شمارهٔ ۱۲۱ - در مدح مؤید الدین
جز آینه که کند گلرخا ترا معلوم
که از حبش حشم آرد بدست کردن روم
طلیعه آید و آنگه سپاه بر اثرش
پدید خواهد گشتن حقیقت از موهوم
من آن نگویم اگر کس بر غم من گوید
زهی سپاه بنفرین خهی طلیعه شوم
بچهره بودی محسود نیکوان ختا
خط آمده است که محسود را کند مرحوم
خطی چو دایره اندر کشی و پنداری
خط تو دایره عصمت است و تو معصوم
گل طریست رخت خط بنفشه طبری
رقم بنفشه و گلبرگ ازو شده مرقوم
من از خط تو نخواهم بخط شد ار بمثل
برآید از گلبرگ کامگار تو کوم
بر آن نهادم کز لعل نوش پاسخ تو
بجای بوسه برآید زمرد مسموم
ببوسه سخت گمانی ندارم از تو طمع
وگر گمان سپهر آیدت کمان لزوم
نه از لب تو سزد هیچ عاشقی مأیوس
نه از مؤید دین هیچ سائلی محروم
جهان مجد و معالی مؤید بن جمال
که جزو علم ویست از زمانه کل علوم
میان اهل زمان هیچگونه دانش نیست
که آن بخاطر او مشکل است و نامفهوم
میان انجمن اهل فضل و اهل هنر
بود چو بدر درخشنده در میان نجوم
ایا کریم نژادی که تا شدی پیدا
ز جود تو بجهان نام بخل شد معدوم
از آنکه موم دلی در سخا بمهر سؤال
بمهر مهر تو آهن دلان شدند چو موم
تو ز آشیانه باز سپید خاسته ای
ز باز خانه نپرد بهیچ خالی بوم
نظیر تو ز کریمان بدهر پیدا نیست
بهیچ شهر و نواحی بهیچ برزن و بوم
سخاوت و کرم و جود و مردمی هنر
ز خانواده تو شد نیام تو توم
جمال دین پدر خویش را همی مانی
ستوده سیرت آیین و شأن و فعل و رسوم
همه خصال تو و رسم تست نامعیوب
همه نهاد تو و فعل تست نامذموم
سران عصر ترا مادحند و تو ممدوح
مهان دهر ترا خادمند و تو مخدوم
سخن که جز بمدیح تو نظم کرده شود
سخن سرای بود ظالم و سخن مظلوم
بزرگوارا دانی که بنده را هر سال
بود رسومی از بذل وجود تو مرسوم
ز سال پنج مه اندر گذشت و عیب منست
که قصه رفع نکردم چو کهتران خدوم
خطی نویس بسوی وکیل خاصه خویش
علی الخصوص بنام رهی بدن معلوم
اگر چه لؤلؤ منشور باشد آن ببها
ز طبع بنده بها گیر لؤلؤ منظوم
نمیشه تا غم و شادی و کام و ناکامی است
بحکم یزدان بر بندگان او محکوم
بقای عمر تو بادا بکام دل جاوید
دل ولی تو شاد و دل عدو مغموم
شمارهٔ ۱۲۰ - چه کردم؟: بسر هر سخنی را که ابتدا کردمشمارهٔ ۱۲۲ - در مدح افتخار الدین علی بن احمد: بشاعری پدر خویش را نه فرزندم
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
جز آینه که کند گلرخا ترا معلوم
که از حبش حشم آرد بدست کردن روم
هوش مصنوعی: تنها آینه است که چهرهی زیبا را برای تو نمایان میکند، زیرا از عشق او، عشق و محبت بهدست میآید و میتوان چهرهای مسحورکننده را در روم یافت.
طلیعه آید و آنگه سپاه بر اثرش
پدید خواهد گشتن حقیقت از موهوم
هوش مصنوعی: با آغاز یک آغاز نو، شور و هیاهو به پا خواهد شد و حقیقت از پردههای دروغ و خیال نمایان میشود.
