گنجور

بخش ۴۸

دارم هوس جمال بغرا
دورم چو من از وصال بغرا
تا چند پزیم روز تا شام
در دیگ هوس خیال بغرا
مالیده شد او، به خویش پیچید
ماهیچه ز انفعال بغرا
من بعد ثنای گوشت گویم
گر قلیه بود کمال بغرا
در خلوت دیگ جز نخود کس
واقف نشود ز حال بغرا
افتاده به دست عام مسکین
در روز و شبان و بال بغرا
عیبش نکنی که گشته مسکین
صوفی فقیر لال بغرا

اطلاعات

وزن: مفعول مفاعلن فعولن (هزج مسدس اخرب مقبوض محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

دارم هوس جمال بغرا
دورم چو من از وصال بغرا
هوش مصنوعی: من به زیبایی معشوقه‌ام حساس شده‌ام، و این حس مرا به سمت او می‌کشاند، هرچند که دور از وصال او هستم.
تا چند پزیم روز تا شام
در دیگ هوس خیال بغرا
هوش مصنوعی: چند روز دیگر باید در آرزوی عشق و زیبایی بگذرانیم؟
مالیده شد او، به خویش پیچید
ماهیچه ز انفعال بغرا
هوش مصنوعی: او از شدت ناراحتی و ناتوانی به خود پیچید و به حالت انزوا درآمد.
من بعد ثنای گوشت گویم
گر قلیه بود کمال بغرا
هوش مصنوعی: اگر بعد از ستایشت سخن بگویم،‌ این حرفم به معنای کمال و زیبایی خواهد بود.
در خلوت دیگ جز نخود کس
واقف نشود ز حال بغرا
هوش مصنوعی: در تنهایی، هیچ کس جز خود انسان از حال درونی‌اش خبر ندارد.
افتاده به دست عام مسکین
در روز و شبان و بال بغرا
هوش مصنوعی: در روز و شب، انسان فقیر در دست‌های خود با مشکلات و دشواری‌ها دست و پنجه نرم می‌کند، و در انتظار کمک و یاری دیگران است. او در تلاش است تا از شرایط سخت رهایی یابد.
عیبش نکنی که گشته مسکین
صوفی فقیر لال بغرا
هوش مصنوعی: نقصش را به رو نیاور؛ چون او در ناچاری و فقر، صوفی خاموشی شده است.