بخش ۶ - خبر آوردن خادمه
خادمه چون این سخنان را شنید
هیچ مجالی دگر آن جا ندید
نزد جوان آمد و بنشست باز
خادمه بگشاد زبان را به راز
گفت که آن دلبر رعنای تو
هیچ ندارد سر و پروای تو
رو دو سه روزی به غم دلنواز
صبر کن و با غم هجران بساز
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خادمه چون این سخنان را شنید
هیچ مجالی دگر آن جا ندید
هوش مصنوعی: وقتی خادمه این حرفها را شنید، دیگر هیچ فرصتی برای ماندن در آنجا ندید.
نزد جوان آمد و بنشست باز
خادمه بگشاد زبان را به راز
هوش مصنوعی: جوان نزد او آمد و نشسته بود. خادمه زبانش را به راز و سخن گفتن باز کرد.
گفت که آن دلبر رعنای تو
هیچ ندارد سر و پروای تو
هوش مصنوعی: او گفت که آن محبوب زیبا هیچ توجهی به تو و احساساتت ندارد.
رو دو سه روزی به غم دلنواز
صبر کن و با غم هجران بساز
هوش مصنوعی: برای چند روزی با غم دل آرام و صبور باش و سعی کن با درد جدایی کنار بیایی.