گنجور

شمارهٔ ۶

مرا عشق تو رسوای جهان ساخت
چو مشک او را بلی نتوان نهان ساخت
مرا گویند بی او صبر پیش آر
کجا بر آتش سوزان توان ساخت
نمی سازد دلم بی او به جانم
اگر آن شوخ من با این و آن ساخت
قتیل غمزه و ابروی اویم
چه حاجت تیغ با تیر و کمان ساخت
نهان می داشتم در دل غمت را
لب خشک و رخ زردم عیان ساخت
میان بر بست بهر کشتن من
خدا ا و را به جانم مهربان ساخت
جز اندوه و فراق یار، صوفی
غم دیگر ندارد، هم به آن ساخت

اطلاعات

وزن: مفاعیلن مفاعیلن فعولن (هزج مسدس محذوف یا وزن دوبیتی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

مرا عشق تو رسوای جهان ساخت
چو مشک او را بلی نتوان نهان ساخت
هوش مصنوعی: عشق تو باعث شده تا من در نظر همه معروف و شناخته شوم، همان‌طور که نمی‌توان عطری قوی مثل مشک را پنهان کرد.
مرا گویند بی او صبر پیش آر
کجا بر آتش سوزان توان ساخت
هوش مصنوعی: می‌گویند بدون او صبر کن، اما چگونه می‌توان در آتش سوزان تاب آورد؟
نمی سازد دلم بی او به جانم
اگر آن شوخ من با این و آن ساخت
هوش مصنوعی: دل من بدون او به هیچ چیز راضی نمی‌شود؛ اگر آن محبوب بازیگوش من با دیگران همدلی کند، این برای من قابل تحمل نیست.
قتیل غمزه و ابروی اویم
چه حاجت تیغ با تیر و کمان ساخت
هوش مصنوعی: من در برابر غمزه و ابروی او کشته شده‌ام، دیگر نیازی به شمشیر و تیر و کمان نیست.
نهان می داشتم در دل غمت را
لب خشک و رخ زردم عیان ساخت
هوش مصنوعی: غم تو را در دل پنهان کرده بودم، اما لب‌های خشک و چهره زردم نشان‌دهنده آن هستند.
میان بر بست بهر کشتن من
خدا ا و را به جانم مهربان ساخت
هوش مصنوعی: در دل من، خداوند محبت زیادی نسبت به او (شخصی که بین ما قرار دارد) ایجاد کرد، تا برای کشتن من اقدام نکند.
جز اندوه و فراق یار، صوفی
غم دیگر ندارد، هم به آن ساخت
هوش مصنوعی: تنها غم و اندوه جدایی یار است که صوفی را آزار می‌دهد و او به همین موضوع عادت کرده است.