من آن نگویم اگر کس بر غم من گوید
زهی سپاه بنفرین خهی طلیعه شوم
هوش مصنوعی: من اگر کسی درباره نگرانیهایم صحبت کند، چیزی نمیگویم. فقط از شدت ناراحتی، افسوس میخورم و احساس میکنم که به یک آغاز زودرس از درد و رنج دچار شدهام.
بچهره بودی محسود نیکوان ختا
خط آمده است که محسود را کند مرحوم
هوش مصنوعی: تو با چهرهای زیبا و دلربا هستی که دیگران به تو حسادت میکنند. در حقیقت، ویژگیهای خوب تو باعث جلب توجه و تمایل دیگران به تو شده است.
خطی چو دایره اندر کشی و پنداری
خط تو دایره عصمت است و تو معصوم
هوش مصنوعی: اگر خطی را به شکل دایره بکشید، گمان میکنید که خط شما نماد پاکی و معصومیت است و خود را معصوم میدانید.
گل طریست رخت خط بنفشه طبری
رقم بنفشه و گلبرگ ازو شده مرقوم
هوش مصنوعی: صورت تو مانند گل بنفشه است و زیباییات به نرمی و لطافت این گل برمیگردد، به طوری که نقش و نگار چهرهات همچون گلبرگهایش جلوهگری میکند.
من از خط تو نخواهم بخط شد ار بمثل
برآید از گلبرگ کامگار تو کوم
هوش مصنوعی: من از نوشته تو تأثیر نخواهم پذیرفت، مگر اینکه چیزی همانند لطافت و زیبایی گلبرگ تو به وجود آید.
بر آن نهادم کز لعل نوش پاسخ تو
بجای بوسه برآید زمرد مسموم
هوش مصنوعی: من تصمیم گرفتم که به جای بوسهای شیرین، جوابی از لعل نوشین تو دریافت کنم که مانند زمرد سمی باشد.
ببوسه سخت گمانی ندارم از تو طمع
وگر گمان سپهر آیدت کمان لزوم
هوش مصنوعی: من مطمئنم که از تو انتظاری ندارم، حتی اگر به نظر برسد که زمان به تو فشار میآورد.
نه از لب تو سزد هیچ عاشقی مأیوس
نه از مؤید دین هیچ سائلی محروم
هوش مصنوعی: هیچ عاشقی نباید از لبخند تو ناامید شود و هیچ سؤالی از مؤید دین نباید بدون پاسخ بماند.
جهان مجد و معالی مؤید بن جمال
که جزو علم ویست از زمانه کل علوم
هوش مصنوعی: جهان شاهد بزرگیها و ارزشهاست که با زیبایی و علم خود، به همه علوم آشناست و در زمان خودش بینظیر است.
میان اهل زمان هیچگونه دانش نیست
که آن بخاطر او مشکل است و نامفهوم
هوش مصنوعی: در میان مردم زمان، هیچگونه دانش و فهمی وجود ندارد که به خاطر آن، مسائل پیچیده و ناواضح و دشوار باشد.
میان انجمن اهل فضل و اهل هنر
بود چو بدر درخشنده در میان نجوم
هوش مصنوعی: در جمع افراد فرهیخته و هنرمند، او مانند ماه درخشان است که در میان ستارهها میدرخشد.
ایا کریم نژادی که تا شدی پیدا
ز جود تو بجهان نام بخل شد معدوم
هوش مصنوعی: ای انسان نیک و بخشنده، وقتی که تو حضور پیدا کردی، با generosity و مهربانیات در جهان، نام بخل و حرص به کلی از بین رفت.
از آنکه موم دلی در سخا بمهر سؤال
بمهر مهر تو آهن دلان شدند چو موم
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی محبت و سخا به دلها رسوخ پیدا کند، مانند موم انعطافپذیر میشوند و تحت تأثیر آن قرار میگیرند. محبت و بخشش میتواند دلها را نرم و پذیراتر کند، به طوری که حتی افرادی با دلهای سخت نیز تحت تأثیر قرار میگیرند.
