گنجور

بخش ۶۷

دلی که در رخ جان پرور تو شیدا نیست
درین جهان نتوان یافت زان که پیدا نیست
در جواب او
کدام دل که در او آرزوی بغرا نیست
کدام سینه که در وی خود این تمنا نیست
چنان شدم زتمنای گوشت مستغرق
که از تفکرش این دم به خویش پروا نیست
مگر که قامت زناج سرو را ماند
که سرو هست ولیکن چنین دل آرا نیست
به خوان اطعمه گر صد هزار لوت آرند
به پیش خاطر من چون برنج و حلوا نیست
حلیم گرم به روز خنک بده طباخ
نمی دهی تو به سرما، ترا سر ما نیست
تو نان و ماس نگفتی که خوش بود به بهار
غلط مگوی که هرگز چو شیر و خرما نیست
ز بعد سرکه و ططماج هیچ چیز دگر
به نزد صوفی بیچاره چون منقا نیست

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دلی که در رخ جان پرور تو شیدا نیست
درین جهان نتوان یافت زان که پیدا نیست
هوش مصنوعی: دلی که در زیبایی تو شیدا و عاشق نباشد، در این دنیا نمی‌توان یافت؛ زیرا چنین دل‌هایی به راحتی قابل مشاهده نیستند.
کدام دل که در او آرزوی بغرا نیست
کدام سینه که در وی خود این تمنا نیست
هوش مصنوعی: آیا دلی پیدا می‌شود که آرزوی عشق را در خود نداشته باشد؟ آیا سینه‌ای وجود دارد که درونش این خواسته نباشد؟
چنان شدم زتمنای گوشت مستغرق
که از تفکرش این دم به خویش پروا نیست
هوش مصنوعی: من آن‌قدر غرق در خواهش تو بودم که حتی به خودم هم فکر نمی‌کنم.
مگر که قامت زناج سرو را ماند
که سرو هست ولیکن چنین دل آرا نیست
هوش مصنوعی: آیا ممکن است که قامت یک زن به زیبایی قامت سرو باشد؟ سرو وجود دارد، اما هیچ‌کدام به اندازه او دل‌فریب نیستند.
به خوان اطعمه گر صد هزار لوت آرند
به پیش خاطر من چون برنج و حلوا نیست
هوش مصنوعی: اگر هزاران نوع غذا و لذت را به د نیا بیاورند، برای من به اندازه برنج و حلوا دلپذیر نخواهد بود.
حلیم گرم به روز خنک بده طباخ
نمی دهی تو به سرما، ترا سر ما نیست
هوش مصنوعی: در روزهای خنک، وقتی کسی از آشپز درخواست غذایی گرم می‌کند، آشپز از فعالیتش طفره می‌رود و به او می‌گوید چون تو به ما و مشکلات ما توجهی نداری، ما هم در برابر درخواست‌های تو بی‌تفاوت هستیم.
تو نان و ماس نگفتی که خوش بود به بهار
غلط مگوی که هرگز چو شیر و خرما نیست
هوش مصنوعی: تو بهتر است که در بهار چیزی نگوئی که خوش نیست، زیرا هیچ‌گاه شیر و خرما با هم برابر نیستند.
ز بعد سرکه و ططماج هیچ چیز دگر
به نزد صوفی بیچاره چون منقا نیست
هوش مصنوعی: پس از سرکه و ططماج، هیچ چیز دیگری برای صوفی بیچاره‌ای مثل من ارزشمند نیست.