بخش ۸۳
آن سرو ناز من که خجل گشت ماه ازو
دل برده است و در پی جان است آه ازو
در جواب او
آن قرص میده ای که خجل گشت ماه ازو
«دل برده است و در پی جان است آه ازو»
آن طاق ابروان دلارای مطبخی
محراب جان ماست تو حاجت بخواه ازو
خشک و تر آنچه هست به سفره نثار کن
کاین گشنگی بلاست، الهی پناه ازو
این ماس وا ز قلیه زنگی کجا شود
نتوان به سعی شست چو بخت سیاه ازو
این قرص میده، سلمه الله، دلبرست
کاین دم ببین به سر نکند هیچ شاه ازو
هر جا که هست بره بریان مکرم است
در هیچ حال کم نشود عز و جاه ازو
گر بر دل برنج غباری ز قند هست
صوفی مستمند، تو عذری بخواه ازو
اطلاعات
وزن: مفعول فاعلات مفاعیل فاعلن (مضارع مثمن اخرب مکفوف محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
آن سرو ناز من که خجل گشت ماه ازو
دل برده است و در پی جان است آه ازو
هوش مصنوعی: سرو زیبای من که ماه به خاطر او شرمنده شده، دل مرا گرفته و حالا به دنبال جان من است. آه از این وضعیت!
آن قرص میده ای که خجل گشت ماه ازو
«دل برده است و در پی جان است آه ازو»
هوش مصنوعی: آن قرص می میکشد که ماه هم از زیبایی آن شرمنده شده است. دل باخته و در پی جان است، آه از این معشوق!
آن طاق ابروان دلارای مطبخی
محراب جان ماست تو حاجت بخواه ازو
هوش مصنوعی: طاق ابروان دلبر زیبای ما، مانند مکانی است که جان ما در آن قرار دارد؛ از او درخواست خود را داشته باش.
خشک و تر آنچه هست به سفره نثار کن
کاین گشنگی بلاست، الهی پناه ازو
هوش مصنوعی: هر چه در اختیار داری، حتی اگر کم باشد، در مهمانی و بر سر سفره تقسیم کن، زیرا این گرسنگی و کمبود، عذاب بزرگی است و از آن به خدا پناه میبرم.
این ماس وا ز قلیه زنگی کجا شود
نتوان به سعی شست چو بخت سیاه ازو
هوش مصنوعی: این ماسک و چهرهی زنگی و زشت هرگز با تلاش شستشو بهتر نخواهد شد، مانند سرنوشت سیاه که به سادگی تغییر نمیکند.
این قرص میده، سلمه الله، دلبرست
کاین دم ببین به سر نکند هیچ شاه ازو
هوش مصنوعی: این قرص، دلبر زیبایی است که خدا او را حفظ کند. در این لحظه، هیچ پادشاهی نمیتواند به او دست یابد.
هر جا که هست بره بریان مکرم است
در هیچ حال کم نشود عز و جاه ازو
هوش مصنوعی: هر کجا که برهی بریانی باشد، مورد احترام است و در هیچ شرایطی مقام و منزلتش کم نمیشود.
گر بر دل برنج غباری ز قند هست
صوفی مستمند، تو عذری بخواه ازو
هوش مصنوعی: اگر گردی از قند بر دل نشسته باشد، ای صوفی بینیاز، تو از او عذرخواهی کن.