گنجور

بخش ۳۰ - خبر آوردن خادمه و پیغام خوش

خادمه خندان و دل شادمان
آمد و بنشست به پیش جوان
گفت جوان را که شبت گشت روز
هیچ دگر در غم هجران مسوز
شام فراق تو به پایان رسید
درد ترا نوبت درمان رسید
بخت ببین باز مددگار تست
این اثر دیده بیدار تست
گفت بیا امشب و بر گیر کام
از لب جان بخش من ای نیک نام
عاشق بیچاره چو این را شنید
روح روان از تن او بر پرید
نیش جفا بر دل او نوش شد
محنت دیرینه فراموش شد

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.

برگردان به زبان ساده

خادمه خندان و دل شادمان
آمد و بنشست به پیش جوان
هوش مصنوعی: خدمتکاری با چهره‌ای خندان و دل شاد به نزد جوانی آمد و نشسته شد.
گفت جوان را که شبت گشت روز
هیچ دگر در غم هجران مسوز
هوش مصنوعی: به جوان گفت که شب تو به پایان رسیده است، دیگر خودت را در غم جدایی نسوزان.
شام فراق تو به پایان رسید
درد ترا نوبت درمان رسید
هوش مصنوعی: شام جدایی تو به سر آمد و زمان درمان درد تو فرا رسیده است.
بخت ببین باز مددگار تست
این اثر دیده بیدار تست
هوش مصنوعی: بخت تو را دوباره یاری کرده است، این نشانه نشان‌دهنده آگاهی و هوشیاری توست.
گفت بیا امشب و بر گیر کام
از لب جان بخش من ای نیک نام
هوش مصنوعی: بیا امشب پیش من و از لب‌های شیرین و زندگی‌بخش من لذت ببر، ای خوش‌نام.
عاشق بیچاره چو این را شنید
روح روان از تن او بر پرید
هوش مصنوعی: عاشق بیچاره وقتی این را شنید، روحش از بدنش جدا شد.
نیش جفا بر دل او نوش شد
محنت دیرینه فراموش شد
هوش مصنوعی: ناز و آزار محبوب بر دل او به گونه‌ای شیرین تبدیل شده که دردهای گذشته را فراموش کرده است.