شمارهٔ ۳۸
گر بود با من به صلح و گر به جنگ
رو نگرداند دل از وی هیچ ... نگ
بعد ازین ناموس را یکسان کنم
راست ناید عشق چون با نام و ننگ
زاهدا دست از من مسکین بشو
طشت من افتاد از بام این درنگ
با لب او قند دعوی می کند
کله او را فرو کوبی به سنگ
بر سر بازار خندان می گذشت
شکر آمد از دهان او به تنگ
ای دل اکنون حاضر آن غمزه باش
کز سپر بیرون شود تیر خدنگ
دیده صوفی چو گردد خاک راه
لآله روید از گل او زرد رنگ
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مسدس محذوف یا وزن مثنوی)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گر بود با من به صلح و گر به جنگ
رو نگرداند دل از وی هیچ ... نگ
هوش مصنوعی: اگر با من دوست باشد یا دشمن، قلبم هرگز از او روی برنخواهد گرداند.
بعد ازین ناموس را یکسان کنم
راست ناید عشق چون با نام و ننگ
هوش مصنوعی: پس از این، به عشق و محبت نگاه یکسانی خواهم داشت؛ زیرا عشق نمیتواند وجود داشته باشد وقتی که نام و ننگ در میان باشد.
زاهدا دست از من مسکین بشو
طشت من افتاد از بام این درنگ
هوش مصنوعی: ای زاهد، از من بیچاره دست بردار. ظرفم از بام افتاده و تو هنوز درنگ میکنی.
با لب او قند دعوی می کند
کله او را فرو کوبی به سنگ
هوش مصنوعی: لب او شیرین و خوش طعم است و به او میبالد. اما اگر کسی با او درافتد و به او آسیب بزند، به مانند سنگی بر سر او فرود میآید.
بر سر بازار خندان می گذشت
شکر آمد از دهان او به تنگ
هوش مصنوعی: در کنار بازار، شخصی با چهرهای خوشحال و خندان در حال عبور بود که از دهانش بوی شکر به مشام میرسید و همهٔ اطرافیان را جذب خود میکرد.
ای دل اکنون حاضر آن غمزه باش
کز سپر بیرون شود تیر خدنگ
هوش مصنوعی: ای دل، اکنون آماده باش که آن نگاه فریبنده و کشنده به زودی بیرون میآید و به هدفش میزند.
دیده صوفی چو گردد خاک راه
لآله روید از گل او زرد رنگ
هوش مصنوعی: وقتی چشمان یک عارف بی خطر به گرد و غبار راه محبوب بیفتد، از گل او رنگ زردی پیدا میکند.

صوفی محمد هروی