تو ز آشیانه باز سپید خاسته ای
ز باز خانه نپرد بهیچ خالی بوم
هوش مصنوعی: تو از لانهات برخاستهای و از خانه باز نمیپری، حتی به هیچ جا نمیروی.
نظیر تو ز کریمان بدهر پیدا نیست
بهیچ شهر و نواحی بهیچ برزن و بوم
هوش مصنوعی: شما در میان مردم بامعرفت و بخشنده، یکتایید و هیچ کس در هیچ جایی به بزرگی و خوبی شما نمیرسد.
سخاوت و کرم و جود و مردمی هنر
ز خانواده تو شد نیام تو توم
هوش مصنوعی: سخاوت و نوعدوستی و بخشندگی هنرهای زیبای خانواده تو هستند و این ویژگیها به خاطر تو در وجودت پدید آمدهاند.
جمال دین پدر خویش را همی مانی
ستوده سیرت آیین و شأن و فعل و رسوم
هوش مصنوعی: خوبیها و زیباییهای دین خود را از پدرش به ارث برده است و به خاطر رفتار، آداب و رسومش ستایش شده است.
همه خصال تو و رسم تست نامعیوب
همه نهاد تو و فعل تست نامذموم
هوش مصنوعی: همه ویژگیها و رفتارهای تو بینقص و بدون عیب است، و هر چیزی که از تو برمیآید نیز قابل سرزنش نیست.
سران عصر ترا مادحند و تو ممدوح
مهان دهر ترا خادمند و تو مخدوم
هوش مصنوعی: در عصر کنونی، ستایشگران تو فراواناند و تو مورد ستایش و احترام هستی. بزرگانی که در این زمان وجود دارند، خدمتگزاران تو هستند و تو کسی هستی که مورد خدمت و توجه قرار داری.
سخن که جز بمدیح تو نظم کرده شود
سخن سرای بود ظالم و سخن مظلوم
هوش مصنوعی: هر سخنی که به جز ستایش تو بیان شود، به خودی خود ناعادلانه است و گفتار را به ظلمی نسبت میدهد.
بزرگوارا دانی که بنده را هر سال
بود رسومی از بذل وجود تو مرسوم
هوش مصنوعی: ای بزرگوار، آیا میدانی که هر سال من سنتهایی از بخشش و احسان تو دارم؟
ز سال پنج مه اندر گذشت و عیب منست
که قصه رفع نکردم چو کهتران خدوم
هوش مصنوعی: پنج سال سپری شد و من هیچ عذر و توجیهی برای اینکه قصهام را بازگو نکردم، ندارم، مثل خدمتکاران جوان.
خطی نویس بسوی وکیل خاصه خویش
علی الخصوص بنام رهی بدن معلوم
هوش مصنوعی: این جمله به معنای این است که شخصی نامهای به وکیل ویژه خود نوشته است و به وضوح و به نام او اشاره کرده است.
اگر چه لؤلؤ منشور باشد آن ببها
ز طبع بنده بها گیر لؤلؤ منظوم
هوش مصنوعی: هرچقدر که مروارید زیبا و مرغوب باشد، ارزش آن به طبیعت و روح من بستگی دارد. ارزش واقعی مروارید در نظم و ترکیب آن نهفته است.
نمیشه تا غم و شادی و کام و ناکامی است
بحکم یزدان بر بندگان او محکوم
هوش مصنوعی: زندگی پر از شادیها و غمها، موفقیتها و شکستهاست و همه این حالات به خواست خداوند بر بندگان او قدری شده است.
بقای عمر تو بادا بکام دل جاوید
دل ولی تو شاد و دل عدو مغموم
هوش مصنوعی: باشد که عمر تو به خوبی و خوشی سپری شود، دل شاد و پایدار داشته باش، اما دل دشمن تو در اندوه باشد.

سوزنی سمرقندی