گنجور

شمارهٔ ۱۱۳ - در مدح سعدالملک

ز گردون سعد اکبر داد پیغام
بدستوری که با شاه است همنام
که تا من سعد ملک آسمانم
تو خواهی بود سعدالملک اسلام
ز سعد اکبر ای صدر اکابر
تو محفوظی بدین اعزاز و اکرام
سپهر توسن تند حرون گشت
چو رامین ویس را امر ترا رام
سعاداتی که در هفت اخترانست
بنام بخت تو بخشیده قسام
تو مسعودی و شاهنشاه مسعود
وز اقبال شما مسعود ایام
دل ابنای ایام از شما شاد
چه از لشکر چه از خاص و چه از عام
تو آنصدری که از همنامی شاه
سعادت سعد اکبر را دهی وام
بوی ناظر شوی تا بر ممالک
شود ناظر ز چرخ آینه فام
ز قدر همت عالیت کیوان
کف پای تو بوسد کام و ناکام
غلامان ترا در رزمگاهست
بر افزون بهره مردی ز بهرام
بروز بزم چون خورشید باده
بتو لامع شود از مشرق جام
فزون از ذره خورشید تابند
ندیمان از تو برد انعام
بمجلس مطرب تو زهره زیبد
سرودش شادی آغاز و انجام
چو در دیوان شاه آئی خرامان
بساط از تو شرف گیرد بهر گام
همه اهل قلم پیشت قلم وار
بطوع از فرق سر سازند اقدام
عطارد بر فلک از هیچ حکمی
که تو راندی نه پیچد بر الف لام
چو نعل اسب تو باشد مه نو
ز نور روی تو گردد مه تام
تمامی در فنون فضل و دانش
بصدر سروری چست و باندام
ز آدم تا بعهد تو نیامد
چو صدر سروری ز اصلاب و ارحام
ببام مهتری مثل تو کس نیست
کریم بن الکریم از باب و از مام
نهاد ملک شاه شرق از تست
چو بستان در بهار تازه پدرام
بهار تازه گر بستان بیاراست
چو فردوس برین وقتست و هنگام
صبا از شاخ بادام اندرین فصل
گل افشاند سحرگاه از دو بادام
بهنگام گل بادام می نوش
ز دست ساقیان چشم بادام
شراب در غمی کز جام شامی
ز در غم نور گیرد تا حد شام
از آن خورشید بخت جام کز وی
پدید آید حریف پخته از خام
بجز مدح و ثنای خویش مینوش
چه مینوشی که اضغائست و احلام
شنود و گفت اندر مجلس تو
دهد جان را غذا از گوش و از کام
هرآن شعری که در وی مدح تو نیست
بنزد اهل دانش چیست دشنام
شود مداح را لفظ دری در
بنظم مدح تو در طبع نظام
دل ممدوح را تا صید خواهند
حکیمان سخندان سخن وام
بدانه و دام خال و زلف معشوق
دلت بادا شکار عشق مادام
تو قادر بر شکار خصم و قاهر
چنان چون بر گوزن و گور ضرغام
زبان سوزنی در نظم مدحت
سخن پیرای و بران همچو صمصام
چه گوید سوزنی چون هر چه بایست
ز گردون سعد اکبر داد پیغام

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ز گردون سعد اکبر داد پیغام
بدستوری که با شاه است همنام
هوش مصنوعی: از آسمان خوشبختی پیام بزرگی به دست کسی رسید که نامش با نام شاه یکی است.
که تا من سعد ملک آسمانم
تو خواهی بود سعدالملک اسلام
هوش مصنوعی: تا زمانی که من سعد ملک آسمان هستم، تو هم به عنوان سعدالملک اسلام خواهی بود.
ز سعد اکبر ای صدر اکابر
تو محفوظی بدین اعزاز و اکرام
هوش مصنوعی: ای بزرگترین بزرگ‌ها، تو به خاطر این احترام و بزرگی، در جایگاه والایی محفوظ هستی.
سپهر توسن تند حرون گشت
چو رامین ویس را امر ترا رام
هوش مصنوعی: آسمان به سرعت و تندی اسب جوانی درآمد، همان‌طور که رامین به ویس فرمان می‌دهد تا رام و آرام شود.
سعاداتی که در هفت اخترانست
بنام بخت تو بخشیده قسام
هوش مصنوعی: سعادتی که در افلاک و ستاره‌ها نهفته است به نام شانس و سرنوشت تو تقسیم شده است.
