گنجور

شمارهٔ ۱۱۱ - در مدح حسام الدین

ای حسام دگر از گوهر والای حسام
ملک کامروا بر علمای اعلام
سیف و برهان و حسام از تو بنازند که تو
خلف صالحی از سیف وز برهان و حسام
اگر اسلاف تو در دار سلامند مقیم
هر مقامی که بوی هست بتو دار سلام
شد ره دار سلام آن سپرد در عالم
که وی آید بر تو تا بروی تو بسلام
دیده روح الامین سرمه کند خاک رهی
که بران مرکب میمون تو بگذارد گام
فرخ آنشهر که کردی تو بدان شهر نزول
خرم آن خانه که کردی تو در آن خانه خرام
نخشب ای صدر باقبال خرامیدن تو
مکه شد از شرف و مدرسه چون بیت حرام
تا درین مکه و این بیت حرامی از رشک
نیست آن مکه و آن بیت حرم را آرام
توئی آن صاحب صدری که بتو صاحب شرع
علم شرع خود افراخته دارد مادام
بی نیازان را در شام بد آنرسم که چون
خانه پر زر شد بر بام زدندی اعلام
بی نیازی بنمائی تو و گر ننمائی
علم علم ترا عرش بود گوشه یام
هر چه در روی زمین هست یکی ناموری
که بدو شرع رسول قرشی گیرد نام
همه شاگرد و غلام پدر و جد تواند
وانکه زین زمره برونست ندانم که کدام
کس نظیر تو روا نیست بمیدان نظر
که روا نیست نظیر پسر خواجه غلام
هرکه دعوی اقامت کند اندر ره دین
تا غلام تو ندانند بخونیدش نام
هر که بر نکته تو لام لم آرد بزبان
لام الف ورا زبانش بشکافد در کام
داد مرطبع ترا قوت احیای سخن
آنکه او دارد و بس قدرت احیای عظام
چون سخن در نظر از لفظ تو اندام گرفت
بعدم باز رود خصم تو اندام اندام
نارد ایام ترا مثل و عدیل اندر شرع
که حسام شده را باز نیارد ایام
طمع از مثل و عدیل تو بباید برداشت
چو حسام نظرت آخته گردد ز نیام
تو کریم بن کریمی و تواضع کردن
هست رسم و سیر عادت ابناء کرام
این تواضع که تو کردی بحق فخرالدین
که برون آمدنی نیست ازین عهده وام
هرگز اندر دل فخرالدین این هم نبود
که رسد از تو بزرگیش بدین استحکام
یار شاهنشه دنیا بدو میهمان عزیز
عذر و تقصیر پذیرفت بفضل از خدام
تو که شاهنشه دینی ز ره فضل و کرم
عذر بپذیر که زیبد ز تو فضل و اکرام
میزبان تو بجانست و بدل فخرالدین
جان و دل بهره تو نان و نمک بهره عام
تا بود شمس فلک نور ده ماه و نجوم
تا نینجامد دور فلک آینه فام
شمس اسلام توئی درس تو بر ماه و نجوم
دادن تو ز تو هرگز نپذیرد انجام
هر مرادی که ترا دینی و دنیائی هست
آن مراد تو محصل شده بادا و تمام

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای حسام دگر از گوهر والای حسام
ملک کامروا بر علمای اعلام
هوش مصنوعی: ای حسام، دیگر از گوهر ارزشمند حسام، که برای علمای بزرگ و شناخته شده، خوش‌یمن و موفق است.
سیف و برهان و حسام از تو بنازند که تو
خلف صالحی از سیف وز برهان و حسام
هوش مصنوعی: شمشیر و دلیل و سلاح از تو نشأت گرفته‌اند، زیرا تو نسل صالح و نیکویی از شمشیر و دلیل و سلاح هستی.
اگر اسلاف تو در دار سلامند مقیم
هر مقامی که بوی هست بتو دار سلام
هوش مصنوعی: اگر نیاکان تو در بهشت زندگی می‌کنند، هر جایی که عطر آنجا وجود داشته باشد، تو هم به بهشت خواهی رفت.
