بخش ۸۹
سر بلندی بین که دایم در سرم سودای اوست
قیمت هر کس به قدر همت والای اوست
در جواب او
تا به بریانی که صد جان در جهان شیدای اوست
«سر بلندی بین که دایم در سرم سودای اوست»
چون هریسه فارغ است از روغن و سوز درون
زان همه فریاد مشتاقان ز استغنای اوست
فتنه آن گرده نانم که از سودای او
در میان شهر در هر گوشه ای غوغای اوست
بر رخ پالوده گر باشد هزاران خط و خال
از هوای گرده گندم که را پروای اوست
گر ز شوق دنبه بر زناج گشتی مبتلی
در بلا تسلیم شو، کان هم ز مرهمهای اوست
چون دل من، بنده بریان شد و غم حاصل است
مایه شادی همه از دولت غمهای اوست
تا ز وصل نان و بریان صوفی مسکین جداست
گوئیا غمهای عالم بر تن تنهای اوست
اطلاعات
وزن: فاعلاتن فاعلاتن فاعلاتن فاعلن (رمل مثمن محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
سر بلندی بین که دایم در سرم سودای اوست
قیمت هر کس به قدر همت والای اوست
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به عشق و آرزوی خود اشاره میکند و میگوید که همیشه به فکر محبوبش است. همچنین تأکید میکند که ارزش واقعی هر فرد به اندازه تلاش و همت اوست.
تا به بریانی که صد جان در جهان شیدای اوست
«سر بلندی بین که دایم در سرم سودای اوست»
هوش مصنوعی: تا به بخورک زعفرانی که جانهای زیادی در دنیا به آن مینازند، نگاه کن که همواره در دل من عشق او وجود دارد.
چون هریسه فارغ است از روغن و سوز درون
زان همه فریاد مشتاقان ز استغنای اوست
هوش مصنوعی: چون هریسه از چربی و گرما خالی است، تمام آن فریادهایی که عاشقان میزنند ناشی از بی نیازی اوست.
فتنه آن گرده نانم که از سودای او
در میان شهر در هر گوشه ای غوغای اوست
هوش مصنوعی: فتنه، همان نان زندگی من است و به خاطر عشق او، در هر گوشه از شهر، شور و هیجانی برپا شده است.
بر رخ پالوده گر باشد هزاران خط و خال
از هوای گرده گندم که را پروای اوست
هوش مصنوعی: اگر بر چهره کسی هزاران خط و خال از گرده گندم باشد، کسی به فکر او نیست.
گر ز شوق دنبه بر زناج گشتی مبتلی
در بلا تسلیم شو، کان هم ز مرهمهای اوست
هوش مصنوعی: اگر به خاطر شوق و علاقهات دچارا زحمت و بلا شدهای، تسلیم و پذیرش این شرایط باش، زیرا همین شرایط نیز یکی از درمانهای خاص اوست.
چون دل من، بنده بریان شد و غم حاصل است
مایه شادی همه از دولت غمهای اوست
هوش مصنوعی: وقتی دل من در آتش عشق سوخت و غمها به سراغم آمد، متوجه شدم که همه شادیهای زندگیام از دل خوشیهای او ناشی میشود.
تا ز وصل نان و بریان صوفی مسکین جداست
گوئیا غمهای عالم بر تن تنهای اوست
هوش مصنوعی: صوفی بیچاره از نعمتهای نان و گوشت جداست و به نظر میرسد که تمامی غمهای دنیا بر دوش تنها او سنگینی میکند.