گنجور

بخش ۲۹ - خبر بردن خادمه از بر عاشق

خادمه این نامه ز دست جوان
بستد و چون باد صبا شد روان
رفت به نزدیک دلارام او
کرد روان عرصه پیغام او
این سخنان را چو شنید او،مگر
در دل او کرد به ناگه اثر
خنده زنان گفت که مشتاق ماست
درد دلش را لب من چون دواست
گو به سر کوی من امشب بیا
تا که مراد تو برآید ز ما

اطلاعات

وزن: مفتعلن مفتعلن فاعلن (سریع مطوی مکشوف)
قالب شعری: مثنوی
منبع اولیه: ویکی‌درج

* با انتخاب متن و لمس متن انتخابی می‌توانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.