گنجور

شمارهٔ ۵۲

ای خجل پیش دو رخسار چو خورشید تو ماه
چشم جادوی تو وه عین بلائی است سیاه
پیش رویش نتوانم که بر آرم آهی
می شود تیره بلی آه چو آیینه به آه
بس که در سر دهان تو به جان کوشیدم
گشت از فکر محال این دل بیچاره تباه
التفاتی به من بی سر و سامان می کن
به نگاهی ز ترحم نظری کن ناگاه
هر که عطری فکند بر در خاک کویت
روز محشر چه غم آن بی سرو پا را ز گناه
پیش رخسار تو در دیده او خنجر باد
خیره چشمی که کند جانب خورشید نگاه
صبر کن صوفی سودازده در فرقت دوست
تا برآرد همه مقصود ترا الا الله

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

ای خجل پیش دو رخسار چو خورشید تو ماه
چشم جادوی تو وه عین بلائی است سیاه
هوش مصنوعی: ای شرمنده در برابر دو صورت چون خورشید، تو مانند ماهی و چشمانت جادویی دارند، و چه بلای سیاهی هستی!
پیش رویش نتوانم که بر آرم آهی
می شود تیره بلی آه چو آیینه به آه
هوش مصنوعی: من نمی‌توانم در برابر او آهی بکشم، زیرا در حضورش همه چیز تیره و تار می‌شود، مانند اینکه آهی که می‌زنم به عکس در آینه تبدیل می‌شود.
بس که در سر دهان تو به جان کوشیدم
گشت از فکر محال این دل بیچاره تباه
هوش مصنوعی: من به خاطر تو و عشق به تو خیلی تلاش کردم و به حدی در فکر تو غرق شدم که دل بیچاره‌ام به خاطر اندیشه‌های ناممکن و ناامید کننده خراب شده است.
التفاتی به من بی سر و سامان می کن
به نگاهی ز ترحم نظری کن ناگاه
هوش مصنوعی: نگاهی به من بینداز که سر و سامانم را به هم می‌زند؛ با یک نگاه پر از رحمت، ناگهان به من توجه کن.
هر که عطری فکند بر در خاک کویت
روز محشر چه غم آن بی سرو پا را ز گناه
هوش مصنوعی: هر کسی که عطری به خاک درگاه تو بپاشد، در روز قیامت نباید نگران سرنوشت آن بی‌سر و پا باشد.
پیش رخسار تو در دیده او خنجر باد
خیره چشمی که کند جانب خورشید نگاه
هوش مصنوعی: در برابر چهره تو، در چشمان او خنجری است که توجهش را به سوی خورشید معطوف می‌کند.
صبر کن صوفی سودازده در فرقت دوست
تا برآرد همه مقصود ترا الا الله
هوش مصنوعی: ای صوفی پر از فراق و ناراحتی، کمی صبر کن تا زمانی که دوستت تجلی کند و همه آرزوهای تو جز خدا برآورده شود.