شمارهٔ ۱۰۸ - در مدح شاه توران
نهاد ملکت توران شد آباد و خوش و خرم
بسلطان زاده توران شهنشاه همه عالم
بعالم تا بنی آدم ز عدل او بیاساید
خدای علم او را داد شاهی بر بنی آدم
جهانداری که از ده قرن پیش از هیبت باسش
ز ملک خویش باز استاد ابراهیم بن ادهم
بملک ارسلان خاقان درآمد باز فرزندش
ببخت و طالع میمون به رأی ثابت و محکم
هران منبر که از نامش بیاراید گه خطبه
ز بام عرش گویندش ملایک مرحبا هر دم
سلیمان نبی شاید فرستد تخت بلقیسش
بدین مژده که آوردند زی انگشت او خاتم
خلیل الله بران خاطب که بر خاقان کند خطبه
ز فردوس علا گوید دلت ابری که بار و نم
ز عدلش گیتی آبادان شود چونان کزین جانب
بزیر سایه بتوان رفت سوی کعبه و زمزم
ز سهم او چنان گردد که داد خویش بستاند
تذرو از باز و میش از گرگ و گور از نیروی ضیغم
سپاهی و رعیت را چو خاقان سوی ملک خود
خرامید و خرم بنشست دلها شد خوش و خرم
نهاد ملکت توران عروسی بود تا اکنون
نقاب از روی خود نگشاد بر شاهان نامحرم
سپهداران تورانرا شهی شایسته بایستی
که پیش او بشایستی نهادن دستها بر هم
مر ایشانرا بدین همت شهی شایسته داد ایزد
ز نسل ارسلان خاقان غازی خسرو اعظم
سپهداران کمر بستند پیش تخت او صف صف
بران رسم و بران سیرت که جنی پیش تخت جم
جراحت بود بر دلها ز هجر ارسلان خاقان
کنون از وصل فرزندش جراحت را بود مرهم
چو خاقان از رعیت شاد باشد وز حشم خوشدل
حشم را دل بود شادان رعیت را نماند غم
که یارد کرد قصد این خجسته ملک تا باشد
اگر سیاره بفشاند ازین نیلوفری طارم
ایا مر پادشاهی را به از دارای بن دارا
و یا مر وصف مردی را به از سهراب بن رستم
ز هر جانب جهانداران خوهند آمد بعهد تو
بطاعت راست کرده دل بخدمت داد قامت خم
همه با ثروت قارون همه با قوت قارن
همه با فر افریدون همه با نیروی نیرم
بالقاب تو آرایند در هر کشوری منبر
رقم نام تو فرمایند بر دینار و بر درهم
ولایت از تو در خواهند و از منشور و فرمانت
ز یکدیگر بدست آرند ملک و ملک بیش و کم
همه شاهان ترا دانند شاهنشاه بی مشکل
چو گفتم بر خردمندان نباشد مشکل و مبهم
الا تا بر زبان خلق باشد این مثل جاری
که گردد خرم و پدرام ملک از عدل و کشت از نم
نم عدل تو برگشت امید آنکسان بادا
که ملکت از دعاشان شد قوی بنیاد و مستحکم
همی تا گردش چرخ سبک دوران همی زاید
شب مظلم ز روز روشن و روز از شب مظلم
بقای روز عمرت باد شاها تا بدان یک شب
که روز حشر خواهد بود چون برزد سپیده دم
شمارهٔ ۱۰۷ - چیم کیم: ز هر بدی که تو دانی هزار چندانمشمارهٔ ۱۰۹ - در مدح شمس الدین: محترم شاه شریعت آمد از بیت الحرم
اطلاعات
وزن: مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن مفاعیلن (هزج مثمن سالم)
قالب شعری: قصیده
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
نهاد ملکت توران شد آباد و خوش و خرم
بسلطان زاده توران شهنشاه همه عالم
هوش مصنوعی: سرزمین توران به واسطه سلطان زادهای که از نسل شاهان است، آباد و شاداب شد و این شادی در تمام عالم گسترش یافت.
بعالم تا بنی آدم ز عدل او بیاساید
خدای علم او را داد شاهی بر بنی آدم
هوش مصنوعی: خداوند به انسانها پادشاهی بخشید تا در جهان به عدالت زندگی کنند و این علم و دانش را به آنها عطا کرد.