شد ره دار سلام آن سپرد در عالم
که وی آید بر تو تا بروی تو بسلام
هوش مصنوعی: سلام به او که در این دنیا آمده و به تو نزدیک می‌شود تا تو هم به او سلام کنی.
دیده روح الامین سرمه کند خاک رهی
که بران مرکب میمون تو بگذارد گام
هوش مصنوعی: چشم فرشته‌ی وحی، خاکی را که پای مرکب خوشبخت تو بر آن می‌نشیند، سیاه می‌کند.
فرخ آنشهر که کردی تو بدان شهر نزول
خرم آن خانه که کردی تو در آن خانه خرام
هوش مصنوعی: شهر خوشبختی آن است که تو در آن جا سکونت داشته‌ای و خانه‌ای که تو در آن زندگی می‌کنی، مکان شادی و رونق است.
نخشب ای صدر باقبال خرامیدن تو
مکه شد از شرف و مدرسه چون بیت حرام
هوش مصنوعی: ای صدر نخشب، با قدم‌های پر افتخارت، مکه به خاطر مقام و احترام تو، به حدی ارزشمند شده که مدرسه‌ها مانند خانه کعبه به شمار می‌روند.
تا درین مکه و این بیت حرامی از رشک
نیست آن مکه و آن بیت حرم را آرام
هوش مصنوعی: در این مکان مقدس و در این خانه حرام، هیچ نیازی به حسادت نیست؛ زیرا آن مکه و آن خانه آرامش و امنیت را به ارمغان می‌آورند.
توئی آن صاحب صدری که بتو صاحب شرع
علم شرع خود افراخته دارد مادام
هوش مصنوعی: تو آن کسی هستی که علم و دانش دینی را به خوبی درک کرده‌ای و این علم همیشه در دلت برقرار است.
بی نیازان را در شام بد آنرسم که چون
خانه پر زر شد بر بام زدندی اعلام
هوش مصنوعی: بی‌نیازان در شب‌های تار، به حالتی در آمده‌اند که وقتی خانه‌شان پر از طلا و جواهر می‌شود، در بالای آن علامت و نشانه‌ای می‌زنند.
بی نیازی بنمائی تو و گر ننمائی
علم علم ترا عرش بود گوشه یام
هوش مصنوعی: اگر تو خود را بی‌نیاز نشان دهی یا حتی اگر نشان ندهی، علم و دانش تو به اندازه‌ای بلند و والا است که در عرش و بلندای آسمان‌ها جای دارد.
هر چه در روی زمین هست یکی ناموری
که بدو شرع رسول قرشی گیرد نام
هوش مصنوعی: تمام آنچه که در جهان وجود دارد، به نوعی به یک شخصیت برجسته و شناخته شده مربوط می‌شود که دیگران به خاطر آنچنان جایگاهی، به اصول و قوانین او احترام می‌گذارند.
همه شاگرد و غلام پدر و جد تواند
وانکه زین زمره برونست ندانم که کدام
هوش مصنوعی: هر کس از خانواده و نسل قبل خود را به عنوان شاگرد و خدمتکار معرفی می‌کند، اما نمی‌دانم که چه کسی از این جمع خارج است و هنوز به من شناخته شده نیست.
کس نظیر تو روا نیست بمیدان نظر
که روا نیست نظیر پسر خواجه غلام
هوش مصنوعی: هیچ‌کس در میدان نگاه و توجه از تو شایسته‌تر نیست، مانند پسر خواجه‌ی غلام.
هرکه دعوی اقامت کند اندر ره دین
تا غلام تو ندانند بخونیدش نام
هوش مصنوعی: هر کسی که در مسیر دین ادعای ثابت قدمی و ادامه مسیر کند، تا زمانی که او را به نام تو نشناسند و برایت ارزش قائل نشوند، در حقیقت در این راه بی‌مقدار است.
هر که بر نکته تو لام لم آرد بزبان
لام الف ورا زبانش بشکافد در کام
هوش مصنوعی: هر کسی که نتواند به خوبی نکات دقیق و عمیق تو را بیان کند، زبانش در حلقش می‌شکند و نمی‌تواند چیزی بگوید.
