گنجور

بخش ۸ - رفتن خادمه

بار دگر خادمه باوفا
رفت به نزد بت فرخ لقا
بود شبی آن صنم گلعذار
تازه و خرم چو گل نوبهار
عیش و جوانی و طرب در سرش
مجلس آراسته اندر خورش
چنگ نوازان و نی اندر قدح
مجلسیان گشته ازو پر فرح
آن بت عیار شده نیم مست
خادمه در خدمت و شمعی به دست
آن صنم القصه بشد سوی باغ
خادمه در پیش و به دستش چراغ
باز جوان راه سخن درج کرد
نقد سخن را به محل خرج کرد
هیچ جوابی نشنید از نگار
خادمه شد باز ازین غم فگار

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

بار دگر خادمه باوفا
رفت به نزد بت فرخ لقا
هوش مصنوعی: دوباره خدمتگزار وفادار به نزد محبوب زیبا روی رفت.
بود شبی آن صنم گلعذار
تازه و خرم چو گل نوبهار
هوش مصنوعی: یک شب، آن معشوق با چهره‌ای زیبا و شاداب، مانند گل‌های بهاری دیده می‌شد.
عیش و جوانی و طرب در سرش
مجلس آراسته اندر خورش
هوش مصنوعی: در سرش خوشی و شادی و جوانی به چشم می‌خورد و محیط را برای لذت و جشن آماده کرده است.
چنگ نوازان و نی اندر قدح
مجلسیان گشته ازو پر فرح
هوش مصنوعی: نوازندگان چنگ و نای در میان می‌گساران شاد و سرزنده به‌نظر می‌آیند و مجلس را از خوشحالی پر کرده‌اند.
آن بت عیار شده نیم مست
خادمه در خدمت و شمعی به دست
هوش مصنوعی: آن معشوق زیبا که به حالت مستی درآمده، در حال خدمت‌گزاری است و شمعی را در دست دارد.
آن صنم القصه بشد سوی باغ
خادمه در پیش و به دستش چراغ
هوش مصنوعی: آن معشوق زیبا به سمت باغ رفت، در حالی که خادمی در جلو او بود و در دستش چراغی روشن داشت.
باز جوان راه سخن درج کرد
نقد سخن را به محل خرج کرد
هوش مصنوعی: جوان دوباره با شجاعت به بیان گفتار خود پرداخت و از ارزش سخنانش به خوبی بهره‌برداری کرد.
هیچ جوابی نشنید از نگار
خادمه شد باز ازین غم فگار
هوش مصنوعی: هیچ پاسخی از معشوق نشنید و دوباره به خاطر این غم دلش آزرده شد.