گنجور

بخش ۵ - عرض نامه پیش محبوب

خادمه چون واقف اسرار گشت
بست میان، در پی این کار گشت
داشت سخن، زهره گفتن نبود
فرصت گفتار طلب می نمود
نیم شبش خادمه بیدار یافت
وقت خوش و فرصت گفتار یافت
کرد زاحوال جوانش خبر
گفت همه حال دلش سر به سر
چون صنم این نکته ز خادم شنید
لعل لب خویش به دندان گزید
گفت به آن خادمه یعنی خموش
زان که بود بر در و دیوار گوش
کیست، کدام است، کجا و چه کس
باز که بر دست به رویم هوس
کشته چو او گشته درین غم بسی
کام ندیدست ز لعلم کسی
اوست گدایی و منم پادشاه
کو برود، راه درین کو مخواه

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خادمه چون واقف اسرار گشت
بست میان، در پی این کار گشت
هوش مصنوعی: وقتی خدمتکار به رازها و حقایق آگاه شد، به دنبال انجام این کار رفت.
داشت سخن، زهره گفتن نبود
فرصت گفتار طلب می نمود
هوش مصنوعی: سخن گفتن در آن لحظه برای زهره ممکن نبود و او فرصتی برای بیان خواسته‌هایش نداشت.
نیم شبش خادمه بیدار یافت
وقت خوش و فرصت گفتار یافت
هوش مصنوعی: در نیمه شب، خدمتکاری را بیدار دید که زمان مناسبی برای گفتگو و لذت بردن دارد.
کرد زاحوال جوانش خبر
گفت همه حال دلش سر به سر
هوش مصنوعی: او از حال جوانش آگاه شد و از تمام وضعیت دل او خبر داد.
چون صنم این نکته ز خادم شنید
لعل لب خویش به دندان گزید
هوش مصنوعی: وقتی معشوق این نکته را از خدمتکار خود شنید، از فرط لذت لب‌های خودش را به دندان گرفت.
گفت به آن خادمه یعنی خموش
زان که بود بر در و دیوار گوش
هوش مصنوعی: به خادمه گفت که ساکت باش، چون دیوارها و درها هم شنونده هستند.
کیست، کدام است، کجا و چه کس
باز که بر دست به رویم هوس
هوش مصنوعی: چه کسی است و کجا قرار دارد، که دوباره حسرتی در دل من ایجاد کند و بر دستان من بیفتد؟
کشته چو او گشته درین غم بسی
کام ندیدست ز لعلم کسی
هوش مصنوعی: آن که در این غم به حالتی چون او دچار شده، بسیاری از خواسته‌هایش را به دست نیاورده و از علم کسی بهره‌ای نبرده است.
اوست گدایی و منم پادشاه
کو برود، راه درین کو مخواه
هوش مصنوعی: او گدای درگاه است و من پادشاه؛ او هر جا که بخواهد می‌رود، ولی در این راه به دنبال او نرو.