شمارهٔ ۳۶
بجز صبا ز که جویم نشان دلبر خویش
من شکسته چو محرومم از صنوبر خویش
نشانده ام به لب جویبار دیده کنون
خیال قامت شمشاد سایه پرور خویش
به غیر کوی تو دیگر کجا برم ای دوست
لبان خشک و رخ زرد و دیده تر خویش
بگفتمش بنویسم غمی به او دل گفت
مگر روان چو قلم بگذری تو از سر خویش
نمی کند به من او التفات وه چه کنم
مگر فرشته فرود آورد برو پر خویش
ازین درم بمران زان که بی سبب نایم
سگان کوی ترا خوانده ام برادر خویش
به حال صوفی مسکین قلم بگرید زار
زشعرها که نویسد به روی دفتر خویش
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بجز صبا ز که جویم نشان دلبر خویش
من شکسته چو محرومم از صنوبر خویش
هوش مصنوعی: جز نسیم صبحگاهی از هیچ کس دنبال یاد معشوق خود نیستم. چون دل من شکسته است، مانند کسی که از درخت صنوبر خود محروم شده است.
نشانده ام به لب جویبار دیده کنون
خیال قامت شمشاد سایه پرور خویش
هوش مصنوعی: در کنار جویبار نشستهام و اکنون در خیال خود تصور میکنم که سایهی قامت شمشاد به نظرم آمده است.
به غیر کوی تو دیگر کجا برم ای دوست
لبان خشک و رخ زرد و دیده تر خویش
هوش مصنوعی: ای دوست، به جز کوی تو هیچجایی برای رفتن ندارم. لبانم خشک و چهرهام زرد است، اما چشمانم پر از اشک و غم است.
بگفتمش بنویسم غمی به او دل گفت
مگر روان چو قلم بگذری تو از سر خویش
هوش مصنوعی: به او گفتم که بگذار بابت غمهایش چیزی بنویسم، اما دلش گفت: آیا تو میتوانی مانند قلم از خودت بگذری؟
نمی کند به من او التفات وه چه کنم
مگر فرشته فرود آورد برو پر خویش
هوش مصنوعی: او به من توجهی نمیکند و چه کار میتوانم بکنم جز این که فرشتهای از آسمان را بفرستم تا بر من رحمت کند.
ازین درم بمران زان که بی سبب نایم
سگان کوی ترا خوانده ام برادر خویش
هوش مصنوعی: به خاطر این که بیدلیل برنجی نشوم، از این داراییام میگذرم. ای برادر، من سگان محله تو را صدا کردهام.
به حال صوفی مسکین قلم بگرید زار
زشعرها که نویسد به روی دفتر خویش
هوش مصنوعی: قلم به خاطر وضعیت رقتبار و بیچارگی صوفی، به شدت به حالت گریه و اندوه میافتد، زیرا او در دفترش اشعاری را مینویسد که نماد درد و غم اوست.

صوفی محمد هروی