بخش ۶ - خبر آوردن خادمه
خادمه چون این سخنان را شنید
هیچ مجالی دگر آن جا ندید
نزد جوان آمد و بنشست باز
خادمه بگشاد زبان را به راز
گفت که آن دلبر رعنای تو
هیچ ندارد سر و پروای تو
رو دو سه روزی به غم دلنواز
صبر کن و با غم هجران بساز
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.