جهانداری که از ده قرن پیش از هیبت باسش
ز ملک خویش باز استاد ابراهیم بن ادهم
هوش مصنوعی: شخصی که در طول تاریخ به عنوان یک پادشاه بزرگ شناخته میشود و از قدرت و عظمت خود در حکمرانی بهرهمند است، به مانند ابراهیم بن ادهم، که از مقام و سلطنت خود فاصله گرفته و به زندگی ساده و زاهدانه روی آورده است.
بملک ارسلان خاقان درآمد باز فرزندش
ببخت و طالع میمون به رأی ثابت و محکم
هوش مصنوعی: فرزند ارسلان خاقان به سرزمین پدرش بازگشت و با خوشاقبالی و سرنوشت خوب، به یک رأی قاطع و محکم دست یافت.
هران منبر که از نامش بیاراید گه خطبه
ز بام عرش گویندش ملایک مرحبا هر دم
هوش مصنوعی: هر منبری که به نام او زینت داده شود، فرشتگان هر لحظه میگویند: "سلام بر تو"، زیرا در آنجا خطبهای ایراد میشود که از جایگاه عرش بهحساب میآید.
سلیمان نبی شاید فرستد تخت بلقیسش
بدین مژده که آوردند زی انگشت او خاتم
هوش مصنوعی: شاید سلیمان نبی خبر داده باشد که تخت بلقیس را آوردند و این خبر با نشانی از انگشت او به دست آمده است.
خلیل الله بران خاطب که بر خاقان کند خطبه
ز فردوس علا گوید دلت ابری که بار و نم
هوش مصنوعی: خلیلالله بران بر کسی خطبه میخواند که بر شاه بزرگ است، در حالی که از بهشت برین سخن میگوید. دل تو در این حال، مانند آسمان ابری است که باران و ریزش دارد.
ز عدلش گیتی آبادان شود چونان کزین جانب
بزیر سایه بتوان رفت سوی کعبه و زمزم
هوش مصنوعی: با عدالت او، دنیا رونق مییابد، مانند این که از این سو، زیر سایهاش میتوان به سوی کعبه و چشمه زمزم رفت.
ز سهم او چنان گردد که داد خویش بستاند
تذرو از باز و میش از گرگ و گور از نیروی ضیغم
هوش مصنوعی: از سهم او به گونهای خواهد بود که حق خود را بگیرد، مانند اینکه طعمه به دست آمده از باز و میش از گرگ و گور از قدرت شیر به سرنوشت خود میرسد.
سپاهی و رعیت را چو خاقان سوی ملک خود
خرامید و خرم بنشست دلها شد خوش و خرم
هوش مصنوعی: زمانی که فرمانروا به سوی سرزمین خود رفت و در آرامش نشست، دلهای مردم شاد و خوشحال شد.
نهاد ملکت توران عروسی بود تا اکنون
نقاب از روی خود نگشاد بر شاهان نامحرم
هوش مصنوعی: ملک توران در گذشته به مانند یک عروس بود که تا به حال چهرهاش را به روی شاهان ناآشنا نشان نداده است.
سپهداران تورانرا شهی شایسته بایستی
که پیش او بشایستی نهادن دستها بر هم
هوش مصنوعی: سپاهداران توران باید به حضوری شایسته از سوی یک فرمانده بزرگ قابل احترام، دستهایشان را بر هم بگذارند و به هم احترام بگذارند.
مر ایشانرا بدین همت شهی شایسته داد ایزد
ز نسل ارسلان خاقان غازی خسرو اعظم
هوش مصنوعی: خداوند به این کوشش و همت، پادشاهی شایسته از نسل ارسلان و خاقان غازی، یعنی خسرو اعظم را عطا کرد.
سپهداران کمر بستند پیش تخت او صف صف
بران رسم و بران سیرت که جنی پیش تخت جم
هوش مصنوعی: نظامیگران با هم صف بستهاند و در برابر تخت او آمادهایستند، همچون ارواحی که پیش تخت پادشاهی قرار دارند.
جراحت بود بر دلها ز هجر ارسلان خاقان
کنون از وصل فرزندش جراحت را بود مرهم
هوش مصنوعی: راز دلها از دوری ارسلان خاقان بر دلها زخم زده بود، اما اکنون با وصال فرزندش، آن جراحتها بهبود یافته و مرهمی یافتهاند.
