گنجور

شمارهٔ ۵۷

دل چو دید آن شکرین‌لب‌ها و مشکین‌خال او
می‌شود دیوانه چون من آه و مسکین حال او
می خرامید آن نگار و در پیش می شد رقیب
خوش بود عمر ای دریغا مرگ در دنبال او
هر که را شد دل اسیر زلف مه رویی دگر
بسته دام بلا شد مرغ فارغ بال او
قابل تاج سلاطین هیچ می دانی که کیست
آن سری کاندر جهان شد ساعتی پامال او
باشد این دل وارهد از دست شاهین غمش
هست همچو صعوه ای چون باز در چنگال او
خاطرم در ره تفال داشت پیش آمد رقیب
خی و ری آمد بلی نیکو نباشد فال او
لعل او زهاد را سرمست دارد روز و شب
باده حمراست گویی آن لبان آل او
کی فروشد او به جان بنده خاک پای خویش
بهتر از هر دو جهان باشد چو یک مثقال او
عقل و هوش و جان و دل بربوده از صوفی رخش
کی تواند گفت شعری خوش زبان لال او

اطلاعات

وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دل چو دید آن شکرین‌لب‌ها و مشکین‌خال او
می‌شود دیوانه چون من آه و مسکین حال او
هوش مصنوعی: وقتی دل به دیدن لب‌های شیرین و خال‌های خوشبو او می‌نشیند، مثل من دیوانه و بی‌تاب می‌شود و حالش به شدت خراب می‌گردد.
می خرامید آن نگار و در پیش می شد رقیب
خوش بود عمر ای دریغا مرگ در دنبال او
هوش مصنوعی: آن معشوق به زیبایی در حال حرکت بود و فرد دیگری هم در کنارش بود. لحظه‌ها زیبا و شیرین به نظر می‌رسید، ولی افسوس که مرگ در راه او در کمین بود.
هر که را شد دل اسیر زلف مه رویی دگر
بسته دام بلا شد مرغ فارغ بال او
هوش مصنوعی: هر کسی که دلش مجذوب زلف زیبای کسی شود، دیگر نمی‌تواند از درد و مشکلات رهایی یابد و مانند پرنده‌ای است که بال و پرش در دام افتاده است.
قابل تاج سلاطین هیچ می دانی که کیست
آن سری کاندر جهان شد ساعتی پامال او
هوش مصنوعی: آیا می‌دانی آن کسی که در دنیا فقط برای یک لحظه همه چیز را تحت‌الشعاع قرار داد و به گونه‌ای زندگی کرد که حتی تاج‌داران سلاطین را قابل خود نمی‌دانستند، کیست؟
باشد این دل وارهد از دست شاهین غمش
هست همچو صعوه ای چون باز در چنگال او
هوش مصنوعی: دل من از دردهایش فرار می‌کند، مانند پرنده‌ای که در چنگال شاهین است و به شدت در تلاش است تا از آن خارج شود.
خاطرم در ره تفال داشت پیش آمد رقیب
خی و ری آمد بلی نیکو نباشد فال او
هوش مصنوعی: در یادم آمده بود که برای نشانه‌گیری، رقیب به دنبالم آمد. اما خوب نیست که به نشانه‌اش توجه کنم.
لعل او زهاد را سرمست دارد روز و شب
باده حمراست گویی آن لبان آل او
هوش مصنوعی: رنگ زیبای لبان او زاهدان را در طول روز و شب سرمست و شگفت‌زده می‌کند، انگار که آن لب‌ها شراب قرمز را به همراه دارند.
کی فروشد او به جان بنده خاک پای خویش
بهتر از هر دو جهان باشد چو یک مثقال او
هوش مصنوعی: آیا کسی می‌تواند جان بنده را بفروشد؟ خاک پای او از هر دو جهان برایم ارزشمندتر است، حتی اگر فقط به اندازه یک مثقال باشد.
عقل و هوش و جان و دل بربوده از صوفی رخش
کی تواند گفت شعری خوش زبان لال او
هوش مصنوعی: صوفی به قدری غرق در حالت‌هایش و عشق‌هایش شده که نه عقلش را دارد و نه توانایی بیان احساساتش را. او مثل یک انسان لال است که نمی‌تواند شعری زیبا بگوید.