تو مسعودی و شاهنشاه مسعود
وز اقبال شما مسعود ایام
هوش مصنوعی: تو مسعودی هستی و چون شاهنشاه مسعود قدرتمند هستی و به برکت وجود تو، روزگار خوب و خوشی دارد.
دل ابنای ایام از شما شاد
چه از لشکر چه از خاص و چه از عام
هوش مصنوعی: دل مردم به خاطر شما خوشحال است، چه کسانی که در لشکر هستند و چه افراد خاص و عام.
تو آنصدری که از همنامی شاه
سعادت سعد اکبر را دهی وام
هوش مصنوعی: تو بهترین کسی هستی که می‌توانی به او کمک کنی و شانس سعادت را در اختیار او بگذاری.
بوی ناظر شوی تا بر ممالک
شود ناظر ز چرخ آینه فام
هوش مصنوعی: اگر بوی خوشی به مشام برسد، آن‌گاه خواهند توانست به شهرها و دیارها بروند و جهان را مانند آینه‌ای زیبا و رنگارنگ ببینند.
ز قدر همت عالیت کیوان
کف پای تو بوسد کام و ناکام
هوش مصنوعی: بزرگی و ارزش همت تو به قدری است که کیوان، که نماد بلندی و عظمت است، به پای تو احترام می‌گذارد و آن را می‌بوسد، چه برسد به کسانی که در زندگی موفق یا ناکام هستند.
غلامان ترا در رزمگاهست
بر افزون بهره مردی ز بهرام
هوش مصنوعی: غلامان تو در میدان جنگ هستند و بر تو افزون است که از بهرام، مردی بهره‌مند باشی.
بروز بزم چون خورشید باده
بتو لامع شود از مشرق جام
هوش مصنوعی: وقتی جشن و میگساری آغاز می‌شود، حالت و نور طلایی شراب در جام مانند درخشش خورشید از سمت شرق به چشم می‌آید.
فزون از ذره خورشید تابند
ندیمان از تو برد انعام
هوش مصنوعی: دوست من، بیشتر از نور خورشید، از وجود تو بهره‌مند می‌شویم و این نعمت را از تو می‌دانیم.
بمجلس مطرب تو زهره زیبد
سرودش شادی آغاز و انجام
هوش مصنوعی: در محفل نوازنده، زهره با خوشی و آوازش زیبایی می‌آفریند و شادی را آغاز و پایان می‌دهد.
چو در دیوان شاه آئی خرامان
بساط از تو شرف گیرد بهر گام
هوش مصنوعی: زمانی که به حضور پادشاه می‌روی و با شکوه قدم برمی‌داری، به خاطر وجود تو، مجالس و محفل‌ها ارزش و اعتبار بیشتری پیدا می‌کنند.
همه اهل قلم پیشت قلم وار
بطوع از فرق سر سازند اقدام
هوش مصنوعی: همه نویسندگان و اهل علم با احترام و اطاعت از تو، همچون قلمی که آماده‌ی نوشتن است، به تو نزدیک می‌شوند و به تو خدمت می‌کنند.
عطارد بر فلک از هیچ حکمی
که تو راندی نه پیچد بر الف لام
هوش مصنوعی: عطارد در آسمان تحت تأثیر هیچ دستوری از تو نچرخد و به حالت خود باقی بماند.
چو نعل اسب تو باشد مه نو
ز نور روی تو گردد مه تام
هوش مصنوعی: وقتی که ماه نو به مانند نعل اسب تو باشد، زیبایی چهره‌ات باعث می‌شود که مانند ماه کامل درخشان شود.
تمامی در فنون فضل و دانش
بصدر سروری چست و باندام
هوش مصنوعی: تمامی در زمینه‌های مختلف علم و دانش، با کمال و شایستگی مانند سروری آماده و مسلط است.
ز آدم تا بعهد تو نیامد
چو صدر سروری ز اصلاب و ارحام
هوش مصنوعی: از زمان آدم تا زمانی که تو به دنیا آمدی، کسی در جایگاه رفیع سروری به وجود نیامده است. این مقام و عظمت تنها از نسل‌های مختلف و از رحم‌ها به وجود نمی‌آید.
