گنجور

شمارهٔ ۴۴

عید صیام آمد، موسم نوبهار هم
وصل نگار باید و باده خوشگوار هم
یار سپاه غمزه را چون به در آرد از حجاب
لشکر صد پیاده را بشکند و سوار هم
چشم تو کشت خلق را، رحم کن ای نگار من
ورچه وفا نمی کنی ظلم روا مدار هم
روز شمار بندگان دلبر شوخ دیده ام
از کرم این شکسته را بنده خود شمار هم
زلف و رخ تو برد وه در شب و روز ای صنم
خواب ز دیده من و از دل و جان قرار هم
نالم از آن که این زمان هست من شکسته را
سینه جراحت از غم و دیده اشکبار هم
ای دل اگر تو عاقلی رغم همه منازعان
باده به چنگ آور و ساقی گلعذار هم
غیر خیال او مرا نیست به کنج صومعه
در سر و کار عشق شد حاصل کار و بار هم
صوفی مستمند را آمده پیش، چون کند
پیری و عشق و مفلسی محنت روزگار هم

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفاعلن مفتعلن مفاعلن (رجز مثمن مطوی مخبون)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

عید صیام آمد، موسم نوبهار هم
وصل نگار باید و باده خوشگوار هم
هوش مصنوعی: زمانی که عید رمضان فرا می‌رسد، فصل بهار نیز آغاز می‌شود و در این ایام، باید هم به دیدار محبوبی دلکش رسید و هم از نوشیدنی لذت‌بخش بهره برد.
یار سپاه غمزه را چون به در آرد از حجاب
لشکر صد پیاده را بشکند و سوار هم
هوش مصنوعی: وقتی که محبوب با ناز و غمزه‌اش از پشت پرده بیرون بیاید، قدرت دارد که حتی گروهی از پیاده‌نظام و سواران را شکست دهد.
چشم تو کشت خلق را، رحم کن ای نگار من
ورچه وفا نمی کنی ظلم روا مدار هم
هوش مصنوعی: چشم زیبای تو باعث مرگ بسیاری از مردم شده است، پس ای معشوق من رحم کن، اگر هم به عهد خود وفا نمی‌کنی، لااقل ظلم نکن.
روز شمار بندگان دلبر شوخ دیده ام
از کرم این شکسته را بنده خود شمار هم
هوش مصنوعی: دلبر زیبای من با نگاه‌های بازی‌اش، روزها را بر من می‌گذرانده است. با مهربانی‌اش، حتی این شخص شکست‌خورده را هم بنده خود به حساب بیاور.
زلف و رخ تو برد وه در شب و روز ای صنم
خواب ز دیده من و از دل و جان قرار هم
هوش مصنوعی: عزیز من، موهای تو و چهره‌ات در هر شب و روز روشنی خاصی دارند. وجود تو باعث می‌شود که من حتی خواب را از چشمانم و آرامش را از دل و جانم بگیرم.
نالم از آن که این زمان هست من شکسته را
سینه جراحت از غم و دیده اشکبار هم
هوش مصنوعی: من از حال و روز خود شاکی هستم، که سینه‌ام پر از جراحات غم و چشمانم پر از اشک است.
ای دل اگر تو عاقلی رغم همه منازعان
باده به چنگ آور و ساقی گلعذار هم
هوش مصنوعی: ای دل، اگر عاقل هستی، با وجود همه کسانی که سعی می‌کنند تو را از این کار بازدارند، باده را به دست بگیر و از ساقی زیبای گل مانند لذت ببر.
غیر خیال او مرا نیست به کنج صومعه
در سر و کار عشق شد حاصل کار و بار هم
هوش مصنوعی: غیر از تصور او، هیچ چیز دیگری برای من اهمیت ندارد. در این مکان مقدس، تمام مشغولیاتم به عشق او ختم می‌شود و تمام تلاش‌هایم به نتیجه‌ای در این راستا می‌رسد.
صوفی مستمند را آمده پیش، چون کند
پیری و عشق و مفلسی محنت روزگار هم
هوش مصنوعی: صوفی، که فردی زاهد و عارف محسوب می‌شود و به شدت تحت فشار مالی قرار دارد، به دنبال راهی برای جلب محبت و توجه به عشق و پیری می‌باشد. او در برابر مشکلات و سختی‌های زندگی، به عشق و معنویت پناه می‌برد و به نوعی از محنت‌های روزگار رنج می‌کشد.