شمارهٔ ۴۶
دارم دلی شکسته و جان فگار هم
در سر خیال باده و سودای نار هم
از وی جدا فکند مرا چرخ دون نواز
چون او نساخت آه به من روزگار هم
خواهی چو یار را به جفای رقیب ساز
با وصل گل خوش است جفاهای خار هم
ما را ز دار، بیم چرا می کند حسود
گر پای دارد او، چه غم از پای دار هم
افلاس و عاشقی و جفای زمانه باز
افزود این همه به جفای نگار هم
عشق تو سرنوشت قضا بود ظاهرا
تقدیر کرده بود مگر کردگار هم
صوفی به صد زبان غم خود گر یبان کند
حقا یکی نگفته بود از هزار هم
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
دارم دلی شکسته و جان فگار هم
در سر خیال باده و سودای نار هم
هوش مصنوعی: دل من شکسته و جانم خسته است، در خیال خود بر باده و دلبستگی به عشق نارنجیام میاندیشم.
از وی جدا فکند مرا چرخ دون نواز
چون او نساخت آه به من روزگار هم
هوش مصنوعی: زمانه همچون چرخ بیرحم، مرا از او جدا کرد و همچنان که او برای من تاسف نخورد، سرنوشت هم برایم هیچ نساخت.
خواهی چو یار را به جفای رقیب ساز
با وصل گل خوش است جفاهای خار هم
هوش مصنوعی: اگر میخواهی یارت را به خاطر دشمنش ناراحت کنی، بهتر است که به جای این کار، به محبت و زیبایی بپیوندی؛ چون حتی درد و سختیها نیز میتواند در کنار زیبایی و عشق، خوشایند باشد.
ما را ز دار، بیم چرا می کند حسود
گر پای دارد او، چه غم از پای دار هم
هوش مصنوعی: شخصی که حسود است، چرا باید ما را از دار (مقصود از دار ممکن است دار مرگ یا دار مجازات باشد) بترساند؟ اگر او هم پای دارد و میتواند مستحکم بایستد، چه مشکلی از ما وجود دارد؟ در واقع، احتمال خطر او نمیتواند باعث نگرانی ما شود.
افلاس و عاشقی و جفای زمانه باز
افزود این همه به جفای نگار هم
هوش مصنوعی: بیپولی و عشق و بیمهر بودن روزگار، همهی اینها باعث شدهاند که بدیهای معشوق نیز بیشتر شود.
عشق تو سرنوشت قضا بود ظاهرا
تقدیر کرده بود مگر کردگار هم
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که عشق تو سرنوشت مقدری بوده است که بر اساس آن، ظاهراً از قبل تعیین شده بود. آیا ممکن است خود آفریدگار نیز در این موضوع نقشی داشته باشد؟
صوفی به صد زبان غم خود گر یبان کند
حقا یکی نگفته بود از هزار هم
هوش مصنوعی: صوفی با وجود اینکه به شیوههای مختلف از غم و اندوه خود سخن میگوید، در واقع هیچکس از درد او باخبر نیست و هیچکس نمیداند که او در درون خود چه حالتی دارد.
حاشیه ها
1403/03/09 05:06
علی احمدی
اصلاح بیت آخر:
صوفی به صد زبان غم خود گر بیان کند

صوفی محمد هروی