ببام مهتری مثل تو کس نیست
کریم بن الکریم از باب و از مام
هوش مصنوعی: هیچ‌کس مانند تو در مقام بزرگی و فضیلت نیست؛ تو از نسل نیکان و بزرگانی هستی که هم از پدر و هم از مادر به کرامت و بزرگی شناخته می‌شوی.
نهاد ملک شاه شرق از تست
چو بستان در بهار تازه پدرام
هوش مصنوعی: حکومت شاه شرق به دست توست، همان‌طور که باغ در بهار شکوفا و تازه می‌شود.
بهار تازه گر بستان بیاراست
چو فردوس برین وقتست و هنگام
هوش مصنوعی: بهار تازه اگر باغ را زینت بخشد، مانند بهشت است و زمان مناسبی برای این کار است.
صبا از شاخ بادام اندرین فصل
گل افشاند سحرگاه از دو بادام
هوش مصنوعی: نسیم صبحگاهی در این فصل، گل‌ها را از درخت بادام می‌پاشد و زیبایی این لحظه را به نمایش می‌گذارد.
بهنگام گل بادام می نوش
ز دست ساقیان چشم بادام
هوش مصنوعی: وقتی زمان مناسب است، از شراب گل بادام بنوش و در این حال به چشمان زیبا و جذاب ساقیان نگاه کن.
شراب در غمی کز جام شامی
ز در غم نور گیرد تا حد شام
هوش مصنوعی: شراب در حالی به نشاط می‌آید که از غم و اندوهی که دارد، رنگ و عطر می‌گیرد و به نوعی خودش را شبیه به غم‌های شبانه می‌کند.
از آن خورشید بخت جام کز وی
پدید آید حریف پخته از خام
هوش مصنوعی: از آن خورشید روشنایی که بخت انسان را نمایان می‌سازد، کسی که با تجربه و پخته است از خامی و ناپختگی دور می‌شود.
بجز مدح و ثنای خویش مینوش
چه مینوشی که اضغائست و احلام
هوش مصنوعی: مدح و ستایش خودت را فراموش کن و چیزی نبنویس، چون آنچه می‌نویسی خیالات و خواب‌هاست.
شنود و گفت اندر مجلس تو
دهد جان را غذا از گوش و از کام
هوش مصنوعی: در مجلس تو، کسی که می‌شنود و صحبت می‌کند، جانش را با شنیدن و گفتن تغذیه می‌کند.
هرآن شعری که در وی مدح تو نیست
بنزد اهل دانش چیست دشنام
هوش مصنوعی: هر شعری که در آن ستایشی از تو وجود ندارد، در نظر اهل دانش به مثابهٔ ناسزا است.
شود مداح را لفظ دری در
بنظم مدح تو در طبع نظام
هوش مصنوعی: مداح تو، با زبان فارسی و با نثر خوب، در بیان زیبایی‌های تو شعری خواهد سرود.
دل ممدوح را تا صید خواهند
حکیمان سخندان سخن وام
هوش مصنوعی: حکیمان و سخنوران زمانی که در پی گرفتن دل محبوب باشند، از سخنان زیبا و دلربا استفاده می‌کنند.
بدانه و دام خال و زلف معشوق
دلت بادا شکار عشق مادام
هوش مصنوعی: بدان که زیبایی‌ها و ویژگی‌های معشوق چون طعمه‌ای است که برای قلب تو همیشه وجود دارد و می‌تواند تو را همواره در عاشقانه‌ها غرق کند.
تو قادر بر شکار خصم و قاهر
چنان چون بر گوزن و گور ضرغام
هوش مصنوعی: تو می‌توانی به راحتی دشمنان را به دام بینداز و بر آن‌ها تسلط یابی، درست مانند اینکه بر شکار گوزن و شیر جنگل مسلط هستی.
زبان سوزنی در نظم مدحت
سخن پیرای و بران همچو صمصام
هوش مصنوعی: زبان مانند سوزن در بیان مدح و ستایش دقیق و برنده است، مانند شمشیری تیز و کارآمد.
چه گوید سوزنی چون هر چه بایست
ز گردون سعد اکبر داد پیغام
هوش مصنوعی: شاعر به این نکته اشاره می‌کند که سوزنی (و یا هر فردی) چه می‌تواند بگوید، وقتی که هر چیزی که باید از طرف آسمان و در خوشبختی و خیر بزرگ فرستاده شده، به او رسیده است.