شمارهٔ ۱۸
آن زلف سیه که دلربا شد
در عشق بلای جان ما شد
در سایه سرو ایستاده
بینند که سرو چون دو تا شد
از شادی دهر گشته آزاد
تا دل به غم تو مبتلا شد
عاشق چه رود به کعبه امروز
در کوی تو مرو را صفا شد
بیگانه شود ز خویش ای دوست
با درد تو هر که آشنا شد
از شوق دو ابرویت به محراب
عمرم همه صرف در دعا شد
صوفی به امید آن که روزی
در کوی تو ره برد گدا شد
اطلاعات
وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن زلف سیه که دلربا شد
در عشق بلای جان ما شد
هوش مصنوعی: زلف سیاه و دلربای محبوب ما باعث شد تا در عشق به بلا و درد گرفتار شویم.
در سایه سرو ایستاده
بینند که سرو چون دو تا شد
هوش مصنوعی: در کنار درخت سرو ایستادهاند و میبینند که این درخت چگونه به دو شاخه تقسیم شده است.
از شادی دهر گشته آزاد
تا دل به غم تو مبتلا شد
هوش مصنوعی: به خاطر خوشیهای زندگی از قید و بند رهایی یافتم، اما حالا که دلم به غم تو گرفتار شده، دوباره احساس محدودیت میکنم.
عاشق چه رود به کعبه امروز
در کوی تو مرو را صفا شد
هوش مصنوعی: عاشق امروز برای رسیدن به حقیقت و آرامش، نیازی به رفتن به مکانهای مقدس مانند کعبه ندارد، زیرا در این کوچه، جایی که تو هستی، همه چیز زیبا و دلانگیز است.
بیگانه شود ز خویش ای دوست
با درد تو هر که آشنا شد
هوش مصنوعی: هر کسی که با درد و رنج تو آشنا شود، از ارتباط و نزدیکی خود با خودشان فاصله میگیرد.
از شوق دو ابرویت به محراب
عمرم همه صرف در دعا شد
هوش مصنوعی: از شوق دیدن ابروهای تو، تمام دوران زندگیام را صرف دعا و راز و نیاز کردهام.
صوفی به امید آن که روزی
در کوی تو ره برد گدا شد
هوش مصنوعی: یک صوفی به خاطر امیدی که دارد، برای ورود به کوی تو و دیدن رویت، خود را به زحمت انداخته و به عنوان گدا زندگی میکند.