شمارهٔ ۷
امروز مرا فرقت آن روی چو ماه است
در هجر ندانم که در آفاق چه ماه است
از خلق نخواهم که کنم درد تو پنهان
اما چه کنم این دو رخ زرد گواه است
گوید که مکش آه، مرا آه چه سازد
خورسندی بیمار چو از ناله و آه است
زلف آمد و بگرفت همه عارض او را
آشفتگی من همه از زلف سیاه است
کردم نظری و دلم افتاد درین قید
از قید دل ای دیده ترا عین گناه است
ای دل چو اسیر سر زلف و ذقنی تو
شب حاضر خود باش که در راه تو چاه است
باشد رخ صوفی و قدوم تو چو در شهر
مقبول بود زر که برو سکه شاه است
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعیل مفاعیل فعولن (هزج مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
امروز مرا فرقت آن روی چو ماه است
در هجر ندانم که در آفاق چه ماه است
هوش مصنوعی: امروز دوری و جدایی از آن چهره زیبای چون ماه، برای من طاقتفرساست و نمیدانم در این دنیا چه زیبایی دیگری وجود دارد.
از خلق نخواهم که کنم درد تو پنهان
اما چه کنم این دو رخ زرد گواه است
هوش مصنوعی: من نمیخواهم که دیگران زخمهای تو را از من پنهان کنند، اما چه کنم که چهرهی بیروح و زرد تو خود نشاندهندهی درد توست.
گوید که مکش آه، مرا آه چه سازد
خورسندی بیمار چو از ناله و آه است
هوش مصنوعی: میگوید که نگذار آه بکشم، زیرا آه من چه سودی دارد. شادی بیمار از ناله و آه او ناشی میشود.
زلف آمد و بگرفت همه عارض او را
آشفتگی من همه از زلف سیاه است
هوش مصنوعی: زلف محبوب به چهره او پیچیده و در بیناییام اختلال به وجود آورده است. تمام این آشفتگی من ناشی از آن زلف سیاه است.
کردم نظری و دلم افتاد درین قید
از قید دل ای دیده ترا عین گناه است
هوش مصنوعی: من به دنیا نگاه کردم و متوجه شدم که گرفتار عشق شدهام. ای چشم، این نگاه کردن تو به من، خود گناهی است بزرگ.
ای دل چو اسیر سر زلف و ذقنی تو
شب حاضر خود باش که در راه تو چاه است
هوش مصنوعی: ای دل، وقتی که تو در دام زیباییهای او گرفتار شدهای، باید در این شب تنها به فکر خودت باشی، چرا که در مسیر عشق تو، خطرها و مشکلاتی lurking است.
باشد رخ صوفی و قدوم تو چو در شهر
مقبول بود زر که برو سکه شاه است
هوش مصنوعی: اگر چهرهی صوفی و حضور تو در این شهر مورد پسند باشد، آن وقت مانند سکهی طلا در دست مردم ارزشمند خواهد بود، چرا که تو خود نماد والایی و ارزشمندی.