شمارهٔ ۳۵
بدان امید که ناگه ببینم آن رویش
به هر بهانه برم روزگار در کویش
ز شوق دیدن خالش کشیم ناله و آه
من شکسته چها می کشم ز هندویش
کشیده نیل بر ابرو ز بهر چشم بد او
نظر کنید چو نو شد هلال ابرویش
به کوی خویش دهد صد هزار سر بر باد
ز بام قصر چو افتد نظر به هر سویش
دگر امید خلاصی مدار در عالم
دلا شدی چو اسیر کمند گیسویش
چه جای من که دل از زاهدان گوشه نشین
به سحر می برد آن غمزه های جادویش
به سر ندارد از آن مه، به سر رود صوفی
به کوی او به تمنای دیدن رویش
اطلاعات
وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
بدان امید که ناگه ببینم آن رویش
به هر بهانه برم روزگار در کویش
هوش مصنوعی: امید دارم که روزی به جهتی، چهرهاش را ببینم و به هر دلیلی، روزهایم را در راه او بگذرانم.
ز شوق دیدن خالش کشیم ناله و آه
من شکسته چها می کشم ز هندویش
هوش مصنوعی: از شوق دیدن چهرهاش، ناله و آههای دلم را میکشم و نمیدانم چه دردهایی را تحمل میکنم به خاطر زیبایی او.
کشیده نیل بر ابرو ز بهر چشم بد او
نظر کنید چو نو شد هلال ابرویش
هوش مصنوعی: ابرویش مانند هلالی نو و تازه است که با خط نیلین بر روی آن کشیده شده تا چشم بد را دور کند. به او نگاه کنید.
به کوی خویش دهد صد هزار سر بر باد
ز بام قصر چو افتد نظر به هر سویش
هوش مصنوعی: در محله خود، اگرچه ممکن است جانم را به خطر بیفکنم، اما وقتی به بام قصر نگاه میکنم، تمام زیباییها و جاذبههای آنجا را میبینم.
دگر امید خلاصی مدار در عالم
دلا شدی چو اسیر کمند گیسویش
هوش مصنوعی: دیگر انتظار نداشته باش که نجاتی در این دنیا پیدا کنی، زیرا تو همچون اسیری در دام گیسوی او افتادهای.
چه جای من که دل از زاهدان گوشه نشین
به سحر می برد آن غمزه های جادویش
هوش مصنوعی: من چه جایی دارم در مقابل زاهدانی که در کنارهها نشستهاند و آن غمزههای جادویی آنان، دل را به سوی خود میکشاند و به سحر میبرد.
به سر ندارد از آن مه، به سر رود صوفی
به کوی او به تمنای دیدن رویش
هوش مصنوعی: صوفی به دنبال دیدن چهره آن محبوب است و این آرزو او را به سوی کوی او میکشاند، حتی اگر آن محبوب در آنجا نباشد.

صوفی محمد هروی