بخش ۲۹ - خبر بردن خادمه از بر عاشق
خادمه این نامه ز دست جوان
بستد و چون باد صبا شد روان
رفت به نزدیک دلارام او
کرد روان عرصه پیغام او
این سخنان را چو شنید او،مگر
در دل او کرد به ناگه اثر
خنده زنان گفت که مشتاق ماست
درد دلش را لب من چون دواست
گو به سر کوی من امشب بیا
تا که مراد تو برآید ز ما
بخش ۲۸ - نامه نهم: این سخنان خادمه چون باز گفتبخش ۳۰ - خبر آوردن خادمه و پیغام خوش: خادمه خندان و دل شادمان
اطلاعات
وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکیدرج
* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
برگردان به زبان ساده
خادمه این نامه ز دست جوان
بستد و چون باد صبا شد روان
هوش مصنوعی: دختر خادم این نامه را از دست جوان گرفت و مانند نسیم صبح به راه افتاد.
رفت به نزدیک دلارام او
کرد روان عرصه پیغام او
هوش مصنوعی: او به سوی محبوبش رفت و جانش را به پیغام او سپرد.
این سخنان را چو شنید او،مگر
در دل او کرد به ناگه اثر
هوش مصنوعی: وقتی او این حرفها را شنید، به طور ناگهانی در دلش تأثیر گذاشت.
خنده زنان گفت که مشتاق ماست
درد دلش را لب من چون دواست
هوش مصنوعی: با لبخند گفت که به ما دل بسته است، و درد دلش برای من مانند دارو است.
گو به سر کوی من امشب بیا
تا که مراد تو برآید ز ما
هوش مصنوعی: امشب به سر کوی من بیا تا آرزوت برآورده شود.