گنجور

شمارهٔ ۲

آن چشم نرگس به سر آن پسر مرا
چون لاله ساخت غرقه به خون جگر مرا
نیک و بدی چو هست به تقدیر چون کنم
زاهد رسید هم زقضا این قدر مرا
دردی است در دلم که مداوا لبان اوست
باشد دوای سینه بلی گلشکر مرا
بر دیده ها نشست چو تیر تو کاشکی
بودی به جای هر مژه چشم دگر مرا
عشق ترا چگونه نهان سازمت که هست
لبهای خشک شاهد و چشمان تر مرا
حال دلم شدست پریشان چو خط یار
بر هم ز دست شورش دور قمر مرا
صوفی مگر به منزل مقصود راه یافت
آری، دلیل عشق تو شد راهبر مرا

اطلاعات

وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

آن چشم نرگس به سر آن پسر مرا
چون لاله ساخت غرقه به خون جگر مرا
هوش مصنوعی: چشم زیبا و جذاب آن پسر مرا به حالتی دچار کرده است که مانند لاله‌ای در خون دلم غرق شده‌ام.
نیک و بدی چو هست به تقدیر چون کنم
زاهد رسید هم زقضا این قدر مرا
هوش مصنوعی: همان‌طور که خوب و بد به تقدیر و سرنوشت مربوط می‌شود، من چگونه می‌توانم زاهد و پرهیزکار باشم در حالی که این اندازه به قضا و تقدیر مربوط است؟
دردی است در دلم که مداوا لبان اوست
باشد دوای سینه بلی گلشکر مرا
هوش مصنوعی: در قلبم درد و رنجی وجود دارد که تنها لب‌های او می‌تواند آن را درمان کند. بله، گل من همان دوای سینه‌ام است.
بر دیده ها نشست چو تیر تو کاشکی
بودی به جای هر مژه چشم دگر مرا
هوش مصنوعی: چقدر دوست داشتم که تو به جای هر مژه‌ای که در چشمانم است، یاری برای دلم باشی، چرا که تیرِ عشق‌ات بر چشمانم نشسته است.
عشق ترا چگونه نهان سازمت که هست
لبهای خشک شاهد و چشمان تر مرا
هوش مصنوعی: عشق تو را چگونه می‌توانم پنهان کنم، در حالی که لب‌های خشک این معشوق و چشمان اشک‌بار من، این احساس را فاش می‌کنند؟
حال دلم شدست پریشان چو خط یار
بر هم ز دست شورش دور قمر مرا
هوش مصنوعی: حالم بسیار آشفته است، مانند خطی که محبوبم به هم زده است. شور و هیجان من به اندازه‌ی دوری از قمر نازنینم است.
صوفی مگر به منزل مقصود راه یافت
آری، دلیل عشق تو شد راهبر مرا
هوش مصنوعی: صوفی فقط وقتی به هدف نهایی خود می‌رسد که عشق تو راهنمای او باشد.