گنجور

شمارهٔ ۴۱

چشمه آب حیات است دهان یارم
از لب چون شکرش کام طمع می دارم
در همه کون و مکان غیر تو دلدارم نیست
جان کنم در سر و سودای تو در دل دارم
چه روم سوی گلستان و چمن را چه کنم
بی تو در دیده خونبار بود گل خارم
به چمن در نظر گل منشین بی پرده
که ترا در نظر غیر رواکی دارم
عاشق زارم و جز دیدن او ای واعظ
به نصیحت که کنی، باد هوا پندارم
مست این کار مرا قسمت روز ازلی
گر ترا دیده بیناست مکن انکارم
همچو صوفی سر و دستار به می بفروشم
جرعه ای باده به این حیله مگر دست آرم

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چشمه آب حیات است دهان یارم
از لب چون شکرش کام طمع می دارم
هوش مصنوعی: دهان محبوبم مانند چشمه‌ای است که زندگی‌بخش است و من از لبانش مانند شکر طعم لذت می‌برم و آرزوی تجربه آن را دارم.
در همه کون و مکان غیر تو دلدارم نیست
جان کنم در سر و سودای تو در دل دارم
هوش مصنوعی: در هر جای دنیا که برویم، جز تو کسی را نمی‌شناسم. تمام وجودم برای توست و تنها تو هستی که در دلم جای داری.
چه روم سوی گلستان و چمن را چه کنم
بی تو در دیده خونبار بود گل خارم
هوش مصنوعی: به کجا بروم، به باغ و چمن؟ بی تو که در قلبم درد و غم وجود دارد، برای من گل مانند خار می‌شود.
به چمن در نظر گل منشین بی پرده
که ترا در نظر غیر رواکی دارم
هوش مصنوعی: در باغ، در کنار گل نایست، زیرا در نظر دیگران تو را بی‌ملاحظه می‌دانم.
عاشق زارم و جز دیدن او ای واعظ
به نصیحت که کنی، باد هوا پندارم
هوش مصنوعی: من عاشق و دلسوخته‌ام و جز دیدن معشوقم چیزی برایم مهم نیست. ای واعظ، هر چه نصیحت کنی، برایم بی‌ارزش است و مثل باد هوا به نظر می‌رسد.
مست این کار مرا قسمت روز ازلی
گر ترا دیده بیناست مکن انکارم
هوش مصنوعی: این کار مرا به حالت غنوده و مستی کشانده است، انگار سرنوشتم از ابتدا این بوده است. اگر تو چشمان بینایی داری، نباید این حقیقت را انکار کنی.
همچو صوفی سر و دستار به می بفروشم
جرعه ای باده به این حیله مگر دست آرم
هوش مصنوعی: مانند یک صوفی، کلاهی بر سر و با لباس خاص به فروش می‌گذارم تا شاید با یک جرعه شراب، به این روش دست یابم به چیزی که می‌خواهم.