شمارهٔ ۵۴
ای شاه حسن بر من مسکین زکوه ده
دل مرده ام مرا زلب خود حیات ده
چشم مرا ز خاک قدم ساز پر ز کحل
نیکی کن این زمان و به بحر فرات ده
از شوق روی خوب تو دارم رخی چو زر
وجه مرا ببین و ازان لب نبات ده
دل در کمند زلف تو افتاد و شد اسیر
از بند آهوی حرم است او نجات ده
جز یاد دوست هر چه بود هست مهملات
ای دل بیا و ترک همه مهملات ده
نشناخت قدر خاک کف پای تو رقیب
ای مه به داغ آتش هجران برات ده
فصل صبوح زان می حمراکه خورده ای
ساقی مرا به لطف ازآن باقیات ده
خواهی تو صوفیا که بیابی ز خود حضور
بردار از وطن دل و ترک هرات ده
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
ای شاه حسن بر من مسکین زکوه ده
دل مرده ام مرا زلب خود حیات ده
هوش مصنوعی: ای شاه زیبا، بر من فرد نیازمند که دلعبوس و مردهای دارم، از لبهای خود به من زندگی و نشاط ببخش.
چشم مرا ز خاک قدم ساز پر ز کحل
نیکی کن این زمان و به بحر فرات ده
هوش مصنوعی: چشم من را از خاک پاهایت بیارای و پر از سرمه کن؛ این زمان به آب فرات بده.
از شوق روی خوب تو دارم رخی چو زر
وجه مرا ببین و ازان لب نبات ده
هوش مصنوعی: به خاطر زیبایی چهرهات، رنگ و رویی چون طلا دارم. به چهرهام نگاه کن و از لبهای شیرینم چیزی بگیر.
دل در کمند زلف تو افتاد و شد اسیر
از بند آهوی حرم است او نجات ده
هوش مصنوعی: دل من در دام موهای تو گرفتار شده و به اسیری در آمده است. مانند آهوی حرم، به کمک نیاز دارد تا نجات یابد.
جز یاد دوست هر چه بود هست مهملات
ای دل بیا و ترک همه مهملات ده
هوش مصنوعی: به جز یاد دوست، هر چیز دیگری بیارزش است. ای دل، بیایید و همه چیزهای بیمعنی و بیفایده را کنار بگذاریم.
نشناخت قدر خاک کف پای تو رقیب
ای مه به داغ آتش هجران برات ده
هوش مصنوعی: رقیب تو ارزش و اهمیت تو را درک نکرده است، ای عزیز. او به خاطر جدایی از تو، به شدت در حال سوختن و رنج بردن است.
فصل صبوح زان می حمراکه خورده ای
ساقی مرا به لطف ازآن باقیات ده
هوش مصنوعی: در این صبح زیبا، ای ساقی، از آن می خوش رنگی که نوشیدهای، با لطف خود به من باقیات و یادگاری بده.
خواهی تو صوفیا که بیابی ز خود حضور
بردار از وطن دل و ترک هرات ده
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به حقیقت خود دست یابی و به آرامش برسی، باید دل را از تعلقات دنیوی جدا کرده و از زادگاهت بگذری.

صوفی محمد هروی