گنجور

بخش ۱۰

رخ تو آیت حسن و دهان دروست چو میم
مثال خال تو و زلف همچو نقطه جیم
در جواب او
مرا به کاسه بغرا محبتی است قدیم
گواه، صحنک ماهیچه است و آش حلیم
زهمدمی چغندر شدست آش ترش
به روزگار چنین تیره و سیاه گلیم
کشیده صف نخود آب و برنج و نان عسل
منم شجاع و نترسم ازین چهار غنیم
دلم به صحنک حلوا و نان بود مشغول
چو من به قابض ارواح جان کنم تسلیم
بنوش خربزه چندان که جای جان نبود
که سیر چون بود انسان ورا ز مرگ چه بیم
اگر بود ته نان در سقر روان زان پیش
من شکسته چو دونان روم به قعر جحیم
شود به سفره چو نانها تمام و ناشده سیر
به پیش صوفی مسکین زهی عذاب الیم

اطلاعات

وزن: مفاعلن فعلاتن مفاعلن فعلن (مجتث مثمن مخبون محذوف)
قالب شعری: غزل/قصیده/قطعه
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

رخ تو آیت حسن و دهان دروست چو میم
مثال خال تو و زلف همچو نقطه جیم
هوش مصنوعی: چهره تو نشانه زیبایی است و دهان تو مانند میم، که به زیبایی خال تو و زلفت مانند نقطه جیم می‌ماند.
مرا به کاسه بغرا محبتی است قدیم
گواه، صحنک ماهیچه است و آش حلیم
هوش مصنوعی: محبت قدیمی من به کاسه بغرا، نشان‌دهنده احساس عمیق من است و مانند یک غذای آرامش‌بخش و محبوب می‌باشد.
زهمدمی چغندر شدست آش ترش
به روزگار چنین تیره و سیاه گلیم
هوش مصنوعی: در شرایط سخت و ناامیدکننده، دوستی به مانند چغندر تبدیل شده و طعم تلخی به زندگی داده است. روزگار، تیره و سیاه شده و بر مشکلات افزوده شده است.
کشیده صف نخود آب و برنج و نان عسل
منم شجاع و نترسم ازین چهار غنیم
هوش مصنوعی: در صف غذا، نخود، آب، برنج و نان قرار دارم و من شجاع هستم و از این چهار مورد نمی‌ترسم.
دلم به صحنک حلوا و نان بود مشغول
چو من به قابض ارواح جان کنم تسلیم
هوش مصنوعی: دل من به خوردن حلوا و نان مشغول بود و وقتی که بگویم باید جانم را تسلیم کنم، مثل کسی است که جانش را از دست می‌دهد.
بنوش خربزه چندان که جای جان نبود
که سیر چون بود انسان ورا ز مرگ چه بیم
هوش مصنوعی: هرقدر که می‌توانی خربزه بخور، زیرا وقتی جان در بدن نیست، دیگر چه فرقی می‌کند که سیر باشی یا نه؟ پس از مرگ نباید ترسی داشت.
اگر بود ته نان در سقر روان زان پیش
من شکسته چو دونان روم به قعر جحیم
هوش مصنوعی: اگر در جهنم نانی برای خوردن باشد، من مانند افراد حقیر و دون به قعر جهنم می‌روم و آن را می‌خورم.
شود به سفره چو نانها تمام و ناشده سیر
به پیش صوفی مسکین زهی عذاب الیم
هوش مصنوعی: وقتی سفره پر از نان است و دیگر نانی باقی نیست، چقدر دردناک است که صوفی بیچاره هنوز گرسنه مانده باشد.