گنجور

شمارهٔ ۴۳

گل جمال تو خواهم بهار را چه کنم
به پیش زلف تو من سبزه زار را چه کنم
اگر نهان کنم از خلق عشق آن مه را
فغان و آه دل بیقرار را چه کنم
چمن اگر چو نگارست تازه و خرم
چو ساعد تو نبینم نگار را چه کنم
مرا که سیب زنخدان یار می باید
به صحن باغ تماشای نار را چه کنم
اگر روم ز دیارش من این زمان، تا صبح
ازین دیار روم درد یار را چه کنم
شدست دیده مرا در غم تو چون جیحون
بیا بگوی لب جویبار را چه کنم
رقیب را نتوان دید بی رخش صوفی
چو رفت گل ز چمن زخم خار را چه کنم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

گل جمال تو خواهم بهار را چه کنم
به پیش زلف تو من سبزه زار را چه کنم
هوش مصنوعی: من زیبایی‌های تو را می‌خواهم، بنابراین بهاری که در جلو دارد، برایم مهم نیست. و در برابر موهای تو، باغ‌های سبز را هم نمی‌توانم اهمیتی بدهم.
اگر نهان کنم از خلق عشق آن مه را
فغان و آه دل بیقرار را چه کنم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم عشق آن معشوق را از مردم پنهان کنم، چه کار باید بکنم با درد و اندوهی که در دل بی‌قرارم وجود دارد؟
چمن اگر چو نگارست تازه و خرم
چو ساعد تو نبینم نگار را چه کنم
هوش مصنوعی: اگر چمن زیبا و سرسبز باشد، اما مثل دست تو خوش‌فرم و دلپذیر نباشد، من چه کار می‌توانم بکنم که زیبایی چمن را ببینم؟
مرا که سیب زنخدان یار می باید
به صحن باغ تماشای نار را چه کنم
هوش مصنوعی: من که باید به تماشای زیبایی‌های یار بپردازم، چه فایده دارد اگر در باغ میوه‌ای متوجه درخت نار باشم؟
اگر روم ز دیارش من این زمان، تا صبح
ازین دیار روم درد یار را چه کنم
هوش مصنوعی: اگر بخواهم از دیار محبوبم به سفر بروم، تا صبح در این سفر، چه کار می‌توانم با درد دوری او بکنم؟
شدست دیده مرا در غم تو چون جیحون
بیا بگوی لب جویبار را چه کنم
هوش مصنوعی: چشمانم به خاطر غم تو مانند جیحون شده است. بگو، من چه کار کنم که مانند جویبار باشم؟
رقیب را نتوان دید بی رخش صوفی
چو رفت گل ز چمن زخم خار را چه کنم
هوش مصنوعی: وقتی که گل از چمن رفت، حضور رقیب را نمی‌توان به‌راحتی دید. در این دنیای پرمشغله، وقتی چیز زیبا و لذت‌بخش از دست می‌رود، زخم‌ها و دردها آنقدر به چشم می‌آید که نمی‌توان کاری با آن‌ها کرد.