چو خاقان از رعیت شاد باشد وز حشم خوشدل
حشم را دل بود شادان رعیت را نماند غم
هوش مصنوعی: وقتی که امپراتور از رعیت خود راضی و خوشحال باشد و نگهبانان و همراهانش نیز دل شاد داشته باشند، دیگر برای رعیت هیچ اندوهی باقی نمیماند.
که یارد کرد قصد این خجسته ملک تا باشد
اگر سیاره بفشاند ازین نیلوفری طارم
هوش مصنوعی: دوست و یاوری که در نظر دارد به این سرزمین خوشبختی کمک کند، اگر ستارهای از این نیلوفر آبی بر افشاند، میتواند برکت و خوشبختی را به ارمغان آورد.
ایا مر پادشاهی را به از دارای بن دارا
و یا مر وصف مردی را به از سهراب بن رستم
هوش مصنوعی: آیا ثروت و دارایی یک پادشاه را برتر از داراییهای یک ثروتمند میدانید یا توصیف یک مرد را برتر از توصیف سهراب، فرزند رستم؟
ز هر جانب جهانداران خوهند آمد بعهد تو
بطاعت راست کرده دل بخدمت داد قامت خم
هوش مصنوعی: از هر سو کسانی که در دنیا قدرت دارند، به عهد و پیمان تو خواهند آمد و با دل و جان خود برای خدمت به تو آماده هستند، و برای این کار خود، قامتشان را خم کردهاند.
همه با ثروت قارون همه با قوت قارن
همه با فر افریدون همه با نیروی نیرم
هوش مصنوعی: همه مردم با ثروت قارون، با قدرت قارن، با عظمت افریدون و با نیروی نیرم زندگی میکنند.
بالقاب تو آرایند در هر کشوری منبر
رقم نام تو فرمایند بر دینار و بر درهم
هوش مصنوعی: در هر کشوری که بروی، به خاطر زیبایی و شخصیت تو تزییناتی انجام میدهند و نام تو را بر روی سکهها حک میکنند تا نشاندهنده ارزش و اعتبار تو باشد.
ولایت از تو در خواهند و از منشور و فرمانت
ز یکدیگر بدست آرند ملک و ملک بیش و کم
هوش مصنوعی: مردم از تو خواستار رهبری و راهنمایی هستند و به دنبال دستورها و فرمانهای تو هستند تا بتوانند قدرت و حاکمیت را به دست آورند، چه بیشتر و چه کمتر.
همه شاهان ترا دانند شاهنشاه بی مشکل
چو گفتم بر خردمندان نباشد مشکل و مبهم
هوش مصنوعی: تمامی پادشاهان تو را میشناسند، ای شاه بزرگ. چون گفتم، برای خردمندان هیچ چیزی نه دشوار است و نه نامشخص.
الا تا بر زبان خلق باشد این مثل جاری
که گردد خرم و پدرام ملک از عدل و کشت از نم
هوش مصنوعی: بگذارید تا این مثل در زبان مردم بگردد، زیرا که در نتیجهی آن، سرزمین از عدالت آباد و کشاورزی و میوهداری رونق خواهد گرفت.
نم عدل تو برگشت امید آنکسان بادا
که ملکت از دعاشان شد قوی بنیاد و مستحکم
هوش مصنوعی: نه تنها مردم از عدالت تو ناامید نمیشوند، بلکه دعای آنها باعث میشود که حکمت و قدرت حاکمیت تو مستحکمتر و قویتر شود.
همی تا گردش چرخ سبک دوران همی زاید
شب مظلم ز روز روشن و روز از شب مظلم
هوش مصنوعی: همیشه با چرخش زمان، شب تاریک از روز روشن به وجود میآید و همچنین روز نیز از شب تاریک اضافه میشود.
بقای روز عمرت باد شاها تا بدان یک شب
که روز حشر خواهد بود چون برزد سپیده دم
هوش مصنوعی: عمر تو ای شاه، امیدوارم تا روزی که روز قیامت خواهد بود، ادامه پیدا کند. این روز، مانند صبح زود خواهد آمد.

سوزنی سمرقندی