شمارهٔ ۳۲
گل نورسته من عزم چمن دارد باز
می کند روح و روان در عقب او پرواز
نه منم مایل آن حلقه گیسو تنها
همه کس را به جهان هست هوس عمر دراز
هر شبی سوز دل خویش بگویم با شمع
پیش او نیست چو روشن صفت سوز و گداز
نکند مرغ دلم جز سرکویش منزل
همچو شاهین که به سر پنجه شه آید باز
می کند میل به آن طاق دو ابرو عابد
روی آرند به محراب بلی اهل نماز
تا تو از بند خود آزاد نگردی چون نی
نشوی محرم اسرار و نگردی دمساز
خواست صوفی که کند راز دل خود نهان
اشک خونی است دمادم شده او را غماز
اطلاعات
وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
گل نورسته من عزم چمن دارد باز
می کند روح و روان در عقب او پرواز
هوش مصنوعی: گل تازه من تصمیم دارد به چمن برود و باز می کند روح و دل را که در پی او پرواز کنند.
نه منم مایل آن حلقه گیسو تنها
همه کس را به جهان هست هوس عمر دراز
هوش مصنوعی: من نه به زیبایی آن حلقه گیسو علاقه دارم، بلکه به این فکر میکنم که همه انسانها در این دنیا آرزو دارند عمر طولانی داشته باشند.
هر شبی سوز دل خویش بگویم با شمع
پیش او نیست چو روشن صفت سوز و گداز
هوش مصنوعی: هر شب با شمعی که پیش رو دارم، درد و سوز دل خود را با آن در میان میگذارم. اما نمیتوانم مانند روشنایی خود شمع، آن احساس سوز و گداز را به خوبی نمایان کنم.
نکند مرغ دلم جز سرکویش منزل
همچو شاهین که به سر پنجه شه آید باز
هوش مصنوعی: دلم نکند جایی غیر از سر کویش آرام بگیرد، مانند شاهینی که فقط به خاطر شکار به نزد شه میآید.
می کند میل به آن طاق دو ابرو عابد
روی آرند به محراب بلی اهل نماز
هوش مصنوعی: عابدانی که در نماز به سمت محراب میروند، به زیبایی چشمان کسی که دو ابرویش مانند قوسی است، جذب میشوند.
تا تو از بند خود آزاد نگردی چون نی
نشوی محرم اسرار و نگردی دمساز
هوش مصنوعی: تا زمانی که از قید و بندهای خود آزاد نشوی، مانند نی نمیتوانی به درک رازها و همسویی با دیگران برسید.
خواست صوفی که کند راز دل خود نهان
اشک خونی است دمادم شده او را غماز
هوش مصنوعی: صوفی آرزو دارد که راز دلش را پنهان کند، اما اشکهای او که به صورت خون میریزد، دائماً او را لو میدهد.

صوفی محمد هروی