گنجور

بخش ۴ - نامه بردن خادمه از پیش عاشق

خادمه چون این سخنان گوش کرد
عقل و خرد جمله فراموش کرد
کرد بسی گریه چو ابر بهار
خادمه بر جان جوان فگار
گفت بیا غم مخور ای نوجوان
من غم کار تو خورم این زمان
بهر تو بستم به میان من کمر
بو که مراد تو برآید مگر
گشت دلت خون به غمش پای بند
غم مخور و صبر کن ای مستمند
عاقبت از صبر برآید مراد
بستگی از صبر بیاید گشاد
داد بسی خادمه دلداریش
کرد درین واقعه غمخواریش
رفت ز بالین جوان فگار
تا به برآن صنم گلعذار

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خادمه چون این سخنان گوش کرد
عقل و خرد جمله فراموش کرد
هوش مصنوعی: وقتی خادمه این حرف‌ها را شنید، عقل و فکرش همه چیز را فراموش کرد.
کرد بسی گریه چو ابر بهار
خادمه بر جان جوان فگار
هوش مصنوعی: او مانند ابر بهاری بسیار گریه کرده و حالا خدمتگزار کسی است که جانش به خاطر جوانی دچار رنج و آزار است.
گفت بیا غم مخور ای نوجوان
من غم کار تو خورم این زمان
هوش مصنوعی: او به نوجوان می‌گوید که نگران نباش و غم به دل راه نده. او خود مسئولیت نگرانی‌ها و مشکلات را بر عهده خواهد گرفت و می‌خواهد نوجوان از دغدغه‌ها دور باشد.
بهر تو بستم به میان من کمر
بو که مراد تو برآید مگر
هوش مصنوعی: من به خاطر تو میان خودم را بسته‌ام، تا اینکه خواسته‌ات برآورده شود.
گشت دلت خون به غمش پای بند
غم مخور و صبر کن ای مستمند
هوش مصنوعی: دل تو به خاطر غم‌هایت آزرده و غمگین شده است، اما نگران نباش و صبر کن، ای کسی که محتاجی.
عاقبت از صبر برآید مراد
بستگی از صبر بیاید گشاد
هوش مصنوعی: در نهایت، با صبر و تحمل، آرزوها به حقیقت می‌پیوندند و گره‌های سختی زندگی با استقامت باز می‌شوند.
داد بسی خادمه دلداریش
کرد درین واقعه غمخواریش
هوش مصنوعی: در این رویداد، تعداد زیادی از خدمتکاران برای دلداریش تلاش کردند و به او تسلی دادند.
رفت ز بالین جوان فگار
تا به برآن صنم گلعذار
هوش مصنوعی: جوان غمگین و خسته از کنار بسترش رفت تا در آغوش معشوق زیبایش باشد.