک تو هباست و گر
بسیم خویش خرم خویشتن هبا کردم
هوش مصنوعی: بهای این همه نزدیکی به تو بی‌ارزش است و اگر برای شادی خود پایمالش کنم، بیهوده است.
منم یگانه که در باغ جود تو همه سال
همی نیاز خرامیدم و چرا کردم
هوش مصنوعی: من تنها کسی هستم که در باغ بخشش تو هر سال به دنبال نیازهای خود گام برداشتم و نمی‌دانم چرا این کار را کردم.
ز بهره موزه گل کوب چون گل بویا
قصیده گفتم و دانی جز این چرا کردم
هوش مصنوعی: از زیبایی گل مانند عطر آن، من شعری سروده‌ام و می‌دانی که به جز این دلیل دیگری نداشتم.
بقای عمر تو جاوید خواستم زین حسب
بنظم از پی جاویدی بقا کردم
هوش مصنوعی: من خواستم که عمر تو همیشه و جاودانه باشد، به همین خاطر این شعر را به نظم و ترتیب آوردم تا یادآور بقا و ماندگاری باشد.