گنجور

بخش ۷۱

اگر به جانب غربت کشد دلم شاید
که بوی خیر از این همدمان نمی آید
در جواب او
اگر به جانب بغرا کشد دلم شاید
که بوی قلیه زاکرا و نان نمی آید
بود که کله پز از حال من شود آگاه
در آن زمان که سر دیگ خویش بگشاید
اگر چه گوشت بود در جهان نوای نعیم
جمال نان تنک سفره را بیاراید
گرسنه خلق و به سفره، طعام لاموجود
بلای جان بود ای دل خدای ننماید
در آن زمان که کند مطبخی طعام نثار
بود که صوفی مسکین به خاطرش آید

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

اگر به جانب غربت کشد دلم شاید
که بوی خیر از این همدمان نمی آید
هوش مصنوعی: اگر دلم به سوی غربت برود، شاید بتوانم بوی خوبی را از این دوستان و همدمانم احساس کنم.
اگر به جانب بغرا کشد دلم شاید
که بوی قلیه زاکرا و نان نمی آید
هوش مصنوعی: اگر دلم به سمت بغرا بکشاند، شاید بوی قلیه زاکرا و نان به مشامم نمی‌رسد.
بود که کله پز از حال من شود آگاه
در آن زمان که سر دیگ خویش بگشاید
هوش مصنوعی: زمانی که کله‌پز در حال پختن غذا است و درب دیگ را باز می‌کند، می‌تواند از وضعیت من باخبر شود.
اگر چه گوشت بود در جهان نوای نعیم
جمال نان تنک سفره را بیاراید
هوش مصنوعی: اگرچه در دنیا، لذت‌های زیبایی وجود دارد، اما هیچ چیزی نمی‌تواند به خوبی و خوشمزگی نان تازه و نازک بر سر سفره، روح و جان آدمی را شاد کند.
گرسنه خلق و به سفره، طعام لاموجود
بلای جان بود ای دل خدای ننماید
هوش مصنوعی: اگر مردم گرسنه باشند و بر سر سفره‌ای بنشینند که در آن چیزی برای خوردن نیست، این وضعیت برای دل بسیار آزاردهنده خواهد بود. خدا اجازه نمی‌دهد که چنین حالتی پیش بیاید.
در آن زمان که کند مطبخی طعام نثار
بود که صوفی مسکین به خاطرش آید
هوش مصنوعی: در آن زمان که آشپز غذا را نذر می‌کرد تا صوفی بیچاره به خاطر آن بیاید.