داد مرطبع ترا قوت احیای سخن
آنکه او دارد و بس قدرت احیای عظام
هوش مصنوعی: این بیت به بیان این نکته می‌پردازد که تنها کسی که قدرت زنده کردن سخن و احیای آن را دارد، خود آن سخن را به تنهایی داراست. به عبارت دیگر، قدرت بیان و زنده کردن معانی و احساسات در سخن فقط در دست کسی است که به آن دانش و توانایی خاص دست یافته باشد.
چون سخن در نظر از لفظ تو اندام گرفت
بعدم باز رود خصم تو اندام اندام
هوش مصنوعی: وقتی که کلام تو در نظر دیگران شکل می‌گیرد و جلوه می‌کند، دشمن تو نیز به تدریج و به آرامی به تو پاسخ می‌دهد و واکنش نشان می‌دهد.
نارد ایام ترا مثل و عدیل اندر شرع
که حسام شده را باز نیارد ایام
هوش مصنوعی: به نظر می‌رسد روزگار به تو همچون برادر و هم‌تراز است که در دین و قانون چیزی از تو کم نمی‌کند و زمان نمی‌تواند تو را به عقب براند.
طمع از مثل و عدیل تو بباید برداشت
چو حسام نظرت آخته گردد ز نیام
هوش مصنوعی: باید از انتظار و طمع به مانند تو دست برداشت، چون شمشیر نگاه تو از پوشش خود بیرون می‌آید.
تو کریم بن کریمی و تواضع کردن
هست رسم و سیر عادت ابناء کرام
هوش مصنوعی: تو از نسل کریمان هستی و تواضع کردن از آداب و سنت فرزندان بزرگوار است.
این تواضع که تو کردی بحق فخرالدین
که برون آمدنی نیست ازین عهده وام
هوش مصنوعی: این فروتنی که تو به نمایش گذاشتی واقعاً قابل تحسین است، زیرا فردی مانند فخرالدین قادر نیست از این مسئولیت بزرگ برآید.
هرگز اندر دل فخرالدین این هم نبود
که رسد از تو بزرگیش بدین استحکام
هوش مصنوعی: فخرالدین هرگز تصور نمی‌کرد که بزرگی‌اش به این اندازه محکم و استوار باشد.
یار شاهنشه دنیا بدو میهمان عزیز
عذر و تقصیر پذیرفت بفضل از خدام
هوش مصنوعی: دوست محبوب شاهنشاه عالم به عنوان مهمان گرامی پذیرفته شد و به خاطر لطف خداوند، عذر و خطاهای او مورد قبول واقع گردید.
تو که شاهنشه دینی ز ره فضل و کرم
عذر بپذیر که زیبد ز تو فضل و اکرام
هوش مصنوعی: ای کسی که در دین، بزرگی و مقام بلندی داری، با کمال مهربانی و بزرگواری، لطفاً عذری را که از من می‌خواهی بپذیر، زیرا تو شایسته‌ی بخشش و کرامت هستی.
میزبان تو بجانست و بدل فخرالدین
جان و دل بهره تو نان و نمک بهره عام
هوش مصنوعی: میزبان تو با جان و دل خدمت می‌کند و فخرالدین هم از دل و جان برای تو ارزش قائل است. تو در ازای این محبت تنها نان و نمک معمولی را دریافت می‌کنی که برای همگان است.
تا بود شمس فلک نور ده ماه و نجوم
تا نینجامد دور فلک آینه فام
هوش مصنوعی: تا زمانی که خورشید و نور ماه و ستاره‌ها در آسمان وجود دارند، و تا زمانی که گردش آسمان پایان نگیرد، آینه‌ای که رنگی دارد نیز بر جای خواهد ماند.
شمس اسلام توئی درس تو بر ماه و نجوم
دادن تو ز تو هرگز نپذیرد انجام
هوش مصنوعی: تو خورشید دین و مکتب هستی و علم تو به اندازه‌ای درخشان است که دیگران نمی‌توانند به حقیقت و پایانی که تو ارائه می‌دهی، دست یابند.
هر مرادی که ترا دینی و دنیائی هست
آن مراد تو محصل شده بادا و تمام
هوش مصنوعی: هر خواسته و آرزویی که در زندگی داری، چه مربوط به مسائل دینی باشد و چه به امور دنیوی، امیدوارم که به آن دست پیدا کنی و به fruition برسد.