گنجور

بخش ۴۷

چند گاهی است که دل می کشدم سوی برنج
لله الحمد که دیدم به جهان روی برنج
حبشی گشته دعاگوی مزعفر شب و روز
آن سیه چرده بلی هست چو هندوی برنج
می زند بر من سودازده روغن چشمک
چون به بازار نگاهی بکنم سوی برنج
بر سر سفره بدم همنفس آش حلیم
که پدیدار شد از دور هیاهوی برنج
گر دهد دست من بی سر و پا را این دم
دو جهان را بکنم وقف به یک موی برنج
حاجت پیک اجل نیست که اندر مطبخ
جان دهد صوفی سودا زده از بوی برنج

اطلاعات

وزن: فعلاتن فعلاتن فعلاتن فعلن (رمل مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

چند گاهی است که دل می کشدم سوی برنج
لله الحمد که دیدم به جهان روی برنج
هوش مصنوعی: مدت زمانی است که دلم به سوی برنج تمایل پیدا کرده است. سپاس خدا را که در این دنیا، چهره برنج را دیدم.
حبشی گشته دعاگوی مزعفر شب و روز
آن سیه چرده بلی هست چو هندوی برنج
هوش مصنوعی: یک شخص سیاه‌چرده که حبشی شده، در روز و شب برای مزعفر دعا می‌کند. او واقعاً همانند یک هندی است که برنج دارد.
می زند بر من سودازده روغن چشمک
چون به بازار نگاهی بکنم سوی برنج
هوش مصنوعی: وقتی که به بازار نگاهی می‌اندازم و برنج را می‌بینم، اشک و حسرت در چشمانم می‌رقصد و قلبم را می‌آزارد.
بر سر سفره بدم همنفس آش حلیم
که پدیدار شد از دور هیاهوی برنج
هوش مصنوعی: کنار سفره‌ای نشسته‌ام و در کنار دوستانم منتظر غذا هستیم. در همین حین، بوی خوش برنجی که در حال پختن است و صدای آن توجه ما را جلب می‌کند و احساس شادی و اشتها را در ما بیدار می‌کند.
گر دهد دست من بی سر و پا را این دم
دو جهان را بکنم وقف به یک موی برنج
هوش مصنوعی: اگر در این لحظه، کسی به من دست بدهد، حتی اگر بی‌سر و پا باشد، می‌توانم به خاطر یک موی او، دو جهان را هدیه دهم.
حاجت پیک اجل نیست که اندر مطبخ
جان دهد صوفی سودا زده از بوی برنج
هوش مصنوعی: نیکوکاران و صوفیان به دلیل بوی خوش برنج نمی‌توانند به راحتی از دنیا و مرگ فرار کنند. زندگی در این جهان در دست تقدیر است و هیچ کس نمی‌تواند به انتخاب خود از آنچه مقدر شده است، دور شود.