شمارهٔ ۵۱
مرا آن روز عیدست اندرین راه
که گردم در جهان قربان آن ماه
صفایی مرو را گردد میسر
که اندر کعبه کویش بود راه
مکش در روی آن مه آه ای دل
که تیره می شود آیینه از آه
نهادم در بساط عشق، باری
رخ تسلیم پیش اسب آن شاه
سلامت بگذر ای زاهد از آن کوی
که تیر غمزه دارد درکمین گاه
گدای اویم و شاهی نخواهم
بلی انسان شود از مغرور جاه
بیا بر دیده صوفی قدم نه
که بس نیکوست کار خاص لله
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
مرا آن روز عیدست اندرین راه
که گردم در جهان قربان آن ماه
هوش مصنوعی: روز عید واقعی من زمانی است که در این مسیر حرکت کنم و به احترام آن ماهی که برایم عزیز است، قربانی شوم.
صفایی مرو را گردد میسر
که اندر کعبه کویش بود راه
هوش مصنوعی: برای رسیدن به صفا و آرامش، باید در جستجوی او باشیم، زیرا او همانگونه که در کعبه حضور دارد، در دل ما نیز راهی به خود دارد.
مکش در روی آن مه آه ای دل
که تیره می شود آیینه از آه
هوش مصنوعی: بر دل خود حسرت و اندوه نباف، زیرا که عشق و زیبایی میتواند دل را تاریک کند. آه و نالههای تو مانند بخار بر روی آینهای خواهد نشست و زیبایی را محو میکند.
نهادم در بساط عشق، باری
رخ تسلیم پیش اسب آن شاه
هوش مصنوعی: در عرصه عشق، بار سنگینی را بر دوش خود حمل کردم و بیقید و شرط خود را در برابر قدرت آن پادشاه تسلیم کردم.
سلامت بگذر ای زاهد از آن کوی
که تیر غمزه دارد درکمین گاه
هوش مصنوعی: ای زاهد، از آن راهی که دشمنی به کمین نشسته است، با سلامت عبور کن.
گدای اویم و شاهی نخواهم
بلی انسان شود از مغرور جاه
هوش مصنوعی: من تنها یک گدای او هستم و هرگز نمیخواهم پادشاهی کنم. بله، انسان از طغیان و خودبزرگبینی خسته میشود.
بیا بر دیده صوفی قدم نه
که بس نیکوست کار خاص لله
هوش مصنوعی: بیا تا بر چشم صوفی قدم بگذاری، زیرا این کار برای خداوند بسیار ارزشمند است.

صوفی محمد هروی