گنجور

شمارهٔ ۲۹

بیا که عید صیام است و باز فصل بهار
غم زمانه بدل کن به باده گلنار
چو دهر حادثه زای است و عمر مستعجل
اگر تو مست نباشی چرا شوی هشیار
سبوی باده به دست آر با پری رویی
چه مانده ای تو گرفتار جبه و دستار
خمار باده لعل لبان او دارم
درین خمار تو ساقی صراحیی زخم آر
به خواب، لعل لبان تو دوش می دیدم
مراست این شرف آری ز دولت بیدار
ز یمن عشق تو گشتم غنی بحمدالله
مراست چهره زرین و دیده دربار
به روز واقعه در دامن تو آویزد
بروید از گل صوفی مستمند چو خار

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بیا که عید صیام است و باز فصل بهار
غم زمانه بدل کن به باده گلنار
هوش مصنوعی: بیا که زمانه‌ی عید رمضان فرارسیده و فصل بهار نیز بر ما سایه افکنده است. این غم‌ها و نگرانی‌های زندگی را با نوشیدن شراب گلناری فراموش کن.
چو دهر حادثه زای است و عمر مستعجل
اگر تو مست نباشی چرا شوی هشیار
هوش مصنوعی: چون دنیا پر از حوادث است و عمر کوتاه، اگر تو در حال شادی و بی‌خبری نباشی، چرا باید از این حوادث آگاه شوی؟
سبوی باده به دست آر با پری رویی
چه مانده ای تو گرفتار جبه و دستار
هوش مصنوعی: جام شراب را در دست بگیر و با آن معشوقه زیبا چه چیز به جا مانده است؛ تو که گرفتار لباس و ظاهر شده‌ای.
خمار باده لعل لبان او دارم
درین خمار تو ساقی صراحیی زخم آر
هوش مصنوعی: من در مستی و شوق باده‌ای که از لبان او می‌ریزد غرق هستم، ای ساقی، بیا و این پیاله را با زخم دلنشینت پر کن.
به خواب، لعل لبان تو دوش می دیدم
مراست این شرف آری ز دولت بیدار
هوش مصنوعی: دیروز در خواب لب‌های زیبای تو را دیدم، و خوشبختی من از این است که همچنان بیدارم.
ز یمن عشق تو گشتم غنی بحمدالله
مراست چهره زرین و دیده دربار
هوش مصنوعی: به برکت عشق تو، به ثروتی رسیدم که از آن خدا را شکر می‌کنم؛ اکنون دارای چهره‌ای زیبا و نگاهی درخشان هستم.
به روز واقعه در دامن تو آویزد
بروید از گل صوفی مستمند چو خار
هوش مصنوعی: در روز حادثه، مانند گلی که در زمانی سخت و دشوار، به دامن تو می‌افتد، آن صوفی بی‌چاره هم مثل خاری خواهد بود.